با هزار زحمت جهیزیهای برایش تدارک دیدهاید که کم و کاستی ندارد، خواستگار را بهقدر کافی دواندهاید تا به عشق و اراده راسخش برای ازدواج مطمئن شوید، با چند دوست و آشنا و نیز هم محلیهای داماد بهصحبت و مشورت نشستهاید و ایرادی نیافتهاید.
همه میگویند: پسر خوبی است. با خود گفتهاید: دستش هم که بهدهانش میرسد. شاید دخترتان دیگر خواستگار مناسبی مانند او پیدا نکند، خانواده داماد هم که مهریه و جشن مورد نظر شما را پذیرفتهاند، همه کار کردهاید، اما باز هم هنگامیکه خطبه عقد را میخوانند نگرانید، دلتان میلرزد. حق دارید؛ درمیان دوست و فامیل دخترهایی بودهاند که با همه این مقدمات زندگی مشترکشان را آغاز کردهاند اما سرانجام خوشی نداشتهاند، زندگیهایشان به حرمت شکنی، تلخی و تنهایی و سرگردانی در دادگاههای خانواده رسیده و... و چقدر تلاش و رنج، تنها برای نشاندن مهر طلاق بر شناسنامه.
پدر و مادرهای آنها هم برای خوشبختی دخترشان از هیچ فداکاریای دریغ نکردهاند اما دلخون شدهاند و ناامید. برخی از آنها در سالهای نخست زندگی مشترک شاد و راضی بودهاند اما پس از سالها به دردسر افتادهاند؛ شوهر ظرفیت پولدارشدن را نداشته و به فساد و هوسرانی افتاده یا دود اعتیاد، عقل و انصاف و مسئولیتپذیریاش را کمرنگ و کمرنگتر کرده و گاه خشونتهای رفتاریاش آنقدر شدت گرفته و آزاردهنده شده که امنیت جان و روان خانواده را تهدید کرده است. کسی از آینده خبر ندارد. مبادا دختر من هم؟
بهراستی چه باید کرد؟ کدام تدبیر میتواند هر چه بیشتر از نگرانیهای پدر و مادری که با چشمان خیس، نگاهی نگران و دلی پر تپش دخترشان را روانه خانه بخت میکنند، بکاهد؟
بیراه نیست اگر بگوییم یکی از این تدابیر آن است که پیش از تهیه جهیزیه و در باز کردن روی خواستگار و تدارک جشن و... سری به دادگاههای خانواده زده و با نگاهی عمیق به تجارب مراجعین آنجا نگریسته و با ذهنی باز و جستوجوگر به درددلهای آنها گوش دهیم که تجاربشان سخت آموزنده است و راهگشا، آنگاه خواهیم شنید که:
1- اگر محیط خانواده دختر بهلحاظ روانی و عاطفی، امن، گرم و صمیمانه باشد تصمیم او برای ازدواج عاقلانهتر خواهد بود. دختری که با پدر و مادر رابطهای دوستانه داشته و حسننیت، آگاهی و تجارب ایشان را شایسته تکیه و باور بداند، بهسادگی با شنیدن هر ندایی بهنام خواستگاری عقل نمیبازد و محاسبات و برنامهریزیهای بلندمدت زندگیاش را بر هم نمیزند و از گرداب انتخابها و ازدواجهای عجولانه و بر پایه احساسات خام و سطحی و زودگذر در امان خواهد بود.
2- خوب است خانواده دختر بدانند که اگر دختر به بلوغ فکری،عاطفی و روانی کافی نرسیده، استعدادهایش شکوفا نشده و به هویت و جایگاه اجتماعی دست نیافته و به بیان دیگر زمان ازدواجش نرسیده و از راه رسیدن مناسبترین خواستگار هم نباید زمان ازدواج او را نزدیکتر سازد و عدمآمادگی دختر برای ازدواج را از یادها ببرد. اینکه مرد (خواستگار)به شرایط و بلوغ اجتماعی، شغلی، فکری، اقتصادی و... لازم برای ازدواج دست یافته دلیل موجهی برای آن نیست که دختر ما با پاسخ مثبت دادن به او، خودش از رشد فکری و اجتماعی و... بازماند.
دختر، پیش از آنکه دختر باشد و نیازمند ازدواج و زندگی مشترک، یک انسان است و بهعنوان یک انسان نیازمند تکامل روحی، معنوی و شکوفایی استعدادهایش... . همانطور که تنها وظیفه مرد، پدرشدن و زنداری نیست، تنها وظیفه دختر نیز به شوهرداری و مادر شدن خلاصه نمیشود. داشتن همسر شایسته امتیاز چشمگیر و قابل توجهی در رسیدن به خوشبختی است اما همه خوشبختی نیست. برای همه انسانها ( زن و مرد) بهثمر رسیدن تواناییهای فکری و شکوفا شدن خلاقیتهای ویژه هر فرد و شرکت داشتن در گرداندن چرخ جامعه، درخشانترین جلوه خوشبختی است.
3- یکی از ثمرات شکوفا شدن استعداد دختر، یافتن توانایی مالی است و داشتن این توانایی و استقلال برای زن در قالب زندگی مشترک، همه سود است و یک تکیهگاه استوار و پایدار. اگر تنها تکیهگاه اقتصادی زن، شوهر او باشد و... شوهر فوت کند یا زندگی مشترک به جدایی بینجامد، اگر مرد بهدلیل بیماری یا یک سانحه از کار افتاده شود و یا اگر تلاشهای او برای تأمین هزینههای زندگی خانواده کافی نباشد و... در همه این موارد داشتن شغل و توانایی اقتصادی زن گرهگشاست.
4- در شرایط کنونی جامعه، دختر میتواند با استفاده از شروط ضمن عقد، برخی حقوق مانند حق طلاق، حق سرپرستی فرزندان، حقداشتن شغل و ادامه تحصیل، انتخاب محل سکونت و... را در عقدنامه برای خود ثبت کند. آنچه در دادگاههای خانواده همواره قابل مشاهده است این است که نداشتن هر یک از این حقوق میتواند مشکلات فراوانی را در زندگی مشترک پدید آورد برخلاف گفته مشهور «مهرم حلال، جونم آزاد» در دادگاهها میبینیم که زنان بسیاری که زندگی مشترک به دلایل گوناگون برایشان غیرقابل تحملشده، سالهاست که مهرشان را حلال کردهاند اما جانشان آزاد نشده است.
یکی از نگرانیهایی که ممکن است داماد را در واگذاری حق طلاق به همسر آیندهاش سست و هراسان کند وجود مهریه سنگین است و نگرانی او بیجا هم نیست؛ اگر زن حق طلاق و نیز مهریه سنگین داشته باشد، گویی شوهر، چکی با مبلغ هنگفت در دست دیگری دارد که هر لحظه باید در اضطراب و انتظار به اجرا گذاشته شدن آن باشد.
بهتر است واقعبین باشیم و بهجای پافشاری بر افزودن شمار سکههای مهریه در عقدنامه، حقوقی نقد و واقعی همچون حق طلاق، حق سرپرستی فرزندان، حق داشتن شغل و ادامه تحصیل و نپذیرفتن رقیب(هوو) به هیچ شکل را برای دخترهایمان زنده کنیم. اگر بر قید شدن مهریه سنگین و خارج ازتوان مالی مرد، در عقدنامه پافشاری نکنیم داماد با خیالی آسودهتر حق طلاق و سایر حقوق را به همسرش خواهد داد چراکه بهبیان دیگر مشاهده خواهد کرد که خانواده عروس برای او کیسه ندوختهاند.
آیا اینکه داماد درصورت نارضایتی از دختر تنها بهخاطر ترس از مهریه سنگین و غیرمعقول او، همسرش را بهتلخی تحمل کند و گاه نیز به گریزگاه ناپسند خیانت پناه برد، ارزشمند است یا آنکه مرد همواره مراقب رفتارش باشد تا مبادا با آزار دادن زن، او (همسرش) را که دارای حق طلاق و حق سرپرستی فرزندان است، از دست بدهد وزندگی خانوادگیاش از هم بپاشد.
یکی از توجیهاتی که برای ندادن حق طلاق به زن شنیده میشود این است که اگر زن حق طلاق داشته باشد بهدلیل احساساتی بودن، به هر بهانهای میخواهد طلاق بگیرد. تجربه نشان میدهد که زن بهدلیل همان احساس و عاطفه و تعلق خاطری که به همسر و فرزندانش دارد از هیچ تلاشی برای حفظ کانون خانواده و زندگی مشترک دریغ ندارد.
از سوی دیگر در جامعه کنونی ما مرد با آنکه حق طلاق دارد و پس از جدایی نیز با عدمامنیت اجتماعی و اقتصادی و عاطفی و مشکلاتی که زنان مطلقه دارند روبهرو نخواهد شد، بهسادگی سراغ جدایی نمیرود و بیشتر در پی حل مشکلات زندگی زناشوییاش میرود، چگونه است که نگرانیم مبادا زن با وجود آگاهی به همه مشکلات پس از جدایی، هر دم در پی رها کردن شوهر و خانوادهاش باشد؟ واقعیت آن است که زنانی که برای طلاق گرفتن به دادگاه میروند، همه راهها برای ساختن و حل مشکلات زندگی زناشویی را پیموده و به بنبست رسیدهاند.
داشتن زندگی مشترک موفق نیازمند بهدست آوردن آگاهی و مهارتهای بسیار برای گشودن گرههای زندگی زناشویی است؛ آگاهی و مهارت در زمینههای روانشناسی، حقوقی، قانونی و... .