از طرفی در یک توصیف کلیتر میتوان گفت مطالعات فرهنگی به ما اجازه میدهد تا کل گستره فرهنگ را بهصورت انتقادی، بدون تعصبات و پیشداوریها در مورد یک رشته از متون، رسوم، عرفها و کنشهای فرهنگی، مورد بررسی قرار دهیم. نوشتار پیش رو بخشی دیگر از مقالهای مفصل است که پیشتر بخشی از آن در همین صفحه منتشر شده بود. اکنون در این بخش اجزای مطالعات فرهنگی انتقادی مورد توجه و بررسی قرار میگیرد.
مطالعات فرهنگی در قویترین شکل آن، یک پروژه سه لایه تجزیه و تحلیل تولید و اقتصاد سیاسی فرهنگ، متون فرهنگی و دریافت مخاطبان از آن متون و تأثیرات آنها را در بر میگیرد. این رویکرد فراگیر، از تمرکز بسیار محدود روی یک بعد از پروژه و بدون سایر موارد اجتناب میکند. برای اجتناب از چنین محدودیتهایی، من یک رویکرد چندبخشی را طرح خواهم کرد که الف) تولید و اقتصاد سیاسی را مورد بحث قرار میدهد ب) تحلیل متنی را به کار میگیرد و پ) دریافت و استفاده از متون فرهنگی را بررسی میکند.
تولید و اقتصاد سیاسی
بهعلت اینکه تولید و اقتصاد سیاسی در بسیاری از مطالعات فرهنگی اخیر مورد غفلت واقع شدهاست، بنابراین ضروری است که بر اهمیت بررسی متون فرهنگی درون نظام تولید و توزیع متون که اغلب به آن اقتصاد سیاسی فرهنگ اطلاق میشود، تأکید شود.
جا دادن متون درون نظام فرهنگی، در داخل آنچه آنها را تولید و توزیع میکنند، میتواند کمک کند تا وضعیت کلی و تأثیرات متون روشن شود؛ امری که تحلیل متنی صرف ممکن است از آن چشمپوشی کند یا توجه کمتری به آن داشته باشد. اقتصاد سیاسی، در مقایسه با رویکردهای نامنتظم به فرهنگ، بیشتر میتواند به شکل واقعی، به تحلیل و نقد متن کمک کند. اغلب نظام تولید تعیین میکند چه نوع محصولاتی تولید شود، چه محدودیتهای ساختاری در مورد اینکه چه چیزی گفته یا نشان داده شود یا برعکس، اعمال شود و چه نوع تأثیراتی بر مخاطبان، توسط متن ممکن است تولید شود.
مطالعه رمزگان تلویزیون، فیلم یا موسیقی عامهپسند، برای مثال، از طریق بررسی قواعد و قراردادهای تولید، ارتقا مییابد. این محصولات فرهنگی بهوسیله قوانین و قراردادهای معین، ساخت یافتهاند و مطالعه تولید فرهنگ میتواند کمک کند رمزگانها بهصورت بالفعل و در عمل روشنتر شوند. بهعلت نیازها و الزامهای قالب موسیقی در رادیو یا تلویزیون، برای مثال، بیشتر آوازهای عامهپسند 3تا 5دقیقهاند و مطابق با قالبهای نظام توزیع میشوند.
تولیدات سینمایی و تلویزیونی در ایالات متحده، بهدلیل کنترل و مدیریت آنها توسط شرکتهای غولآسا که در اصل بهدنبال افزایش سود هستند، توسط ژانرهای خاص همانند نمایشهای گفتوگو و مسابقه محور، سریالهای احساساتی، کمدیهای موقعیتمحور، سریالهای پرتحرک/ ماجراجویانه و... احاطه شدهاند. این عامل اقتصادی نشان میدهد که چرا چرخههایی از گونهها و زیرگونههای خاص وجود دارد و در نتیجه، صنعت فیلم و تلویزیون آکنده از فیلمها و سریالهای عامهپسند است و یک همگونی مشخص بر تولیدات نظام تولید حاکم است که بهوسیله رمزگان بسیار کلی، قراردادهای قاعدهمند و حد و مرزهای تعریف شده ایدئولوژی مشخص شدهاند. همینطور، مطالعه اقتصاد سیاسی میتواند محدودیتها و گستره گفتمانهای سیاسی و ایدئولوژیک و تأثیرات آنها را مشخص سازد.
در این بافت جهانی، فرد واقعا نمیتواند نقش رسانهها را در یک رویداد، بدون بررسی اقتصاد سیاسی و تولید اخبار و اطلاعات به علاوه متن واقعی آن رویداد و دریافت آن توسط مخاطبان مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد. همین طور مالکیت مؤسسات رسانههای مسلط، توسط شرکتهای محافظهکار کمک میکند تا حمایت جریان غالب رسانهای از ریاستجمهوری بوش و سیاستهای وی، همانند انتخابات ریاستجمهوری سال 2000 ایالات متحده را توضیح دهیم.
علاوه بر موارد مذکور، در عصر جهانیشدن، فرد باید از شبکه جهانی که فرهنگ رسانهای را در راستای سود و هژمونی شرکتی تولید و توزیع میکند، آگاه باشد. با وجود این، اقتصاد سیاسی به تنهایی در مطالعات فرهنگی دارای اهمیت کلیدی نیست و بهصورت رویکردی صرف، محدودیتهای خود را دارد.
تحلیل متنی
تولیدات فرهنگ رسانهای، نیازمند خوانش متنی دقیق چند بعدی برای بررسی اشکال متنوع گفتمانها، جایگاههای ایدئولوژیک، استراتژیهای روایت، ساخت انگارهها و تأثیرات آنهاست. یک میدان وسیع از انواع نقد متنی فرهنگ رسانهای وجود دارد؛ گسترهای از تحلیل محتوای کمّی که تعداد مطالب و موارد خشونت در یک متن را میشمارد و تحلیل کیفی که تصاویر زنان، سیاه پوستان یا سایر گروهها را بررسی میکندیا به کار بردن تئوریهای انتقادی متنوع برای بررسی معانی متون، یا نشان دادن اینکه چگونه متون، معانی را تولید میکنند.
بهطور سنتی، تحلیل کیفی متون، وظیفه نقد ادبی فرمالیستی را برعهده دارد که معانی مرکزی، ارزشها، نمادها و ایدئولوژیها در محصولات فرهنگی را با توجه به ویژگیهای صوری متون ادبیات تخیلی همانند سبک، صنایع بدیعی، شخصیت، ساختار روایت و دیدگاه و سایر عناصر صوری محصولات فرهنگی توضیح میدهد. با وجود این، از دهه 1960 تابهحال، تحلیل متنی ادبی- صوری بهوسیله روشهایی از جمله نشانهشناسی، به یک رویکرد انتقادی برای تحقیق در مورد خلق معانی، نه تنها در زبان مکتوب، بلکه در سایر موارد، رمزگان غیرکلامی، همانند زبان تصویری و صوتی فیلم و تلویزیون ارتقا یافته است.
نشانهشناسی بررسی میکند که چگونه «دالهای» فرهنگی زبانشناختی و غیرزبانشناختی، نظام معانی را تشکیل میدهند؛ بهعنوان مثال، زمانی که به فردی یک گل رز داده میشود، گل به مثابه نشانه عشق تفسیر میشود یا کسب رتبه A در برگه امتحانی دانشگاه، نشانه مهارت است که از جمله قراردادهای خاص است. تحلیل نشانهشناختی میتواند در پیوند با نقد ژانر (مطالعه قراردادهای حاکم بر انواع
تثبیت شده محصولات فرهنگی، همانند سریالهای احساساتی) باشد تا آشکار سازد چگونه رمزگان و اشکال ژانرهای خاص، از معانی خاصی پیروی میکنند.
کمدیهای وضعیت، برای مثال، بهطور کلاسیک از یک مدل تضاد/ تعادل پیروی میکنند که نشان میدهد چگونه مسائل اجتماعی خاص بهوسیله رویهها و ارزشهای صحیح حل میشوند و از این رو، داستانهای اخلاقی، رفتار مناسب و نامناسب را نشان میدهند. در مقابل، سریالهای احساساتی، مسائل را بسط میدهند و پیامهایی را ارائه میکنند که بر تحمل و تن دادن به بدبختیهای بیپایان زندگی تأکید دارند، در حالیکه مدلهای مثبت و منفی رفتار اجتماعی را تولید میکنند. تبلیغات نشان میدهد چگونه کالا مسائل محبوبیت، مقبولیت، موفقیت و دوست داشتن را حل میکند.
برای مثال، تحلیل نشانه شناختی و ژانری فیلم «رمبو» (1982) میتواند نشان دهد که چگونه فیلم از قراردادهای ژانر فیلمهای جنگیهالیوود پیروی میکند که در آن، تضادهای بین ایالات متحده و دشمنان آن را دراماتیزه میسازد. نشانهشناسی توضیح میدهد چگونه انگارههای آدمهای شرور، براساس رمزگان فیلمهای جنگ جهانی دوم ساخته میشوند و چگونه حل تضاد و پایان خوش فیلم، از سینمای کلاسیک هالیوود که در آن خیر بر شر پیروز میشود، پیروی میکند. تحلیل نشانهشناختی همچنین مطالعه عناصر کاملا سینمایی و صوری فیلمی همانند رمبو را در بر میگیرد؛ روشهایی که زاویههای دوربین، رمبو را به مثابه یک امر خوب نشان میدهند یا تصاویر آهسته از پریدن او در جنگل که بهعنوان رمزی است که او را به مثابه نیرویی از طبیعت جلوه میدهد.
بنابراین، تحلیل متنی مطالعات فرهنگی، تحلیلهای صوری را با نقد اینکه چگونه معانی فرهنگی ایدئولوژیهای خاص جنس، نژاد، طبقه، جنسیت، ملیت و سایر عناصر ایدئولوژیک را منتقل میسازند، ترکیب میکند. تحلیل متنی ایدئولوژیک باید دامنه وسیعی از روشها را به کار بندد تا هر بعد را بهطور جامع توضیح و نشان دهد که چگونه آنها در نظامهای متنی جای میگیرند. هر روش انتقادی بر صورتهای خاصی از یک متن از یک رویکرد بهخصوص تمرکز میکند، یک چشمانداز بر تعدادی از صورتهای یک متن پرتوافکنی میکند در حالیکه بقیه را نادیده میگیرد.
بدیهی است هر خوانشی از یک متن، تنها یک خوانش ممکن از یک سوژه- جایگاه (Subject Position) انتقادی است؛ قطع نظر از اینکه چه نوع رویکردی باشد و ممکن است که خوانشی توسط مخاطبان مرجح باشد یا نباشد (کدام یک را آنها براساس طبقه، نژاد، جنسیت، قومیت، ایدئولوژی متفاوت و نظایر آن مهمتر بدانند). بهعلت اینکه یک شکاف (انشعاب) بین رمزگذاری متنی و رمزگشایی مخاطب وجود دارد، همیشه امکان تعدد خوانش در مورد هر متن فرهنگ رسانهای وجود دارد.
بدیهی است محدودیتهایی در ماهیت باز و متکثر فرهنگی وجود دارد و تحلیل متنی میتواند پارامترهای خوانشهای ممکن و طرح رویکردهایی را که قصد تشریح و روشن کردن متن و تأثیرات فرهنگی و ایدئولوژیک آن را دارند، توضیح دهد. همچنین تحلیلها، موادی را برای نقد خوانشهای نادرست یا خوانشهایی که یکطرفه و ناقص هستند، فراهم میکنند. با وجود این، برای به همراه داشتن بیشتر یک تحلیل مبتنی بر مطالعات فرهنگی، شخص همچنین باید بررسی کند چگونه مخاطبان متنوع، متون فرهنگی را میخوانند و تلاش کند تا مشخص سازد متون فرهنگی چه تأثیراتی بر افکار و رفتار مخاطبان دارند.
دریافت مخاطب و استفاده از فرهنگ رسانهای
همه متون، موضوع خوانشهای متعددی هستند که به رویکردها و سوژه جایگاههای خواننده بستگی دارد. اعضای جنسیتها، طبقات، نژادها، ملیتها، مذاهب، سلیقههای جنسی و ایدئولوژیهای سیاسی متمایز تمایل دارند که متون را بهصورت متفاوت قرائت کنند و مطالعات فرهنگی میتواند روشن کند که چرا مخاطبان متفاوت، متون را به روشهای متنوع و گهگاه متضادی تفسیر میکنند. در واقع یکی از مزیتهای مطالعات فرهنگی، تمرکز بر دریافت مخاطبان است و این تمرکز، یکی از کمکهای اصلی آن در سالهای اخیر را فراهم میکند.
هرچند بعضی محدودیتها و مشکلات همراه با رویکردهای مطالعات فرهنگی استاندارد درباره مخاطب وجود دارد. یک روش استاندارد برای کشف اینکه چگونه مخاطبان متون را قرائت میکنند، به کار بستن پژوهش قوم نگاری است؛ تلاشی برای تعیین اینکه چگونه متون بر مخاطبان تأثیر میگذارند و عقاید و رفتار آنها را شکل میدهند. مطالعات فرهنگی قومنگارانه، تعدادی از روشهای متنوع را نشان میدهد که مخاطبان از متون اغلب برای تقویت خودشان استفاده میکنند.
فرهنگ رسانهای موادی را برای افراد فراهم میکند که از طریق آنها، هویتها و معانیای را خلق کنند و مطالعات فرهنگی روشهای خاصی را که افراد، محصولات فرهنگی را استفاده میکنند، آشکار میسازد؛ نوجوانان از بازیهای رایانهای، تلویزیون و موسیقی بهعنوان یک راه گریز از الزامات جامعه انضباطی استفاده میکنند. مردان از ورزشها به مثابه عرصه تعیین هویت خیالی، به شکلی که از پیروزی تیم یا ستاره «آنها»(خودشان) احساس قدرت میکنند، استفاده میکنند.
چنین وقایع ورزشیای همچنین شکلی از اجتماع را تولید میکنند که بهطور رایج در رسانههای خصوصی ساز و فرهنگ مصرفی زمان ما کمرنگ شدهاند. در واقع، همه نوع از طرفداران اجتماعاتی را تشکیل میدهند که افراد را قادر میسازد تا با سایر کسانی که منافع و سلیقههای مشترکی دارند، رابطه برقرار کنند. در حقیقت، بعضی هواداران بهطور فعال محصولات فرهنگی مطلوب خودشان را بازسازی میکنند.
تأکید بر دریافت مخاطب کمک میکند مطالعات فرهنگی، بر جهت گیریهای متنی یکطرفه پیشین درباره فرهنگ برتری داشته باشد، همچنین تمرکز مستقیمی بر تأثیرات واقعی سیاسی متون و چگونگی استفاده مخاطبان از متون دارد. در حقیقت، گاهی اوقات مخاطبان، نیات تولیدکنندگان یا مدیران صنایع فرهنگی را که متون را برای آنها تهیه میکنند، نقش برآب میسازند، مثل زمانی که مصرفکنندگان جوان و تیز فهم رسانهها، تلاشهای آشکار شخصیتها، نمایشها یا تولیدات را سخره میگیرند.
داگلاس کلنر