دلایل بسیاری برای این شرایط قابل تعریف است که از آن جمله میتوان به «عدمدرک صحیح طرفین از اجتماع»، «بلندپروازیهای ذاتی شخص»، «کسب استقلال، پس از دوران مدیدی که فرد تحت حمایت خانواده بوده» و «تورم»! اشاره کرد.
تورم بهعنوان یکی از نمادهای اقتصادی، نقش مهمی در نرسیدن فرد به آرزوهای دور و دراز خود دارد تا جایی که دوطرف را راضی به جدایی میکند! بهگونهای که در زمان حاضر، شکلگیری اغلب اختلافات و طرح شکایات در دادسراها ناشی از تورم، رکود و بیثباتی مسائل اقتصادی است و بدینترتیب میتوان نتیجهگرفت که حجم پروندههای قضایی با نرخ رشد تورم، نسبت مستقیم دارد. مخصوصاً در جامعه ما که تورم بهگونهای بارز خودنمایی میکند و در این بین میزان جرم و همچنین طلاق و شکایت در این خصوص بهمراتب بالاتر رفته است. بهطوری که در دنیا از هر 1000 نفر 140نفر زندانی هستند، درحالیکه در کشور ما، این تعداد به حدود 200نفر میرسد که جای تأمل فراوان دارد.
این قضیه در مورد زوجهای قدیمی نیز صدق میکند؛ کرمعلی، پیرمرد 71سالهای است که به گفته خودش تا سروسامان گرفتن بچهها، همسرش را تحمل کرده و اکنون که آخرین فرزندشان به خانه بخت رفته، قصد جدایی از همسرش را داشته که با به روزکردن مهریه همسر معلوم شد که او میبایست 27میلیون تومان به وی بپردازد که این عامل باعث شد او قید طلاق را بزند.
خارج از این فضا، نسل کنونی، به زندگیای تجملاتی و فانتزی (در خانه پدر) عادت کرده و بنابراین طاقت زندگی حتی در سطح معمولی را نیز ندارد. این انتظارات طبعاً در دختران بیشتر است و پسران میبایست به خواستههای متعدد آنان عمل کنند، لذا زمینههای اشتغال اندک به همراه نرخ بالای تورم، اجازه هرگونه حرکت سازندهای را از جوان سلب میکند مگر اینکه فرد دلخوش به حمایتهای خانواده باشد؛ چرا که تقریباً تمامی جوانان (با هر سطح ذائقه) در دوران خوش نامزدی، قولهایی به طرف مقابل خود میدهند که بسیاری از آنها قابلیت انطباق شرایط فرد با زمینههای اجتماعی - اقتصادی را ندارند و به همین دلیل پس از ازدواج، زمینه برای بگومگوها و دعواهای زوجین فراهم میشود.
«چشم و همچشمی» نیز از دیگر عوامل حساسی است که بهعنوان زیرمجموعه تورم، کار زوجین را به محاکم و دادسراها میکشاند.
طبیعتاً دیدن وضع خوب زندگی اقوام، دوستان، همسایگان و... فرد را تحریک کرده و او را تحت فشار قرار میدهد.
بارها دیده شده که فرد به خاطر همین فشارها به دلایلی از جمله کشیدن چک بیمحل روانه زندان شده یا خود را قرضدار کرده تا حسرت نداشتن آن چیزها را بهخود راه ندهد.
مجموعه تمامی این عوامل سبب شده تا سویه مستقیم تورم و زندگی افراد، بیش از پیش خود را نشان دهد.
مدنیت رهاوردی دارد به نام تکنولوژی. اگر چه این عنصر در نسلهای قدیم آنچنان محسوس نبود اما امروزه با پیشرفت روزافزون آن، تمامی احتمالات، رنگ حقیقی بهخود میگیرند؛ بارها دیده شده زوجهایی که در نهایت خوشبختی عاطفی به سر میبرند، به خاطر مسائل مادی از یکدیگر جدا شدهاند یا انسانهایی که برای تأمین نظرات همسرشان شغل شرافتمندانه خود را به بیآبرویی و رسوایی فروختهاند.
زوجین باید توجه بسیاری داشته باشند که اولاً سطح توقع یکدیگر را بهخوبی شناخته و آن را مهار کنند و ثانیاً در دوران مختلف زندگی، بهخصوص دوران نامزدی، قولهای غیرحقیقی به طرف مقابل ندهند تا بالطبع سطح انتظار وی نیز بالا نرود.
در این زمینه آن ضربالمثل روانشناسان کاربرد ویژهای دارد که «همیشه به کم قانع باش تا به زیاد برسی»؛ مطمئناً در پناه زندگیای ایمن و تفاهمی ساختارمند میتوان به تمام لوازم خوشبختی دنیا دست یافت. درست است که این راه کمی طول میکشد اما دست یافتنی است؛ طریقی که گذشتگان ما آن را آزمایش کردهاند و توانستند سربلند از آن بیرون بیـاینـد. بـه هـر حـال حجم 8میلیونی پروندههای قضایی در دادگستریهای کل کشور چالشی غیرقابل انکار است که چنانچه این وضعیت ادامه پیدا کند در سال جدید برآورد 11میلیون پرونده بار سنگینی بر سیستم قضایی کشور وارد میکند.
قصه پر غصه طلاق
طلاق، فرایند ناخوشایندی است که طی آن دوطرف به ناکامیهای وسیعی در زندگی خود دست مییابند، همه چیز به اینجا ختم نمیشود چرا که اصلیترین ضربه طلاق، به جسم و روح طرفین وارد میشود.
بسیاری از زوجها با این اندیشه که در پناه طلاق به زندگی آسوده و دلخواه خود دست مییابند اقدام به پذیرش آن میکنند، درحالیکه نمیدانند طلاق منجر به بروز تغییراتی در شیوه زندگی افراد میشود که دامنه گسترده آن از برنامه غذایی گرفته تا استرسهای شدید روحی و افسردگی ادامه مییابد. در وهله اول شخص طلاق گرفته بسته بهدلیل آن، نسبت به جنس مخالف ابراز تنفر پیدا میکند. بسیاری نیز با کنار زدن همسر خود در پی یافتن و رسیدن به فرد مورد نظر خود هستند!
این باور که بهترین سالهای عمر فرد (به اعتقاد خودش) تباهشده، موجی از ناامنی و افسردگی را به سراغ او میآورد. یقین فرد به پذیرفتن شکست و دیدن همسالان موفق خود، او را بیش از پیش افسرده میکند که رهاورد آن گرایش به مشروبات الکلی و اعتیاد است که در بسیاری از موارد به خودکشی نیز کشیده میشود.
تحمل مشکلات روحی و به یادآوردن فردی که در کنار او بوده اما به وی ستم یا خیانت روا داشته، آستانه شکیبایی معمول وی را میآزارد و او را با چالش روحی مواجه میسازد.
در این موقعیت، فرد به حضور در اجتماع یا مکانهای شلوغ رغبتی ندارد و ترجیح میدهد در انزوا به سر ببرد و در آنجاست که ناخودآگاه با افکاری منفی مواجه میشود.
سفید شدن موها، افزایش چین و چروکهای صورت، کماشتهایی، تنها بودن و مهمتر از همه «احساس شکست خوردن» از جمله مواردی است که فرد طلاق گرفته با آن مواجه شده و از آنجا که در پس این ناکامی، روحیهای سـسـت دارد، بـلافاصله این تلقینات، وجودی شده و اثرات مخرب روحی- روانی خود را بر جای میگذارند. روشن است که استمرار این روند موجب کاهش طول عمر فرد میشود.
از طرف دیگر این تأثیرات اجتماعی است که روی زن یا مرد طلاق گرفته سنگینی میکند. نوع نگاه مردم جامعه به همسران طلاق، نگاه خوشایندی نیست. زن طلاق گرفته در معرض انواع نگاههای بد و حرام است که صیانت از خود را سنگینتر میکند. این جریان برای مرد نیز آسیبپذیر است چراکه وی اگر هم قصد تجدیدفراش داشته باشد به راحتی نمیتواند بازگوی حقیقت گذشته خود باشد. باید توجه داشت که هر دو جنس زن و مرد طلاقگرفته، تا پایان عمر سایه سنگین یکدیگر را روی سرشان احساس میکنند و شرایط نامطلوب خود را از وجود طرف مقابل میدانند.
در نوع افراطی قضیه، کار به انتقام و حتی قتل طرف مقابل میکشد که انگیزه قاتل، جبران مافات و دلخنکی اوست. متأسفانه این روند در جامعه فعلی ما رو به افزایش است و متعاقب افزایش میزان طلاق، قتلهای اینچنینی نیز با کثرت مواجه شده است.
این قضیه با کاهش طول عمر فرد طلاقگرفته ارتباطی مستقیم دارد؛ مقتول طبیعتاً در آن سن از دنیا نمیرفت و قاتل نیز مطمئناً با عذاب وجدان مواجه میشود که این جریان موجب کاهش طول عمر وی نیز خواد شد. در جوامع پیشرفته، به واسطه بافت جمعیتی و نوع اعتقادشان، بهراحتی با مسئله طلاق کنار آمده و آن را امری کاملاً طبیعی و حقانی میدانند، درحالیکه نبود این شرایط در جامعه ما، سبب شده تا طلاق و همسران طلاق در شرایطی کاملاً بحرانی به سر برند.
ترس از آینده، بطالت و تباهی عمر، سرنوشت فرزندان، احساس طفیلی بودن در خانواده پدر و جامعه و تشویش از وضعیت مالی، از جمله دلمشغولیهای فردی است که بسیار جانکاه است و فرد را در معرض انواع سرطانها، تشنجها، کابوسهای وحشتناک و در انتها افسردگی و انتحار قرار میدهد. متأسفانه نگاه سطحیای که قبل از ازدواج از سوی زوجین به مسئله بزرگ «زندگی» میشود، آنها را سالها بعد به مرز طلاق میکشاند.
کاهش طول عمر زوجهای طلاق، بحرانی جدی است که بهرغم سرنوشت فرد، سرنوشت خانواده وی را نیز بحرانزده میکند. حال که نمیتوان طرز تفکر و کلیت جامعه را تغییر داد میبایست در انتخابهایمان نهایت دقت را به کار ببریم تا مشکلی به نام «طلاق» گریبانگیر ما نشود. شاید مضحک بهنظر بیاید اما باید باور کرد که تنها راه مبارزه با طلاق و در پی آن عدمکاهش عمر طرفین، انتخاب صحیح همسر است تا به جدایی ختم نشود.
قانون «انبار باروت» را به خاطر بیاورید که یا آتش نمیگیرد یا اگر آتش گرفت به کلی نابود میشود.