عین نی باران میریخت. خیابان رودکی، درست در تقاطع دامپزشکی، با آن دکه روزنامهفروشی جمع و جور گوشه پیادهرو، شبیه یکی از این خیابانهایی بود که توی فیلمها نشان میدهند. روی روزنامهها و مجلات با نایلون شفافی پوشیده شده بود تا زیر باران خیس نشوند.رقیه جودت با وسواس منحصر به فردی مراقب بود تا نظم مکانیکی چیدمان روزنامهها و مجلات به هم نریزد.
این کار را از وقتی یاد گرفت که شوهرش فوت کرد و او و پسرش را توی این شهر شلوغ با یک دکه روزنامهفروشی که عملاً تنها منبع درآمد خانواده بود، تنها گذاشت. همه چیز از همین اتفاق تلخ شروع شد.
فضای توی دکه آرام و گرم بود. خانم جودت یک استکان برداشت و از توی قوری چای گوشه دکه پرش کرد. بعد در حالی که با دستپاچگی دنبال قند یا یک همچو چیزی میگشت، سر حرف را وا کرد: «6 سال است که شب و روزم توی این دکه میگذرد. تا حدود 2 سال پیش شوهرم هم کنارم بود ولی حالا دارم تنها اینجا را اداره میکنم. گاهی وقتها پاک یادم میرود که این دکه برای من ساخته نشده بود.
او یک روز بیمار شد، بعد سکته کرد و عملاً از کار افتاد. از آن روز عادت کردم که تنهایی گلیم خودم را از آب بکشم بیرون.» از روی زمین پا شد و از دست منتظری که از توی دریچه دکه آمده بود تو یک اسکناس گرفت و دوباره نشست سرجایش. دستی کشید روی موکت و گفت: «چاییتون سرد نشه!»
مشتری پروپا قرص مجلات آشپزی
خانم جودت ظاهراً قبل از اینکه دکه روزنامهفروشی خیابان دامپزشکی را راست و ریس کند، به اتفاق همسرش 7 سال آزگار یک دکه توی خیابان آذربایجان را اداره میکرد. یک دکه که درست روبروی مسجد لولاگر قرار داشت.
«13سال تمام است که دارم با دکه و روزنامه زندگی میکنم. حالا بعد از این 13سال هم به این کار عادت کردم و هم علاقهمند شدم. الان دیگر دوست دارم همین کار را ادامه بدهم، چون یک انس و الفت درست و حسابی باهاش پیدا کردهام. ضمناً من تنها زنی هستم که توی این محله، شاید هم توی کل تهران، به یک چنین شغلی مشغولم.»
خانه اول من همین دکه است
ساعت کاری دکهداران غالباً از 5 صبح شروع میشود. درست زمانی که بستههای روزنامه از چاپخانه بیرون میآید و میان دکهداران پخش میشود. این یعنی روز «روزنامهفروشان» خیلی زودتر از دیگران آغاز میشود. خیلی زودتر از خیابانها و گلوگاههای ترافیکی. خیلی زودتر از ادارات و فروشگاههای زنجیرهای.
وقتی که شاید اغلب مردم این شهر هنوز از رختخواب دل نکنده باشند. ولی رقیه جودت روایت دیگری از این موضوع دارد: «بیرون زدن رأس ساعت 5 ، 5:30 برای من مقدور نیست. با اینکه ما چند تا کوچه پایینتر زندگی میکنیم ولی تمام کسانی که مجلهها و روزنامهها را میآورند میدانند که این دکه زودتر از ساعت 7ونیم باز نمیشود. برای همین معمولاً بستههای روزنامه را میگذارند کنار دکه تا بماند.
اوج کار من هم بین ساعت 8 تا 10 صبح است. بعد از ظهرها کمی خلوت میشود و 8 شب به بعد دوباره شلوغ. از آن طرف هم تا نزدیکیهای ساعت 11 شب هستم تا اینکه پسرم بیاید و با هم برویم خانه.»عکس پسرش را چسبانده بود کنار چند تا عکس خانوادگی دیگر روی در یخچال کوتاهقدی که گوشه دکه جا خوش کرده بود. «اینجا خانه دوم من نیست، خانه اول من است. چون بیشتر از نیمی از شبانهروزم را اینجا میگذرانم.
کمتر توی خانه آفتابی میشوم. خانه برای من بیشتر شبیه یک جور خوابگاه است که شبهایم را پر میکند.
سیگار برای زیر 18سالهها ممنوع است
زن در عین اینکه تمایل نداشت از مشکلات زندگی حرف بزند ولی برایم تعریف کرد: «به هر حال هر کاری سختی خودش را دارد. زندگی بدون سختی نمیگذرد. شغل من مردانه است و سختیهای دوچندانی دارد، با این همه من عادت ندارم از کسی کمک بخواهم. تنها درخواست من این است که مسئولان در صورت امکان وامی در اختیارم بگذارند تا بتوانم با آن خانهای بخرم.» خیلی تلخ شد.
نمیخواستم این گزارش تلخ شود. زنی که با تمام مردانگیاش دارد بار زندگی را تنهایی به دوش میکشد، از هجوم نگاه ترحمانگیز بیزار است. برای همین این گزارش را با طرح یک ایده جالب از سوی خانم جودت به پایان میبرم. بهتر است چگونگی این ایده را از زبان او بشنویم: «یک روز تصمیم گرفتم بعضی از مجلهها را به عنوان امانت در اختیار خوانندهها بگذارم.
فکر کردم اینجوری میتوانم هم آنها را به مطالعه علاقهمند کنم و هم رونقی به کار خودم ببخشم، چرا که بیشتر مردم بعد از امانت گرفتن یک مجله، به آن عادت میکنند و ترجیح میدهند شمارههای بعدی را بخرند و پیش خود نگه دارند.» یکی دیگر از طرحهای زنانه او عدم فروش سیگار به افراد زیر 18سال است. او میگفت: «با اینکه با اصرار بعضی از آنها مواجه میشوم ولی تا به حال نشده بهشان سیگار بفروشم.»
پای صحبت یک جامعهشناس درباره «زنان سرپرست خانوار»
واژه «زن سرپرست خانوار» از آن واژههایی است که در دهه اخیر در ادبیات کشور ما رایج شده است. علاوه بر سازمان بهزیستی، نهادهای دیگری هم مثل شهرداری نقش مؤثری در ساماندهی وضع زندگی و رفع مشکلات زنان سرپرست خانوار داشتهاند.
«حسن غلامی» جامعهشناس ساکن منطقه، با ارائه تعریفی از «زن سرپرست خانوار» درباره چگونگی توانمندسازی این قشر از اجتماع حرفهای جالبی برای گفتن داشت.او همچنین حمایت مدیران شهرداری را از مهمترین خواستههای زنان سرپرست خانوار میداند.
- تعریف شما از زنان سرپرست خانوار چیست؟
زنان سرپرست خانوار به آن دسته از زنانی اطلاق میشود که در واحدهای مشمول قانون کار اشتغال دارند. این زنان سرپرستی خود و فرزندان و در بعضی مواقع افراد دیگری از خانواده را نیز برعهده دارند.
- به طور کلی زنان سرپرست خانوار به چند دسته تقسیم میشوند؟
معمولاً به 4 دسته تقسیم میشوند. در همه این دستهبندیها فرد علاوه بر سرپرستی خود، سرپرستی افراد تحت تکفل خود را برعهده دارد. دسته اول دختران مجرد سرپرست خانوار هستند، دسته دوم زنان سرپرست خانواری هستند که همسرانشان از کار افتاده، زندانی و یا معتاد هستند و یا بیماری اعصاب دارند، دسته سوم زنانی هستند که از همسران خود طلاق گرفته یا بیوه هستند و دسته آخر هم شامل زنانی میشود که بر اساس فهرست مورد تأیید سازمان تأمین اجتماعی مقرری بیمه بیکاری دریافت میکنند.
- از دیدگاه شما برای توانمندسازی زنان سرپرست خانوار گام نخست چیست؟
آنان پناهگاهی ندارد و تنها جایی که در آن احساس امنیت میکنند همین مراکزی است که شهرداری نواحی در اختیارشان میگذارد تا مهارتی بیاموزند.
بنابراین آنان در وهله اول به حمایت بیش از پیش مدیران شهرداری نیاز دارند. در مراحل بعدی نیز با در اختیار قرار دادن امکانات و آموزشهای لازم آنان را در فراگیری مهارت و اشتغالزایی توانمند کنیم. دوخت لباس با نیاز بازار در مرکز کارآفرینی 4 کارگاه خیاطی صنعتی وجود دارد که در آن از برش تا دوخت لباس انجام میشود.
البته هر کدام مخصوص کاری است. مثلاً در یک کارگاه لباس ورزشی دوخته میشود، در کارگاه دیگری لباس زنانه و در یکی دیگر هم دامن و شلوار. در این کارگاهها علاقهمندان از مبتدی تا نیمه ماهر میتوانند آموزش ببینند و در صورت نیاز جذب کار شوند.
تار و پود قالی در کارگاهی که 12 دار قالی دارد 15 نفر هم آموزش میبینند و هم با نقش زدن بر تار و پود قالی میتوانند درآمدی کسب کنند. این کارگاه به افراد علاقهمند آموزش رایگان قالیبافی، گلیمبافی و جاجیم میدهد و از ابتدای امسال، تا به حال 60 نفر از هممحلهایهای ما آموزش دیدهاند. علاوه بر این، با گرفتن سفارش از بازار، قالی و گلیم فروخته میشود.
همشهری محله