در ایران اما توانمندسازی زنان اغلب شامل ارتقای زنان در مدیریت خانواده و محله است. پیشرفت زنان در ایران در سالهای اخیر چشمگیر بوده است، اما مشارکت آنان در برنامههای توسعه اجتماعی یا جامعه محلی در سطح پایین باقی مانده است. در بهترین حالت، این توانمندسازی معطوف به تواناییهای مالی است؛ یعنی اگر زنی بتواند دستش در جیب خودش و نه پدر و شوهرش برود توانمند شده است.
البته همان اوایل یعنی 30سال پیش که این واژه مصطلح شد رویکرد اولیه برنامههای کاهش فقر در میان زنان بود و کمکم اندیشمندان این حوزه، تعاریف جدیدی از توانمندسازی مبتنی بر مفاهیمی چون پیشرفت و قدرتمندی (تصمیمگیری و مشارکت) ارائه کردند.در ایران به جای تأکید بر قدرت یافتن زنان، روی تواناییها و مهارتیابی آنها تأکید شده است درصورتی که مسئله اصلی در این مفهوم رسیدن زنان به توانایی نیست، بلکه رسیدن آنها به قدرت و داشتن نقش مؤثر در فرایندهای گوناگون اعم از اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... است. شاید یکی از مهمترین دلایل این اشتباه در شناخت و درک این مفهوم، ناشی از ترجمه غیردقیق این کلمه باشد.
دفتر مطالعات اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران تحقیقی با عنوان تعیین شاخصهای توانمندسازی زنان و سنجش وضعیت توانمندی زنان در شهر تهران انجام داده است که در آن علاوه بر تعیین شاخصها، 2رویکرد مطالعات بینالمللی و شاخصهای برخاسته از محدودیتهای زنان در شهر تهران که آن هم از پژوهشهای انجام شده در سالهای اخیر بهدست آمده مورد توجه قرار گرفته است.
کیوان ضیایی، محقق این پژوهش در این2رویکرد شاخصها را در 2قالب ظرفیتها (شامل ظرفیتهای اقتصادی، اجتماعی، روانی و انسانی) و قدرت تصمیمگیری (شامل آزادی عمل، نقش مؤثر در تصمیمگیری و کنترل ظرفیتهای اقتصادی) تفکیک کرده است.در این تحقیق در سنجش وضعیت توانمندی زنان ساکن در شهر تهران نیز 2گروه زنان مجرد و زنان متاهل مورد مطالعه قرار گرفتند. این تفکیک بهدلیل متفاوت بودن ماهیت منبع یا منابع توزیع قدرت درون خانواده است. این سنجش تمامی 22 منطقه شهر تهران را در بر میگیرد.این محقق دریافته است که اکثر مطالعات تجربی که در ایران و با موضوع توانمندسازی زنان انجام پذیرفته، در 2حوزه زنان سرپرست خانوار که تحت پوشش مراکز حمایتی هستند و دیگر زنانی که از اعتبارات وام های خوداشتغالی استفاده کردهاند و کمتر زنان بهصورت عام بررسی شدهاند.
از توانمندسازی بهدنبال چه میگردیم؟
نگاه برخی از پژوهشگران و برنامهریزان بهخصوص صاحبنظران سازمانهای بینالمللی به توانمندسازی نگاهی ابزاری است و برای این منظور بیشتر پیامدها و دستاوردهای توانمندی زنان در جهت توسعه همچون فقرزدایی و رشد اقتصادی، تغییر رفتارهای باروری وگذار جمعیتی، تأمین سلامت کودکان و خانواده و... را مورد توجه قرار میدهند. عدهای دیگر توانمندسازی را فیالنفسه هدف میدانند. این عده یا توانمندشدن را یک روند تغییر میدانند یا بهدنبال رشد و شکوفایی زنان و بروز استعدادهایشان هستند. در نگاه این تحقیق توانمندسازی بهصورت پروسه و فرایندی ممتد تعریف میشود که شرایط ساختاری (سیاسی، عرفی و حقوقی) و عاملیتی (ظرفیتها، قدرت تصمیمگیری) و دسترسی (به منابع مادی و غیرمادی موجود در جامعه) را برای قدرتیابی زنان در خانه و جامعه در مواردی که برای آنها محدودیت وجود دارد را فراهم میکند.
موارد یاد شده به این معنی نیست که نقش مردان در زندگی و جامعه به کمتر از زنان تقلیل پیدا کند و فضا و کنشی زنسالارانه داشته باشیم بلکه به این معنی است که حق زنان است که همراه و به اندازه مردان در مناسبات زندگی، شرکت فعال داشته باشند و برخوردار از قدرت و مسئولیت تصمیمگیری باشند و فیالنفسه از شرایط برابر با مردان برای رسیدن به این مناسبات برخوردار شوند.
در واقع قدرت برتری فردی بر فرد دیگر (زن بر مرد) نیست، بلکه بیشتر هدف ارتقای خودباوری و خود اتکایی زنان مورد بحث است. عاملیت نیز به توانایی خود زنان و احساس درونی، توان ذهنی و عینی زنان برای ساختن و دستیابی به زندگی مناسب و افزایش قدرت لازم اشاره دارد.
در این سطح 2عامل خشونت علیه زنان و نگرش جنسیتی در زنان بهعنوان عواملی هستند که مانع توانمندسازی زنان میشوند. این عوامل هم مانع رشد ظرفیتهای زنان میشوند و هم نقش کاملا مؤثر و کاهندهای بر قدرت تصمیمگیری زنان دارند؛ چنانچه نگرشهای کلیشهای با تأثیر بر باورهای زنان، از آنها انسانهای غیرعامل میسازد و در تصمیمگیریها آنها را منفعل میکند و همچنین مانع رشد بخشی از ظرفیتهای زنان است که با عاملیت آنها ارتباط مستقیمتر و قویتری دارد.
خشونت علیه زنان نیز با محدودیتهایی که ایجاد میکند باعث میشود که زنان در فضاهای عمومی و مدنی که میتواند سبب گسترش تواناییهای آنها شود، حضور پیدا نکنند یا کمتر حضور یابند. خشونت از طریق تأثیر بر قدرت تصمیمگیری و آزادیهای مشروع زنان - بالاخص در خشونتهای خانگی- مانعی جدی در توانمندسازی زنان ایجاد میکند.
در تحقیق دفتر مطالعات اجتماعی شهرداری تهران، 1217نفر از زنان 18 ساله و بالاتر ساکن مناطق بیستودوگانه شهر تهران با روش نمونهگیری چندمرحلهای انتخاب شدند و مورد پرسش قرار گرفتند.
شاخصهای این تحقیق در بعد ظرفیت شامل ظرفیت اقتصادی (درآمد شخصی، دارایی، پسانداز و پشتگرمی مالی)، ظرفیت اجتماعی (سرمایه اجتماعی، انسجام، مشارکت اجتماعی، اعتماد، هنجار و عمل متقابل)، اعتبار، احساس قدرت (عدماحساس بیقدرتی) ظرفیت روانی (اعتماد به نفس، میل به پیشرفت، حس ارزشمندی) بهداشت روانی (اضطراب، افسردگی، وسواس، حساسیت بین فردی) و ظرفیت انسانی (تحصیلات، سلامت جسمانی، مهارت، اعتقاد سازنده، آگاهی از حقوق کلی زنان، عمومی) و آیندهنگری میشود.در بعد قدرت تصمیمگیری شاخصهای سنجیده شده شامل آزادی عمل و نقش مؤثر در تصمیمگیری است.
مولفههای این دو شاخص برای زنان متأهل و مجرد با هم فرق میکند. بهطور مثال برای سنجش میزان آزادی عمل زنان متاهل سؤالاتی در مورد (رفتن به مکانهای مورد علاقه، انجام فعالیتهای مورد علاقه، خریدن چیزهای مورد علاقه، نحوه خرجکردن، تصمیم در داشتن یا نداشتن شغل) پرسیده شده است و برای تعیین میزان نقششان در تصمیمگیریها سؤالاتی در مورد (زمان بارداری، فاصله میان زاد و ولد و تعداد کودکان، روابط زناشویی، نحوه برنامهریزی خانواده، رسیدگی به امور فرزندان و...) پرسیده شده است. به سؤالاتی از قبیل (انتخاب همسر، تأثیرگذاری در مسائل مهم زندگی، نقش مشورتدهی، توجه خانواده به خواستهها و نیازها، برنامهریزی خانواده، کنترل بر درآمد شخصی و کنترل بر پسانداز) جواب دادهاند.
زنان متوسط تهرانی
یافتههای تحقیق کیوان ضیایی حاکی از آن است که زنان تهرانی از نظر ابعاد توانمندسازی در کل در وضعیت متوسطی به سر میبرند. در این بخش وضعیت آماری شاخصها را در سه سطح پایین، متوسط و بالا سنجیدهاند به این معنا که چند درصد از زنان و دختران در حد پایین و متوسط و بالا هستند.
وضعیت بعد قدرت تصمیمگیری از بعد ظرفیت بهتر است و تا حدودی مناسب است. در میان شاخصهای این بعد، وضعیت ابعاد آزادی عمل و کنترل ظرفیتهای اقتصادی شبیه به هم هستند و از بعد نقش مؤثر در تصمیمگیری بهتر است. در میان شاخصهای بعد ظرفیت، هرچند ظرفیت اقتصادی از شرایط نامطلوبتری برخوردار است و تقریبا در حد ضعیف قرار دارد اما ظرفیت انسانی و اجتماعی هر دو دارای شرایط مناسبتر و در حد متوسط هستند که البته در این میان، ظرفیت روانی نسبت به دیگر ظرفیتها اوضاع بهتری دارد و متوسط رو به بالا را نشان میدهد.
در هر دو بعد توانمندی، هم در بعد ظرفیت و هم در بعد قدرت تصمیمگیری اختلاف میانگین معنیداری میان زنان مجرد و متاهل دیده میشود و این تفاوت حاکی از رویکرد متفاوت این دو گروه از زنان در آن بعد است.همچنین در شاخصهای این ابعاد تنها در دو بعد ظرفیت انسانی و ظرفیت اجتماعی این تفاوت میانگین دیده نمیشود و میتوان گفت که رویکرد یکسانی میان زنان متاهل و مجرد در میان این شاخصها دیده میشود.در شاخص کنترل منابع اقتصادی، زنان مجرد دارای شرایط بهتری نسبت به زنان متاهل هستند.
این وضعیت در شاخص آزادی عمل و تا حدی در شاخص نقش مؤثر در تصمیمگیری نسبت به شاخص کنترل منابع اقتصادی برعکس است و زنان متاهل از شرایط بهتری برخوردار هستند. این امر نشاندهنده توزیع قدرت بالاتر زنان متاهل نسبت به زنان مجرد در این دو شاخص است و علت آن را میتوان در تفاوت منبع توزیع و یا کسب اقتدار (والدین/ شوهر) جستوجو کرد.
توانمندسازی با مانع
سنجش شاخصخشونت اجتماعی علیه زنان نشان از آن دارد که با بیش از 95درصد اطمینان میتوان گفت که بین زنان و دختران تفاوت معناداری وجود دارد.
برابر نتایج بهدست آمده در بیشتر مواقع خشونتهای اعمال شده علیه زنان در محیط جامعه حاکی از آن است که بیش از دوسوم زنان که جمعیتی معادل 5/79درصد کل جامعه آماری را شامل میشوند، معتقد به تجربه خشونت در فضای جامعه با شدت بالا هستند که 4/84درصد زنان متأهل و 5/69درصد مجردین در این سطح بالای خشونت قرار میگیرند.
از سوی دیگر به شکل تقریبی، 13درصد گروه مورد مطالعه، خشونت را در سطوح متوسط آن، در محیط جامعه تجربه کردهاند که در این میان سهم آسیبهای زنان مجرد با 9/21درصد در میان کل مجردین بیش از دوبرابر متأهلینی است که از سطح متوسط خشونت در جامعه علیه خویش رنج بردهاند. این در حالی است که زنان پاسخگو چندان قائل به پایینبودن خشونت علیه آنان در جامعه نیستند؛ به عبارتی سطح پایین شدت خشونت تنها 7درصد کل جامعه آماری را
در برگرفته است که 6/8درصد دختران مجرد و 2/6درصد متأهلین را شامل میشوند.
سنجش شاخص خشونتهای خانگی در جایگاه تهدید و محدودیت برای توانمندی جامعه زنان از توزیع متفاوتی به لحاظ فراوانیها در دو گروه مجردین و متأهلین برخوردار است. بنابر یافتههای این پژوهش نزدیک به 40درصد عموم زنان در معرض سطح پایینی از خشونتهای خانگی قرار داشتند که از این مقدار سهم زنان مجرد 95درصد و زنان متاهل 10 درصد است.
در مقابل درصد قابل توجهی از زنان متاهل در سطوح متوسط با 8/37درصد و بالا با 2/52درصد در معرض خشونت خانگی قرار دارند. بدینلحاظ میتوان از جامعه زنان متاهل بهعنوان جدیترین قربانیان خشونت خانگی یاد کرد.
در کل خشونت علیه زنان نزدیک به 60درصد است که این امر بسیار جای تامل دارد و البته خشونت در زنان متاهل بسیار بیشتر از زنان مجرد است.
دومین شاخص از موانع بر سر راه توانمندسازیهای عاملیتی زنان، نگرشهای جنسیتی در خود زنان است. نتایج این شاخص نشان از این امر دارد که تفاوت معناداری بین زنان مجرد و متاهل در مورد نگرشهای جنسیتی (کل) وجود ندارد. همچنین بیش از نیمی از عموم زنان، اعم از مجردین و متأهلین، واجد نگرشهای جنسیتی متوسط مرتبط با نقشهایی که در جامعه به آنها سپرده شده هستند.
توزیع چنین نگرشهایی بنابر سطوح سهگانه به لحاظ شدت برخورداریها، حاکی از آن است که 7/54 درصد زنان مجرد و 8/52 درصد متأهلین برخوردار از میزان متوسطی از نگرشهای جنسیتی مبنی بر نقش زنان در محیط اجتماعی هستند. این در حالی است که 6/17درصد زنان مورد مطالعه دارای اشکال شدیدتر نگرشهای جنسیگرایانه مرتبط با حضور و جایگاه زنان در جامعه هستند.
در این میان متأهلین دارای چنین نگرشی، 6/16درصد از کل جامعه زنان متأهل را شامل میشود. ضمن آنکه سهم مجردین در برخورداری از سطوح بالای چنین نگرشهایی 6/19درصد کل جامعه زنان مجرد را در بر میگیرد. از دیگر سو 29درصد کل زنان کمتر گرفتار چنین نگرشهایی هستند.لذا به شکلی عمومی، حداقل نگرشهای مرتبط با نقش زنان در جامعه زنان به لحاظ جنسیتی در میان تعداد کمتری از افراد گروه مورد مطالعه که شامل 7/25درصد مجردین و 6/30درصد متأهلین است، دیده میشود.
همچنین بررسی چنین نگرشهایی که با ایفای نقش زنان در محیط خانواده مرتبط است بیش از 40درصد زنان متأهل و بیش از 43درصد مجردین دارای نگرشهای جنسیتی مبنی بر نقش خود در خانواده هستند. 3/34درصد از کل زنان، برخوردار از بیشترین میزان نگرشهای جنسیتی مبنی بر نقش زنان در خانواده هستند.
در شاخص توانمندی کل زنان، منطقه7 بهترین رتبه را در میان مناطق بیستودوگانه شهر تهران کسب کرده و بهترتیب مناطق 22، 6، 1 و 3 در ردههای بعدی قرار میگیرند و بالعکس منطقه 14 بدترین رتبه را بهخود اختصاص داده است و مناطق 11، 12 و 21 نیز از نظر ردهبندی وضعیت نامناسبی دارند.توانمندسازی زنان یک فرایند پیچیده و چند بعدی است که در پی توزیع مجدد قدرت است و زنانی که از داشتن قدرت در ابعاد مختلف زندگی محروم یا محدود هستند، بهواسطه این فرایند پویا بدان دست خواهند یافت. این محدودیت قدرت برای زنان ناشی از دو امر است که یکی از آنها به شرایط ساختاری جامعه برمیگردد و در سطوح کلان و میانی قابلیت بررسی دارد و دیگری که سطح خرد را در بر میگیرد، مربوط بهخود زنان و نقش فاعلیت و عاملیتی است که برای خود قائل هستند.