از سوی دیگر با اضافه شدن سالنهای سینما و البته عدمتناسب آنها با تعداد فیلمهای تولید شده، بعضی از فیلمهای نمایش داده شده قبل از جشنواره باز هم بر پرده سینماها باقی میمانند. در اکران فیلمهای سینمایی شاید بتوان گفت که 3 فیلم «هرشب تنهایی»، «کتاب قانون» و «تنها دوبار زندگی میکنیم» موسیقیهایی داشتندکه نمیشد به راحتی از آنها گذشت.
هر شب تنهایی؛ ملودی مرگ یا زندگی؟
در هر شب تنهایی، در نخستین سکانسی که موسیقی میشنویم، سکانس مربوط به پخش برنامه رادیویی است که در آن گیتار الکترونیک در پس زمینه صدای لیلا حاتمی پخش میشود. این بخش را نمیتوان جزو موسیقیای که محمدرضا علیقلی برای فیلم ساخته به حساب آورد، چرا که با موسیقی کل فیلم تفاوت دارد.
دومین قطعه موسیقی که در این فیلم میشنویم، ادامه همین سکانس مربوط به برنامه رادیویی است که بازیگر زن فیلم بهعنوان مجری برنامه درباره مرگ صحبت میکند. در این صحنه قسمتی از یک رکوییم (سرود عزا در موسیقی غربی) شنیده میشود که با موضوع کلی فیلم و موضوعی که مجری برنامه درباره آن صحبت میکند، ارتباط دارد.
اما نخستین سکانسی که موسیقی خود فیلم شنیده میشود، سکانس پیدا شدن بازیگر زن توسط مرد است که تقریبا در نیمههای فیلم اتفاق میافتد. در این سکانس موسیقی ارکسترال و پر حجم شروع میشود و با تأکید بر فلوت و سازهای بم ارکستر، در نهایت با پیانو و فلوت به فضایی آرام فرود میآید. در قسمت بعدی نیز ارکستر پرحجم شنیده میشود که ملودی اصلی آن با فلوت و پیانو نواخته میشود. البته اگر بخواهیم یک مشخصه برای موسیقی فیلم هر شب تنهایی درنظر بگیریم، باید به حضور پررنگ ساز عود و کلا سازهای بم اشاره کرد که علیقلی مثل همیشه از آنها بهخوبی استفاده کردهاست. در عین حال نقش فلوت نیز در برخی صحنهها زیاد است اما تمرکز اصلی بر سازهای بم قرار دارد. در مجموع قطعات کوتاهند و ناگهان پایان مییابند و دوباره شروع میشوند.
اگرچه هیچ آهنگسازی از کارهای قبلی خود تقلید نمیکند اما اغلب آنها در کارهایشان ردپایی بهجا میگذارند که مثل امضا در آثار نقاشی میماند. از سوی دیگر علاقه آهنگساز به برخی سازها و شناخت ظرفیت و توان هر ساز نیز میتواند دلیلی برای استفاده بیشتر از آن ساز یا سازها باشد.
شاید علیقلی یکی از آهنگسازانی باشد که بدون دیدن نامش در تیتراژ فیلمها نیز تنها با شنیدن موسیقی آن میتوان تشخیص داد که این اثر را علیقلی ساخته است؛ هر شب تنهایی یکی از همین نمونههاست. بهویژه آنکه به موسیقیای که علیقلی برای فیلم «خیلی دور، خیلی نزدیک» ساخته نیز بسیار نزدیک است.
البته بدون آنکه قصد مقایسه بین این دو فیلم را داشته باشیم بد نیست به یک وجه مشترک آنها اشاره کنیم که در موسیقی آنها نمود داشتهاست. موضوع هر دو فیلم، مرگ و نزدیک شدن به مرگ به واسطه بیماری است. صرفنظر از اینکه هر فیلمساز نگاه خاصی به مرگ داشته و شیوه متفاوتی را برای پرداختن به این موضوع انتخاب کرده، انتخاب علیقلی بهعنوان آهنگساز شباهتهایی را بین این دو فیلم بهوجود آورده است.
علیقلی از موسیقی لطیفی برای هر دو فیلم استفاده کرده تا مرگ را شیرینتر نشان دهد. جالب آنکه در برخی صحنهها حتی موسیقی با ریتم سه ضربی نواخته میشود که از این جهت نیز به موسیقی خیلی دور، خیلی نزدیک شبیه است. به هر حال استفاده از ملودیهای آرام و ریتمهای سه ضربی در کنار هم نگاه زیبای علیقلی را به مرگ نشان میدهد.
کتاب قانون؛ ایرانی، فرانسوی، عربی
فیلم کتاب قانون آخرین ساخته مازیار میری، در فضای طنز ساخته شده و شاید همین امر
یکی از دلایل فروش بالای آن باشد. البته نباید این نکته را نیز فراموش کرد که بهرهگیری فیلمساز از عوامل حرفهای، کتاب قانون را یک سر و گردن از سایر فیلمهای طنز بالا آورده است. یکی از عوامل حرفهای این فیلم، آهنگساز آن است. علیقلی برای این فیلم نیز همچون سایر آثارش موسیقی ملودیهای مناسبتی را انتخاب کردهاست.
شاید اگر آهنگساز دیگری به غیر از علیقلی برای این فیلم انتخاب میشد، به جنبه طنز فیلم توجه بیشتری میکرد و یک موسیقی با شاخصههای موسیقی طنز میساخت اما علیقلی با ترکیب طنز و داستان رمانتیک فیلم، موسیقیای ساخته که هم مناسب بخشهای طنز فیلم است و هم بر صحنههای رمانتیک فیلم نشسته است. البته نمیتوان انکار کرد که موسیقی غیرطنز در این فیلم بیشتر و بهتر از سایر بخشهاست.
در کتاب قانون از یک موسیقی دیگر نیز استفاده شدهاست. در حقیقت برای صحنههای گردش گروه ایرانی در منطقه مسیحینشین لبنان از موسیقی موجود استفاده شده و برای اغلب سکانسهای مربوط به این بخش، موسیقی ویژه ساخته نشدهاست. البته این نوع استفاده از موسیقی ممکن است پیشنهاد و سلیقه کارگردان باشد اما آهنگساز نیز نشان داده که به این سلیقه احترام میگذارد و به همین دلیل با بازسازی یکی از این ملودیهای فرانسوی با سازهای ارکستر، بین موسیقی استفاده شده با موسیقی اصلی فیلم پیوندی برقرار کرده و حتی تیتراژ پایانی را براساس همان قطعه فرانسوی با تأکید بر ساز تومبا ساخته است.
به هر حال علیقلی در این فیلم نیز توانایی خود را نشان داده و با استفاده از صدای سوزناک ساز دودوک در صحنههای پایانی که به دیدار 2 بازیگر اصلی در لبنان اختصاص دارد، حال و هوای دیگری به فیلم بخشیده است.
تنها دو بار زندگی میکنیم؛ مجموعهای از هنر و خلاقیت
دیدن نام حسین علیزاده بهعنوان آهنگساز یک فیلم یا سریال، این حس را در مخاطب ایجاد میکند که حتی اگر فیلم با سلیقه او هماهنگ نباشد، حداقل حین تماشای آن میتوان یک موسیقی بسیار خوب شنید. اما اگر فیلم تنها دو بار...را دوست نداشتهباشید، نمیتوانید خیلی هم از موسیقی آن لذت ببرید.
چون اگر دقت نکنید ممکن است متوجه موسیقی آن نشوید. در حقیقت برخلاف سایر فیلمهایی که علیزاده آهنگسازی آنها را بهعهده داشته، در تنها دوبار... موسیقی کمرنگی نسبت به سایر عناصر فیلم دارد و ممکن است حضور یا عدمحضور آن برای مخاطب عادی خیلی تفاوت نداشته باشد، درحالیکه یکی از ویژگیهای آثار علیزاده در مقام آهنگساز فیلم و سریال این است که حضور پررنگ و مؤثری دارند، بهطوری که گاه میتوان موسیقی را همچون یکی ازشخصیتهای داستان یا همپای آنها بهحساب آورد. البته نمیتوان ارزش هنری موسیقی تنها دوبار... را انکار کرد چون این موسیقی نیز همچون سایر آثار علیزاده ویژگیهای خودش را دارد و با آثار دیگر این آهنگساز متفاوت است. اما موسیقی تنها دو بار... صرفا برای این فیلم ساخته شده و شنیدن آن بهعنوان یک اثر مستقل غیرممکن است، مگر آنکه بخشهایی به آن اضافه شود.
ظاهرا علیزاده تکنوازیهایی از سازهای سلانه و کمانچه را در اختیار بهنام بهزادی گذاشته و او بهعنوان کارگردان اهل موسیقی، زخمههایی از این تکنوازیها را کنار هم میکس کرده است. در حقیقت موسیقی فیلم تنها دو بار... مجموعهای از هنر حسین علیزاده و خلاقیت بهنام بهزادی است که نتیجه خوبی برای فیلم داشته و بر آن نشسته است. اما شنیدن این زخمهها بدون دیدن فیلم کمی عجیب است. بنابراین علیزاده این بار نمیتواند اثرش را به عنوان یک آلبوم مستقل ارائه دهد مگر آنکه بخشهای خذف شده توسط بهزادی را به آن اضافه کند.
در مجموع فضای غمآلود و سکوت بیش از حد این فیلم، میتوانست با موسیقی دیگری تلطیف یا تشدید شود. البته این شاید سلیقه کارگردان بوده که بدون تلطیف یا تشدید هر حس حاکم بر فضای فیلم، تنها به بازنمایی آن حس به وسیله موسیقی بپردازد. اما بهنظر میرسد که میشد از هنر حسین علیزاده بیشتر و بهتر استفاده کرد. همانطور که موسیقی تیتراژ پایانی که در آلبوم آواز گنجشکها ضبط شده، موسیقیای است که بهشدت با حال و هوای بازیگر در سکانس آخر هماهنگ است و مهمتر از همه آنکه چون کامل شنیده میشود، به گوش مخاطب نیز خوشایند میآید. در مقابل موسیقی سایر بخشها انگار مبهم شروع میشود و نامفهوم به پایان میرسد بدون آنکه قصد کارگردان از این نوع انتخاب مشخص باشد؛ البته شاید به کار بردن موسیقی در فیلمها به این شکل بعد از مدتی با تکرار، عادی شود.