زامبيها درصورت گسترش، هر چيز باارزشي را بيارزش ميكنند. آنها بهشدت اخلاق، ادب، شعور، غيرت، ملت، وطن، اسطوره، تاريخ، احترام، آرمان و هر چيز دوست داشتني ديگر را نيست و نابود ميكنند. زامبيها وحشياند. زامبيها حمله ميكنند. زامبيها ميكشند و آسيب ميزنند؛ آنها اگر كارخانهدار شوند محصولات آلوده توليديشان آسيب ميزند. اگر پزشك شوند با تجويزهاي بيخود و عملهاي ميليون توماني غيرضروري جان بيماران را ميمكند و اگر راننده شوند هر چيز روبهرويشان را از بين ميبرند. از موتورسوار گرفته تا عابر پياده و ماشين و... تعدادشان هم كم نيست. زامبيهاي موتورسوار و راننده ماشين هميشه در شهر پرسه ميزنند، در اتوبانها، پيادهروها، تونلها... زامبيهاي راننده هيچ احساس گناهي از اين كشتار غيرانساني نميكنند. آنها ظالماني هستند كه هزينه سرگشتگيشان را از ملت مطالبه ميكنند و به زير ميگيرند؛ جانشان را و جانمان را.
- يكي از دوستان جايي نوشته بود آنهايي كه در اتوبان چراغ زنون وحشتناكشان را ميكنند توي چشم رانندههاي بيگناه يا در ترافيكهاي وحشتناك گاز ماشينشان را در شانه خاكي يا محل عبور اضطراري تونلها ميگيرند و ميروند پي كارشان، جرمشان «جنايت عليه بشريت» است چون آسيبي كه به روح و روان رانندههاي بيگناه ميزنند آسيبي است كه گاهي روزها فكر و ذهن آدم را درگير ميكند.
- باور كردنش سخت است، مثل يك خواب ميماند؛ يك رؤيا، يك آرزويي كه محقق شده است انگار. ماشينها سربه زير و رام شده، مثل اسبهاي خرامان، دلبرانه و ليليكنان حركت ميكنند. ديگر كسي دركار نيست كه جرأت داشته باشد آرامش اينرؤيا را از بين ببرد. همه تن به قانون دادهاند. دوربينها، چشمهاي بيدار يك شهر شدهاند مقابل كساني كه مثل زامبيها رفتار ميكنند. انگار بعضيها حتما بايد با چشمشان چشمان ناظر را ببينند تا به قانون تن بدهند.«پل صدر و تونل نيايش» اين روزها چنين مكاني است؛ سرشار از آرامش و لبريز از قانونمندي!
نظر شما