این منطقه از افغانستان در خلال سفر گیتس مورد حمله شدید شبهنظامیان قرار گرفت. سؤال اساسی این است که چرا رابرت گیتس از میان همه واحدهای نظامی آمریکا که در افغانستان مستقر هستند، واحد استرایکر را انتخاب کرد.
واحد استرایکر که گیتس از آن دیدار کرد واحدی است که پیش از آنکه به افغانستان اعزام شود، در عراق میجنگید. انتقاداتی درخصوص این واحد جنگی مطرح شده است مبنی براینکه آموزشهای این واحد نظامی برای شرایط محیطی افغانستان تغییر نکردهاند و تفنگداران این واحد که در عراق میجنگیدند برای شرایطی همانند افغانستان آمادگی لازم را ندارند.
در واقع این واحد دچار کمبود اطلاعات حیاتی درخصوص منطقه ماموریت خود در افغانستان، یعنی منطقه ارقنداب در شمال قندهار است. در 8ماه نخستی که این واحد نظامی وارد منطقه شد، 22 سرباز این واحد کشته و تعدادی از ادوات نظامی آن منهدم شده است.
از آن زمان تاکنون این واحد نظامی وظیفه محافظت از مسیری را بر عهده داشته است که به نام «کمربندی» شناخته میشود.
این مسیر از استانهای هلمند و قندهار گذر میکند. بنابراین بهنظر میرسد که رابرت گیتس با بازدید خود از این واحد قصد داشته است بر این نکته تأکید کند که بازنگهداشتن مسیر کمربندی برای حفظ امنیت کابل بسیار حیاتی است. همچنین باز ماندن این جاده برای پشتیبانی از عملیاتهای نیروهای آمریکایی در منطقه اهمیت بنیادین دارد.
بیشتر حجم سوخت مورد نیاز نیروهای آمریکایی به وسیله کامیون از طریق همین جاده به پایگاههای آمریکا رسانده میشود و اجرایی شدن استراتژی نیروهای آمریکایی در منطقه بدون برخورداری از جادههای امن و قابل استفاده، نتیجهای در برنخواهد داشت.
اگرچه واحد نظامی استرایکر، یکی از واحدهای نظامی بسیار مجهز و کارکشته ارتش آمریکاست اما واقعیت این است که عراق و افغانستان 2منطقه جنگی بسیار متفاوت هستند و ارتش آمریکا از سال 2002 تا سال 2008، توجه اصلی خود را به عراق معطوف کرده بود.
در خلال این چند سال، دهها هزار تن از سربازان آمریکا و ناتو در افغانستان حضور داشتند، در حالیکه در حدود 150هزار نیروی آمریکایی درگیر جنگهای طاقتفرسا در عراق بودند. بنابراین میتوان گفت که این عراق بوده است که چگونگی عملکرد ارتش آمریکا پس از 11 سپتامبر را محک زده و در واقع سربازان آمریکایی بیشتر برای جنگیدن در محیطی مانند عراق، آماده شدهاند نه افغانستان.
ماجرای آنچه در مارجه رخ داد مثال خوب دیگری برای اثبات این مدعاست. واحدهای عملیاتی آمریکا برای بمبهای جادهای خود را آماده کرده بودند اما هرگز خود را برای مقابله با تکتیراندازان و درگیر شدن مستقیم با دشمن آماده نکرده بودند.
این در حالی است که تاکتیکهای اینچنینی مدتهاست که از سوی طالبان در افغانستان اجرا میشود اما نیروهای آمریکایی برای مقابله با آن آماده نیستند. افغانستان در مقایسه با عراق، جمعیت بسیار پراکندهتری دارد و نقاط روستایی در افغانستان بسیار بیشتر از عراق است.
از سوی دیگر درگیریها در عراق بیشتر در نواحی شهری رخ میداد اما در افغانستان درگیریها در نواحی روستایی رخ میدهند. ژنرال مککریستال اعلام کرده است که برقراری امنیت در شهر قندهار و نواحی اطراف آن مهمترین عملیات آمریکا در تابستان سال 2010 است اما وقتی که نیروهای آمریکا و ناتو امنیت را در شهرها برقرار کردند به نواحی اطراف آن پیشروی میکنند و در این نواحی، فضا بسیار باز است و شبهنظامیان طالبان و القاعده فرصت مانور بیشتری دارند.
رهبران آمریکا به خوبی میدانند - و البته بر این امر تأکید نیز دارند- که 12 تا 18 ماه آینده، ماههای بسیار سختی برای نیروهای آمریکایی در افغانستان خواهد بود و هیچ کس شکی در این واقعیت ندارد اما اینگونه بهنظر میرسد که استراتژی آمریکا در افغانستان بسیار بلندپروازانه است و بعید است که در مدت این چند ماه به نتیجه برسد.