کمپیون نیوزلندی از فیلم اولش تابهحال در استرالیا اقامت گزیده و فیلمهایش که پرترههایی از زنان آزاد و مبارز هستند را در هر زمان و شرایطی که باشند، به تصویر کشیده است. او امضای خود را پای هفتمین اثر خود نیزگذاشته است؛ «ستاره درخشان» و به مانند دیگر شخصیتهایش، «فانی» قهرمان جدید و عاشق او، در ذهن بیننده ماندگار میشود.
- چرا در این فیلم به تولد نخستین عشق پرداختهاید؟
وقتی بیوگرافی پرحجم جان کیتز شاعر نوشته شده توسط اندرو موشیون را خواندم، خلوص و شدت عشقش نسبت به فانی بران، همسایهاش، مرا زیر و رو کرد. تمایل داشتم آن را بهصورت تصویری بیان کنم. ابتدا میبایست رابطه این افراد بسیار جوان بهنحوی بیان میشد که خود گویا باشد بینیاز به تصویر، و بعد از آن بود که جادو نیز بر آن اضافه شد.
- چه جادویی؟ جادوی نوشته یا بازیگری یا میزانسن خودتان؟
من مانند یک آشپزهستم که مواد اولیهای که بهنظرم لازم است و میتوانند با هم ترکیب شوند، را گردهم میآورم. آنها را اندازه میگیرم و با هم مخلوط میکنم اما نمیدانم که آنها چگونه واکنشی خواهند داشت و رابطه هر کدام با دیگر مواد چگونه خواهد بود و از قابلمه چه چیزی در خواهد آمد! اگر میدانستم راحتتر بود اما چیزی نبود جز یک دستورالعمل که تنها کافی بود آن را اجرا کنیم. هیچچیز جدید و غیرمنتظرهای از آن حاصل نمیشد. شما دقیقا نمیدانید دارید چه کار میکنید. این است سعادت بزرگ کارگردان بودن؛ شما با یک حس اولیه شروع میکنید و همه چیزتان را در آن میان میگذارید که نتیجه چیزی «زنده» باشد. حاصل آن یا زنده است و آشپز موفق بوده یا تنها مصورات صرف است و این یعنی او ناموفق بوده است.
- به جای تمرکز روی شخصیت معروفی چون جان کیتز شاعر، شخص ناشناسی را برگزیدهای. چرا فانی؟
زن را جستوجو کنید! وقتی نامهها و اشعار جان کیتز به فانی بران را میخوانید، از خودتان میپرسید که چگونه دختری به این اندازه جوان میتوانسته پذیرای چنین هیجاناتی باشد. میبایست او دارای شخصیتی فوقالعاده بوده باشد. اگر به سن و جای او بودم، قالب تهی میکردم اگر عاشقی این جمله را برایم میفرستاد: خواب دیدم که 2پروانه هستیم. 3روز تابستانی بیشتر زنده نخواهیم ماند. با شما، این 3روز لذتبخشتر از 50سال زندگی معمولی خواهد بود.
- در این داستان بهخود اجازه دخل و تصرف را هم دادید؟
من کارم را بر پایه نامهها و اشعار کیتز و همینطور دفتر خاطرات فانی شروع کردم. داستان آنها چنان شگفتانگیز بود که احتیاجی به افزودن بر آن نبود. چگونه میشود به رقابت با عشق و شیدایی2جوان برخاست که یکی از آنها در 25سالگی بر اثر سل میمیرد؟ سعی کردم تا حد ممکن به واقعیت وفادار بمانم. وقتی دیالوگها را مینوشتم، در جستوجوی بداهت احساسی بودم.
- فانی به زمان گذشته تعلق دارد. بهنظر شما از چه نظر او مدرن بوده است؟
او یک قهرمان بوده است. یکی از معاصرینش او را به مانند شخصی تعریف کرده که به همه چیز و تمام آنچه غیرمعمول محسوب شده علاقهمند بوده است. او قدرتی مبهوتکننده داشته که او را به زندگی کردن با علایقش سوق میداده است؛ مستقل و با اراده، او نمیگذاشته که مانند شخصیتهای جین آستین یک بازیچه باشد... .
- شاهد بزرگ شدن او هستیم تا آنجا که در نمای آخرین فیلم یک آدم بزرگسال میشود.
این دقیقا چیزی است که چارلز بران، دوست کیتز که نفرت بسیاری به فانی در خود احساس میکرده، نوشته است. او دلش شکسته بود از آنکه دیده تا چه اندازه فانی پخته شده و ملاحت و عشق کودکی از او رخت بربسته است.
- فانی بسیار عالی گلدوزی میکند. آیا او در کار خودش یک شاعر نیست؟
کاملا. می خواستم ادای احترامی بکنم به زیبایی و شعر زنانی که با دستان خود کار میکنند و اغلب گفته میشود که هیچ کاری نمیکنند. مسلم نشده است که فانی لباسهای خودش را میدوخته است اما ظرافتش در لباس پوشیدن زبانزد بوده است و تصمیم گرفتم در این موضوع در فیلم آزادی عمل اختیار کنم. عجیبتر آنکه دایی او جورج برومل (طراح معروف لباس) بوده و میشود تصور کرد که او شیفته مد بوده است.
- آبی کورنیش در نقشش بسیار خوب است. چگونه بازیگرانتان را هدایت میکنید؟
کافی است که آنها را درست انتخاب کرده و فضای مناسب را خلق کنید. تمرینات جدی اجازه میدهد که یکدیگر را درست بشناسند و حس اعتماد بین بازیگران و از سمت دیگر بین آنها و من برقرار شود. طی این دوره بازبینی آموختهام ببینم که چگونه واکنش نشان میدهند، عاداتشان کدام است و به چه چیزهایی نیاز دارند. این اجازه میدهد که سر صحنه سریعتر پیش بروم. اما سرانجام لحظات درخشش بهخود آنها برمیگردد و به من ارتباطی ندارد. هیچ کس نمیتواند به یک پروانه پرواز کردن را یاد بدهد، او پرواز میکند و بقیه صحبتها اضافه است.
- شما نقش خود را کوچک میشمارید.
به هیچ وجه! من بسیار مهم هستم! من کسی هستم که از آنها حمایت میکند و به آنها دلگرمی میدهد. با وجود زیباییشان، ما دکور و لباسها را در توجه به خورشید و باد فراموش میکنیم؛ سکوتها و احساسات... .
با طراح لباس، دکور و مدیر فیلمبرداری توافق داشتیم که ستاره فیلم، داستان آن است و بازیگران شعاعهای آن هستند که هیچچیز نباید مانعی در برابر حضور و انرژی آنها شود.
- به مانند تمام فیلمهایتان این فیلم میتواند «سیمای یک زن» نام بگیرد.
من یک زن هستم و مضمون زن برایم جالب است. اما من تنها کسی نیستم که دارای حساسیتی زنانه است.
- بهنظر میآید که شما به کمال شخصی رسیدهاید تا حرفه ای .
بیتردید این حاصل پیر شدن و صرف زمان برای تفکر است. بعد از نمایش فیلم قبلیام در سال2003، نیاز به یک توقف برایم مسلم بود. دخترم آلیس 9سال داشت و من این احساس را داشتم که با کار زیاد دارم به سادگی از کودکی او عبور میکنم. در ضمن من همان آدمی نبودم که 20سال پیش کارش را در سینما شروع کرده بود. پس خودم را زیر سؤال گرفتم که چگونه آدمی شدهام و از این پس به چه علاقهمند خواهم بود.
- نتیجه؟
با وجود احمق جلوه کردن، اکنون میدانم که در دنیا به چه علاقه دارم، به زیبایی، محبت، تخیل... نمیتوانم منکر خشونت شوم اما میتوان گفت عنوان سوژه مورد توجهام نیست.
- با این وجود از فیلمهای کوتاهتان تا نخستین فیلم بلندتان سوئنتی، بیرحمی و خشونت این جهان مدتهای مدید شما را تحتتأثیر قرار داده بود.
فکر میکنم این فیلمها بیانگر آنچه در گذشته بودهام، هستند. در پشت ظاهری پر سروصدا، پیشرفت کردهام. میخواستم دنیا بفهمد که من یک یاغی هستم. نخستین فیلمهای من همگی خودنمایانه هستند. میخواستم بگویم که مرا نگاه کنید! نمیدانید که من که هستم! من دیوانه، نامتعادل و شیدایم! (خنده). امروز چیزی برای اثبات ندارم تنها از زنده بودن، خوشحالم. زمانی میرسد که دیگر در پی اثبات خودتان نیستید اما تنها در پی «بودن» هستید و این چه آسودگی خاطری است.
پرومیه