او این شلوار را با شلواری که بهتن داشت عوض میکرد و تراشه ضدسرقت را هم با ابزاری که در اختیار داشت از شلوار نو جدا میکرد. او با اعتماد به نفس کامل شلوار کهنه را روی قفسه میگذاشت و از فروشگاه خارج میشد.
اما روزی درحال تکرار این اقدام نگهبان فروشگاه به او شک کرد و دستش برای پلیس رو شد. این در حالی بود که ماموران هنگام بازرسی خانه این مرد بیش از 500 شلوار پیدا کردند که همه آنها نو بودند. گفتنی است او با پارچههای ارزان قیمت برای خود شلوار میدوخت تا بتواند آنها را با شلوار سرقتی در فروشگاه عوض کند.
تنبیه دردسرساز
منهتن: تنبیهبدنی پدرانه موجب شد که مردی به زندان بیفتد. این مرد به همراه فرزندش به یک زمین تنیس رفته بود تا به او تنیس آموزش دهد. او یک راکت به دست پسر 7سالهاش داد و به او گفت که چگونه باید به توپ ضربه بزند. مرد جوان توپها را پرتاب میکرد و از فرزندش میخواست که با راکت به آنها ضربه بزند.
اما این پسر بازیگوش توپها را طوری پرتاب میکرد که با صورت پدرش برخورد کنند و در این کار همه قدرتش را هم به کار میگرفت. این مرد برای اینکه فرزندش را ادب کرده باشد تصمیم گرفت اقدام متقابل انجام دهد و یک توپ را با قدرت زیاد به سمت صورت فرزندش پرتاب کرد که 2 دندان جلویی او را شکست.
به این ترتیب کودک به بیمارستان منتقل شد و پدرش هم که دچار عذاب وجدان شده بود اعتراف کرد که این اقدام را از روی عمد انجام داده و بنابراین به زندان افتاد.
جابهجایی چمدان
مادرید: زنی یک چمدان پر از پول را به صاحبش بازگرداند. این زن در فرودگاه منتظر دریافت چمدانش بود و به تصور اینکه چمدانش را پیدا کرده آن را برداشت. غافل از اینکه این چمدان شباهت زیادی به چمدان خودش داشت و متعلق به فرد دیگری بود.
او پس از برداشتن چمدان به خانهاش که در شهر دیگری بود و با فرودگاه 2 ساعت فاصله داشت رفت. اما پس از بازکردن چمدان متوجه شد که متعلق به او نیست و علاوه بر لباس مقدار زیادی اسکناس هم در این چمدان قرار دارد.
این زن پس از آن به خبرنگاران گفت که حتی یک لحظه هم دچار تردید نشد که باید چمدان را به صاحبش بازگرداند. او از روی کارت ویزیتی که در جیب چمدان بود شماره تلفنی را پیدا کرد و با آن تماس گرفت. این کارت به پزشک معالج صاحب چمدان تعلق داشت و به این ترتیب مرد صاحب چمدان پیدا شد. گفتنی است او برای عمل جراحی سفر کرده بود و پول داخل چمدان هم به منظور تامین هزینه عمل بود.
مبارزه با برفبازی
ونکوور: 2 همسایه که از سالها پیش با هم دعوا داشتند با یک برفبازی ظاهری به شدت همدیگر را گوشمالی دادند. اما آنها از این پس با صلح و آرامش در کنار هم زندگی خواهند کرد. ماجرا از این قرار بود که پسر یکی از همسایهها چند سال پیش شیشه خانه همسایه دیگر را شکسته بود و از آن به بعد بین 2همسایه اختلاف وجود داشت.
در روز برفبازی ابتدا فرزندان آنها به برف بازی با هم مشغول شدند و کمکم والدینشان هم به این جمع افزوده شدند. اما این برفبازی به یک جنگ کامل تبدیل شد که در جریان آن هر دو طرف جراحتهای سطحی برداشتند.
حتی دست یکی از پسربچهها هم از چند نقطه دچار شکستگی شد. اما در پایان برفبازی 2همسایه اعلام کردند که دیگر با هم بیحساب هستند و از این پس اختلافات را کنار خواهند گذاشت؛ چون عقیده دارند که همه خشم آنها نسبت به یکدیگر در جریان این برفبازی از بین رفته است.