اما در آخرین سرقت، این نقشه هم نتوانست به او کمکی بکند و وی دستگیر شد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی پلیس، سرهنگ غلامرضا مینایی فرمانده کلانتری 128 تهران نو، روز گذشته با اعلام این خبر گفت: با گزارش دیدهشدن مردی که قصد داشت با بالا رفتن از دیوار یک خانه وارد آنجا شود، ماموران پلیس به سرعت به محل وقوع سرقت در چهارراه خاقانی رفتند و محل را محاصره کردند.
سرهنگ مینایی افزود: این مسئله در حالی بود که متهم که با سرو صدای صاحبخانه و حضور پلیس شوکه شده بود، قصد داشت از طریق پشت بام خانه اقدام به فرار کند که با تعقیب و گریز ماموران به سرعت به دام افتاد و با انتقال مرد جوان به کلانتری مشخص شد که وی یک متهم سابقه دار است و در ایام نوروز نیز بهعنوان مظنون دستگیر و با انتقال به دادسرا آزاد شده بود.
فرمانده کلانتری 128 ادامه داد: با بررسی سوابق متهم مشخص شد وی در طول2 سال حدود 30فقره سرقت منزل داشته و چند بار دستگیر شده است که وی تاکنون 12 مورد از سرقتها را بازسازی کرده است.
مصاحبه با متهم
- چند سالت است؟
30 سال. تازه نامزد کرده بودم که دستگیر شدم، قصد داشتم که تابستان عروسی کنم اما حالا نمیدانم چه میشود؟
- اولین سرقت را کی انجام دادی؟
ما اختلاف خانوادگی زیادی داشتیم، پدرم همیشه مرا پیش خودش میبرد و من پادویی میکردم اما همیشه بیپول بودم تا اینکه سرقتهایم را آغاز کردم، نخستین بار هم از خانه خودمان شروع کردم و طلاهای مادرم را سرقت کردم. مادر و پدرم متوجه موضوع شدند و از من شکایت کردند،
پلیس هم مرا دستگیر کرد و افتادم زندان. بعد از آزادی از زندان با شگردهایی که آنجا یاد گرفته بودم، به تنهایی خانههای خالی و بیحفاظ را شناسایی میکردم، به سرعت از دیوار بالا میرفتم و با برداشتن وسایل سبک و گرانقیمت فرار میکردم.
ماجرای آخرین سرقت چطوری اتفاق افتاد؟
هنوز هم نمیدانم پلیس آنجا چه کار میکرد و چطوریگیر افتادم. آن شب منزلی را که فکر میکردم خالی باشد و دیوارش هم حفاظ مناسبی نداشت شناسایی کردم، ساعت 4 نیمه شب از دیوار بالا رفتم اما درست همان وقتی که قصد داشتم به داخل خانه بروم، صاحبخانه متوجه شد و سر و صدا به راه انداخت اما تا آمدم فرار کنم پلیس مرا دستگیر کرد.
- ماموران میگویند تو هر وقت سرقت میکردی، با خودت یک دست لباس هم میبردی، برای چه این کار را میکردی؟
من هر وقت برای سرقت میرفتم، یک دست لباس با خود میبردم که اگر کسی متوجه شد و سر و صدا راه انداخت و مردم تعقیبم کردند، بتوانم خیلی راحت فرار کنم. برای انجام این کار هم، به سرعت محل خلوتی را پیدا میکردم در تاریکی شب لباسهایم را عوض میکردم و بعد از جلوی چشم همه به راحتی متواری میشدم و کسی هم بهدنبالم نمیآمد.