اگر کسی چشم و گوش نداشت، علم حاصل از آن حواس را از دست میدهد. این حرفی بود که از چند هزار سال قبل تا الآن در حوزههای قبلَالإسلام و بعدَالإسلام عنوان شده و میشود امّا حرفی را که وجود مبارک پیامبر(ص) آورد، این است: «فناوری». آن حرفهای نویی که پیامبر آورد، این است که «مَنْ فَقَدَ تَقوَیً، فَقَدْ فَقَدَ عِلماً».
اگر کسی خدای ناکرده تقوایی را از دست داد، در همان مسیر بیتقوایی باید بداند به جایی نمیرسد؛ هر چه هم درس بخواند! چون فرمود: «إنْ تَتَّقُواالله یَجعَلْ لَکُمْ …» شرطی است. یا سر از دادگاه ویژه در میآورد، یا اوین... . فرمود: «إنْ تَتَّقُواالله یَجعَلْ لَکُمْ فُرقاناً». در خیلی از موارد است که انسان نمیفهمد چه کار باید بکند؛ راه چیست، وظیفه چیست. فرق بین حق و باطل برای او مقدور نیست. اگر کسی خدای ناکرده بیتقوا بود، آن نور را دیگر ندارد. وقتی نور نداشت، این علم، مشکلی را حل نمیکند.
کاری از اندیشه بیانگیزه، ساخته نیست! چو دزدی با چراغآید، گزیدهتر بَرَد کالا. مسئله «مَنْ فَقَدَ حِسَّاً، فَقَدْ فَقَدَ عِلماً» از زمان ارسطو تا حال بود؛ در کتابهای منطق فراوان است؛ قبل از اسلام، حین ظهور اسلام، بعد از اسلام؛ در حوزهها هم هست. اسلام در عین حال که آن حرف را پذیرفت که مجاری ادراکی باید باشد، حواس باید باشد، استعداد باید باشد امّا به این سامان داد. فرمود همه اینها لاشه علم است؛ یک روحی باید در آن مثل عیسای مسیح بدَمی به نام «تقوا» که برای چه کسی درس میخوانی و برای چی درس میخوانی. اینکه شد، آنوقت انسان قدرت تشخیص حق و باطل را دارد. مشکلات علمی را انسان میتواند با تدوین کتابهای علمی حل کند و در هیچجا، مخصوصاً در ایران اسلامی شما نمییابید کسانی که نسبت به اهلبیت(ع) بیارادت باشند.
حالا ممکن است آن مقامات خاص ولایت و امامت را درست ارزیابی نکرده باشند، امّا نسبت به اینها ارادتمندند. دوستی اینها را اجر رسالت پیغمبر میدانند؛ «قُلْ لا اَسئَلُکُمْ عَلِیهِ اَجراً إلا المَوَدَّهَ فِی القُربی»(1)... . وجود مبارک حضرت امیر وقتی پیامبر(ع) را وصف میکند، میفرماید: وجود مبارک پیامبر این خصیصهها را دارد؛ «اَلمُجتَبی لِخَلائِقِه» (2). که اگر ما هم به نوبه خود این راهها را برویم، ما هم میتوانیم علم لَدنّی استفاده کنیم.
امّا معنای اینکه ما علم لَدنّی استفاده میکنیم، این نیست که آنطوری که آن بزرگان دارند! آنها دائماً در مشهد و محضر ذات أقدس إلهاند؛ ما در تمام مدّت عمر، یک لحظه. آنها علوم فراوانی میگیرند، ما ولو یک مطلب. در تمام مدّت عمر یک مطلب را هم یاد بگیریم، این میماند برای ابد؛ هرگز فراموش نمیشود، همیشه چراغ است. ولو یک مطلب را در تمام مدت عمر ما بدانیم، همیشه حافظ ماست. قبلتر هم به عرضتان رسید که ما تا علم لَدنّی یاد نگیریم، به جایم نمیرسیم و علم لَدنّی یعنی پیش خدا رفتن.
انسان به 2 شکل میتواند پیش خدا درس بخواند؛ یکی اینکه خدا پیش آدم بیاید و دیگر اینکه انسان پیش خدا برود. برای ما مقدور نیست برویم پیش خدا! آن «دَنَا فَتَدَلّی»(3) میخواهد و «فَکانَ قابَ قُوسَینِ اُو اَدنَی»(4) میخواهد و «إنَّکَ لَتُلَقَّی القُرآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیم»(5) میخواهد و جانکندن میخواهد؛ آن هم تازه بعد از افاضه ذات أقدس إله. برای ما بالا رفتن مقدور نیست! ما باید خدا را پیش خود بیاوریم... .
پانوشتها:
(1) شوری/ 23، (2) نهجالبلاغه / خطبة 178، (3) نجم / 8، (4) نجم / 9، (5) نمل /6