تئوآنجلوپولوس به واسطه اکران عمومی فیلمهای «سفربه سیترا»، «گام معلق لکلک» و «چشماندازی در مه» در ایران، نام شناخته شدهای برای علاقهمندان سینما به شمار میآید و یکی از پیشروترین کارگردانان سینمای معاصر اروپاست؛ فیلمسازی که مفاهیم انسانی را با ساختاری متفاوت و فرم بیانی خاصی که در آن قواعد معمول سینمای داستانگو رعایت نمیشود با وجود لحن به ظاهر سرد آثارش، به شکلی عمیق و تاثیرگذار متبلور میسازد.
این فیلمساز یونانی گرچه فاقد ویژگیهای ژورنالیستی و جنجالی هموطنش گوستا گاوراس بود ولی در عوض آثارش به واسطه آنکه به جای مضامین روز سیاسی با مفاهیم ازلی – ابدی سروکار داشتند، توانست اعتبار خود را در طول 4دهه حفظ کند. تئوآنجلو پولوس تحصیلات ابتدایی را در آتن آغاز کرد اما پس از مدتی آن را رها کرده و به قصد تحصیل هنر و ادبیات به دانشگاه سوربن فرانسه رفت. پس از پایان تحصیلات به کشور خود بازگشت و بهعنوان یک روزنامه نگار و منتقد در یکی از روزنامههای یونان مشغول به کار شد که پس از کودتا ممنوعالچاپ شد.
او نخستین فیلمش را در ۱۹۶۷ ساخت. فیلم غبار زمان به کارگردانی «تئو آنجلوپولوس» برای نمایش در بخش سینمای روز جشنواره فیلم فجر حضور دارد.این فیلم که جدیدترین ساخته این کارگردان سرشناس است، برای نخستین بار در جشنواره برلین نمایش یافت و قسمت دوم از سهگانهای است که با «دشت گریان» آغاز شد و با «فردا» تکمیل خواهد شد.
در عبور زمان که فیلمبرداری آن در کشورهایی چون روسیه، قزاقستان، کانادا، آمریکا، آلمان، ایتالیا و یونان انجام شده است، بازیگرانی چون «ویلیام دافو»، «ایرنه ژاکوب» و «برونو گانز» نقشآفرینی داشتهاند. آنجلو پولوس، خالق آثاری چون «سفر به سیترا» (۱۹۸۴)، «نگاه خیره اولیس» (۱۹۹۵)، «گام معلق لک لک» (۱۹۹۱)، «چشماندازی در مه» (۱۹۸۸) و «دشت گریان» (۲۰۰۵) است که با فیلم «ابدیت و یک روز» در سال ۱۹۹۸ برنده نخل طلای جشنواره کن شد. فیلم «دشت گریان» این کارگردان در بخش «معناگرا» و بینالملل بیستوسومین جشنواره فجر نمایش یافت و سیمرغ ویژه هیأت داوران را دریافت کرد.آنجلو پولوس نامی آشنا برای علاقهمندان سینمای متفاوت در جهان است. این کارگردان یونانی، توانسته با آثار خود نگاه بسیاری از علاقهمندان به سینمای جدی را بهخود جذب کند.
فیلمهای او بیشتر دارای بیانی عاطفی- احساسیاند تا آنکه بیانگر مفهومی سیاسی یا اجتماعی باشند. این فیلم در بخش بینالملل بیست و هشتمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر روی پرده خواهد رفت. عبور زمان داستان کارگردانی آمریکایی را روایت میکند که بعد از مدتها به استودیوش در رم باز میگردد تا فیلمی را که سالها پیش به دلایل نامعلومی متوقف شده بود، ادامه دهد. فیلم، مقطعی تاریخی را به تصویر میکشد و به نوعی درباره سرگذشت واقعی پدر و مادر خود آنجلو پولوس است. داستان به گذشته 2شخصیت با نامهای «اسپیروس» و «النی» میپردازد؛ این دو کمی پیش از شروع جنگ جهانی با هم آشنا شدند، اما جنگ در میانشان جدایی انداخت. اسپیروس به آمریکا رفت و در نیویورک ساکن شد.
سرنوشت النی هم او را به روسیه فرستاد. وقتی اسپیروس از جای النی مطلع شد نیویورک را ترک کرد تا به النی بپیوندد. در ادامه فیلم، حکایتی را میبینیم که در فیلمهای دیگر آنجلو پولوس نیز شاهدش بودهایم؛ حکایت عشاقی که مرزها آنها را از هم جدا کرد؛ حکایت انسانهایی که جنگ، سیاست و مدرنیته زندگیشان را به سمت نابودی سوق میدهد. کارگردان نامدار یونانی در این فیلم همچنین ما را از دریچه دوربین خود با مردمانی از چند کشور آشنا میکند. او که سبک خاص خود را در این فیلم نیز حفظ کرده توانسته مخاطبان همیشگی فیلمهایش را در این کار نیز به همراه داشته باشد.
عبور زمان همچون سایر آثار کارگردان، حضوری موفق در جشنوارههای سینمایی داشته است که از جمله آنها میتوان به تسالونیکی و برلین اشاره کرد. این فیلم توانست جایزه منتخب بخش رسمی جشنواره برلین را در سال2009 از آن خود کند.
عبور زمان همچنین قرار بود در جشنواره ونیز شرکت کند، اما از آنجایی که ستارگان این فیلم از جمله ایرنه ژاکوب (بازیگر قرمز و زندگی دوگانه ورونیکا)، نتوانستند در جشنواره حضور یابند، فیلم از بخش مسابقه خارج شد. مدیر جشنواره ونیز، این اتفاق را یکی از ناگوارترین اتفاقات این دوره جشنواره دانست. نوزدهمین فیلم آنجلو پولوس که در سال 2008 ساخته شد، برای نخستین بار در فوریه 2009 در کشورش به نمایش در آمد. او نخستین فیلم خود را 45 سال پیش با عنوان «داستان فورمینکس» ساخته بود.
آدام مایک لته وایت، منتقد روزنامه «اسکرین» این فیلم را حاصل کار 45ساله کارگردانش میداند و در موردش مینویسد: آنجلو پولوس، با ساختار ی که میتوان آن را ضدقصه نامید، روایتهای تودرتوی تاریخی را کنار هم چیده است و به این ترتیب ما را با نگاهی تازه از تاریخ اروپا آشنا میکند. تئو آنجلو پولوس، علاوه بر کارگردانی فیلم، فیلمنامه آن را نیز نوشته است. با این توضیح که فیلمنامه توسط تونیو گورهآ، بازنویسی شده است. عبورزمان چه در فرم روایی و چه در کیفیت بازیها، کلیشهها و قراردادهای مرسوم را زیر پا میگذارد و مخاطب را به تماشای ضیافتی پرطراوت دعوت میکند.
پیتر برونته درباره فیلم مینویسد:همانند دیگر فیلمهای اخیر آنجلو پولوس عبور زمان آمیخته زیرکانهای است از استعدادهای فراوان فیلمساز در نشان دادن مفاهیم عبث و پوچ. وقایع داستان در بسیاری از مکانها و دورههای زمانی با هم در جریان است؛ سبکی که این کارگردان در بسیاری از شاهکارهای هنریش همانند فیلم بازیگران سیار در سال1975 از آن استفاده کرده است که نشاندهنده لحظات متفاوت در زمان متناوب است.
گستردگی زمان فیلم عبور زمان به 50 سال میرسد؛ زمانی که محدوده جغرافیایی آن از سیبری تا نیویورک و بیشتر مناطق بین آن را پوشش میدهد و کارگردان، تمام عوامل را بهآرامی در آن قرار داده است. به همین دلیل دنبالکردن وقایع فیلم برای تماشاگری که به روایتهای سرراست سینمای تجاری عادت کرده، دشوار است.
همانند فیلمهای دیگر آنجلو پولوس تاریخ، عشق، زمان و موضوعات مختلف مثل مرزهای مصنوعی ملی همه در این فیلم گنجانده شده و از آن پانورامایی ساخته شده که شامل زندان مخوف در سیبری تا تجمع کمپ نازیها و فروریختن دیوار برلین و آمدن هزارههای جدید است؛ البته در کل، بافت فیلم بسیار واقع گرایانه است.
نمادگرایی که از علایق دیرین آنجلوپولوس است در عبور زمان نیز به شکل پررنگی حضور دارد و میتوان گفت اینبار این گرایش به سلمبولیسم رویکردی افراطی نیز دارد. آنجلوپولوس برای تماشاگرش دفتر کد و رمز میگشاید و او را به تفکر و تامل دعوت میکند.
بسیاری از سکانسهای عبور زمان بدون درک نمادهای فیلمساز، غیرقابل درک و فاقد کارکرد در روایت داستان،به نظر میرسند. این ویژگی در شخصیتپردازی نیز به چشم میخورد و به دشواری میتوان کاراکتری را در فیلم یافت که بتوان با او ارتباطی بیواسطه برقرار کرد. آنجلوپولوس به شکلی آگاهانه این مسئله را حتی در مورد بازیها نیز لحاظ کرده. بهخصوص در مورد ویلیام دفو که به یک آشناییزدایی اساسی از این بازیگر پرکار و پرتجربه بدل شده است.
فیلمساز برای نزدیک شدن به زندگی، لحظاتی که در درامهای کلاسیک مرده به حساب میآیند را در فیلمش گنجانده؛ نماهایی که گرچه ملال آورند ولی باری از شاعرانگی را به همراه دارند. آنجلوپولوس حالا به چنان اعتماد به نفسی دست یافته، که یکسره آنچه خود میپسندد را بیپروای پسند مخاطب، بر پرده نقرهای منعکس میسازد؛ تصویری تمثیلی از رنج بشری در گذر سالهای طولانی.