امشب اینتر میلان برای رسیدن به فینال لیگ قهرمانان اروپا و فتح جامی که 45سال در انتظار آن مانده، باید از سد بارسلونا بگذرد و تمام امید موراتی، مالک متمول باشگاه برای شکست دادن مدافع عنوان قهرمانی به مورینیو است.
میگویند تنها آدمهای کوچکند که دشمنی ندارند. مورینیو در سالهایی که بابت قهرمانیها و البته مصاحبهها و رفتار جنجالیاش پرآوازه شد، به اندازه شیفتگانش و شاید هم بیشتر از آنها بدخواه پیدا کرد. این گروه آرزویی جز شکست تیمهای مورینیو نداشتند و گاهی بابت این اتفاق بیشتر از پیروزی تیم محبوبشان خوشحال میشدند. آنها دلیل مهم تنفرشان از این مربی استثنایی را شخصیت مغرور او مینامیدند. هرچند طرفداران و نزدیکان مورینیو، از جمله لمپارد معتقد بودند که دلیل این کینه چیزی جز موفقیتهای این پدیده دنیای مربیگری نبوده.
ولی حالا بهنظر میرسد که این حس منفی نسبت به بارسلونا بهوجود آمده؛ تیمی که فصل گذشته همه افتخارات ممکن را از آن خود کرد و با کسب 6 جام به هیچ حریفی امان نداد. موفقیت، یک بار دیگر نفرت زاییده و این بار تمام حریفان کوچک و بزرگ بارسا با چشمانی ناامید منتظر توقف این ماشین قهرمانی هستند. از قضای روزگار آنها همه امیدشان را در ژوزهمورینیو جستوجو میکنند؛ مردی که تا همین اواخر منفورترین چهره دنیای فوتبال بود و آنها برای ناکامیاش دعا میکردند.
مترجمی در چمدان رابسون
مورینیو نخستین بار وقتی به بارسا رسید که مربی جوان و گمنامی بود. فلیکس، دروازهبان دهه70 ویتوریا ستوبال بود و وقتی در پایان دوران بازیگریاش بهعنوان مربی این باشگاه شروع به کار کرد، ژوزه ، پسر نوجوانش هم با علاقه زیاد تمرینات را زیرنظر میگرفت و در سفرها تیم را همراهی میکرد. توان بدنی او اجازه نداد تا بازیکن موفقی شود ولی او علاقهاش به فوتبال را با تحصیل در رشته تربیتبدنی و شرکت در کلاسهای مربیگری دنبال کرد و در این راه حتی از تحصیل در رشته اقتصاد چشمپوشی کرد. پس از مربیگری چند تیم جوانان، در سال1992 فرصتی استثنایی برای ژوزه بهوجود آمد و او بهعنوان مترجم سر بابی رابسون در اسپورتینگ لیسبون استخدام شد. او با سرمربی فقید انگلیسی صمیمی شد و وقتی رابسون پس از برکناری از اسپورتینگ به تیم رقیب، یعنی پورتو پیوست، مورینیو را هم با خود به آنجا برد. مرحله بعدی همکاری این زوج از سال1996 شروع شد که رابسون به بارسا پیوست.
مورینیو با استفاده از مهارتش در یادگیری زبان، کاتالونیایی را هم آموخت تا یک بار دیگر نقش مترجم مربی انگلیسی را بر عهده بگیرد. او علاوه براین، وظیفه آنالیز حریفان و طراحی برخی جلسات تمرین را هم بهعهده داشت و دستیار معتمد رابسون محسوب میشد. دوره مربیگری رابسون در نیوکمپ با وجود فتح جام برندگان جام اروپا تنها یکسال بود و او جایش را به لوئیز فانگال داد. مورینیو اما این بار رابسون را همراهی نکرد و در بارسلونا ماند تا نکات تازهای از مربی بزرگ هلندی بیاموزد. او توانست اعتماد فانگال را به اندازهای جلب کند که هدایت تیم B بارسا را به او سپرد.
در سال2000 مورینیو به پرتغال بازگشت و دستیار یوپ هاینکس در بنفیکا شد ولی با برکناری سرمربی آلمانی تنها پس از 4هفته برای نخستین بار به نفر اول نیمکت تبدیل شد. اما این دوره بسیار کوتاه بود و ژوزه پس از تنها 9هفته بهدلیل اختلاف با رئیس باشگاه استعفا داد. او بلافاصله به لیریا پیوست و با موفقیت در این تیم کوچک توانست در سال 2002 و در میانه فصل هدایت پورتو، رقیب بزرگ بنفیکا را بر عهده بگیرد و با این تیم به رتبه سوم برسد. این شروع پروژه مورینیو بود و او با ساختن تیمی قدرتمند و با کمک نوآوریهای تمرینی و تاکتیکیاش توانست در فصل بعد با آماری خیرهکننده به قهرمانی پرتغال برسد؛ 11امتیاز بالاتر از بنفیکایی که به او کمتوجهی کرده بود. او این فصل درخشان را با قهرمانی جام حذفی پرتغال و جام یوفا تکمیل کرد.
افتخار بزرگ اما در راه بود. در فصل 2004-2003، پورتو علاوه بر تکرار قهرمانیاش در لیگ پرتغال، توانست با حذف منچستر یونایتد، لیون و دپورتیوو لاکرونیا به فینال لیگ قهرمانان برسد. حریف فینال، موناکویی بود که با حذف رئالمادرید و چلسی، هراسی از پورتوی بیستاره نداشت. ولی در پایان، این تیم مورینیو بود که با برتری قاطع 3 بر صفر بر بام اروپا نشست.
یکی از کسانی که به دقت این موفقیت را زیرنظر داشت، رومن آبراموویچ، مالک جدید چلسی بود. میلیاردر جاهطلب روسی احساس میکرد که همزادش در دنیای مربیگری را پیدا کرده و با استخدام مورینیو میخواست از مسیر میانبر به موفقیت برسد. او با ثروت کلانش بهدنبال خرید آخرین فرمول قهرمانی در فوتبال بود و با چنین نگاهی، مورینیو بهترین انتخاب بود. ژوزه که حالا حس غرور مهارنشدنیاش بیدار شده بود و خودش را آقای خاص مینامید، به کمک کلکسیون ستارگانی که آبراموویچ در اختیارش قرار داد، 2سال پیاپی به قهرمانی لیگ برتر رسید. اما تازه ثروتمند روسی با این افتخارات هم راضی نشد و فقط یک هدف داشت؛ لیگ قهرمانان اروپا.
از سوی دیگر مورینیو هم میخواست ثابت کند که قهرمانیاش با پورتو در اروپا اتفاقی نبوده و او بهترین گزینه برای فتح قاره سبز است؛ ناپلئون دنیای فوتبال. اما او دیگر مربی گمنام تیمی ناشناخته نبود و کوچکترین حرکتش زیر ذرهبین رسانهها و مفسران قرار میگرفت. از سوی دیگر او حالا دشمنانی داشت که برای شکست چلسی لحظه شماری میکردند و رقیبان بزرگی که یکی پس از دیگری بر سر راهش قرار میگرفتند. والبته یکی از آنها بارسا بود.
از عشق تا تنفر
او در مرحله یک هشتم نهایی فصل 2005-2004 لیگ قهرمانان به بارسای رایکارد رسید. سالهای همکاری با رابسون و فانگال در باشگاه اسپانیایی گویی به گذشتهای دور تعلق داشت. مورینیو حالا خودش را مرکز پرگار دنیای فوتبال میدانست و بارسا هم برای او تنها یک حریف دیگر بود که باید با تیم پرستارهاش از مسیر کنار میزد. او در این مبارزه هیچ محدودیتی قائل نبود.
بدینترتیب با نزدیک شدن به روز بازی، دوستی قدیمی خیلی زود به کینهای عمیق تبدیل شد که انگار از یک دشمنی تاریخی ریشه میگرفت. مورینیو در جملهای تحریکآمیز خطاب به هواداران بارسا گفت که افتخارات اروپایی باشگاه شما با وجود قدمت 100سالهاش به اندازه افتخارات من است و شما دلیلی برای فخرفروشی ندارید (در آن سال بارسا هنوز تنها یک عنوان قهرمانی اروپا داشت). مورینیو با این کار خشم بارساییها را به جان خرید و آنها علاوه بر مترجم خواندن او، نیوکمپ را برای چلسی تبدیل به جهنم کردند. در این مسابقه جنجالی دروگبا در شروع نیمه دوم و درحالیکه چلسی پیش بود از زمین اخراج شد تا بارسا به پیروزی 2 بر یک برسد.
مورینیو پس از این بازی با گفتن اینکه رایکارد در بین 2 نیمه به رختکن آندرس فریسک، داور بازی رفته، بلوای تازهای بهپاکرد و آنها را متهم کرد قوانین فیفا را زیر پا گذاشتهاند؛ نتیجه آن، تهدید جانی داور سوئدی از سوی هواداران چلسی و خداحافظی اجباریاش از دنیای فوتبال بود و نتیجه جنگ روانی جدید مورینیو برتری 4 بر2 چلسی در بازی برگشت، تا این تیم صعود کند. این شروع نفرت بارساییها از مردی بود که چند سال پیش از این روی نیمکت نیوکمپ مینشست. چلسی پس از این صعود جنجالی، در نیمهنهایی با گل پر سروصدای لوئیس گارسیا مغلوب لیورپول شد و نتوانست به فینال برسد.
در فصل بعد هم گویها حکم به رویارویی این 2 تیم در مرحله یک هشتم نهایی دادند و این بار نوبت اسپانیاییها بود که با درس گرفتن از شکست سال قبل به پیروزی برسند. بازی رفت یک بار دیگر در استمفورد بریج بود ولی این بار بارسا بود که با درخشش رونالدینیو و مسی به پیروزی 2بر یک رسید. مورینیو در پایان این بازی، مسی را یک بازیکن فریبکار نامید، چرا که عقیده داشت با تمارضش باعث اخراج دل هورنو شده است. چلسی با امید جبران این شکست به نیوکمپ رفت ولی نتوانست به نتیجهای بهتر از تساوی یک بر یک برسد و حذف شد.
در فصل 2007-2006 ، چلسی و بارسلونا در مرحله مقدماتی با یکدیگر روبهرو شدند و با توجه به آسان بودن گروه، بازیهای آنها حساسیت دفعات قبل را نداشت. چلسی اینبار در لندن، بارسلونا را با یک گل شکست داد و بازی برگشت با نتیجه 2 بر 2 مساوی شد. هر دو تیم توانستند به مرحله حذفی برسند، ولی در پایان این میلان بود که به قهرمانی اروپا رسید.
در شروع فصل 2008-2007، مورینیو با افزایش اختلافش با آبراموویچ و نزول چلسی، از مربیگری این تیم کناررفت. این فصل برای بارسا هم خوش یمن نبود و افت محسوسی داشت تا فصل را بدون جام به پایان ببرد. با توجه به نتایج ضعیف بارسا،شایعه جدایی رایکارد، قبل از پایان فصل، مطرح شد و برخی از مورینیو بهعنوان جانشین او نام میبردند. اما کارشناسان عقیده داشتند فوتبال تخریبی مورینیو در تضاد با فلسفه تهاجمی بارساست.
هواداران بارسا هم که نمیتوانستند اتفاقات گذشته را فراموش کنند، مانع بزرگی در راه بازگشت مورینیو به نیوکمپ محسوب میشدند. شکست سنگین 4 بر یک بارسا مقابل رئال مادرید، اتفاق ناگواری بود که کاسه صبر لاپورتا را لبریز کرد و رئیس این باشگاه اعلام کرد که رایکارد در آخر فصل جدا میشود. او در اقدامی غیرمنتظره گواردیولا، مربی تیم دوم باشگاه را مسئول هدایت تیم اصلی از شروع فصل 2009-2008 کرد.از مورینیو خبری نبود.
ناپلئون در اینتر
مورینیو اما که مشتریان زیادی داشت، بابت تغییرات نیمکت نیوکمپ چندان نگران نبود و از بین چند باشگاه بزرگ اروپایی، سرانجام اینتر را انتخاب کرد. موراتی، مالک اینتر در حالی مانچینی را برکنار میکرد که او 3 بار متوالی به قهرمانی ایتالیا رسیده بود و انتخاب مورینیو نشان میداد که او تنها بهدنبال قهرمانی اروپاست. ولی اینتر با سرمربی جدیدش هم در لیگ قهرمانان حرفی برای گفتن نداشت و در یک هشتم نهایی زیر پاهای منچستریونایتد له شد. مردان فرگوسن اما در فینال مغلوب بارسایی شدند که با گواردیولا همه را تار و مار میکرد.بهنظر میرسید جادوی مورینیو در اروپا خاصیتش را از دست داده و منتقدانش عقیده داشتند که اینتر او تفاوت چندانی با اینتر مانچینی ندارد. ولی فصل جاری حکایت دیگری دارد و با گذشت یک سال از آمدن مورینیو، روحیه و تفکرش در تیم فعلی اینتر دیده میشود.
اینتر هرچند در نیم فصل دوم سری آ نتایج خوبی نگرفته و تکرار عنوان قهرمانیاش از سوی رم تهدید میشود ولی نمایش اروپایی مقتدرانهای داشته و حالا موراتی بیش از هر زمانی به تحقق آرزوی قدیمیاش امیدوار است. اینتر با ذکاوت مورینیو توانست چلسی مدعی را در مرحله یک هشتم نهایی کنار بزند و زسکای مسکو هم حریف کوچکی برای این تیم بود. حریف مرحله نیمه نهایی اما بارسایی است که نزول میانه فصلش را پشت سر گذاشته و با پیروزی کوبندهاش مقابل آرسنال نشان داده که مصمم به تکرار عنوان فصل گذشته است. 2 تیم در مرحله گروهی هم با یکدیگر روبهرو شدند که بارسا پس از تساوی بدون گل در سنسیرو، در بازی برگشت توانست به پیروزی 2 بر صفر برسد.
ولی نیمهنهایی داستان متفاوتی است و مورینیو همه تبحرش در بازیهای حذفی را به کار میبندد تا اینتر را به نخستین فینال لیگ قهرمانانش در سالهای اخیر برساند. این بار رقیب او نه رایکارد بلکه گواردیولاست که در زمان مربیگری رابسون و مورینیو، هافبک میانی تیم بود و به نوعی شاگرد مورینیو محسوب میشود ولی در همین عمر کوتاه مربیگریاش همه سلسله مراتب را با موفقیت خیرهکنندهاش به هم ریخته. باید دید پنجمین رویارویی مورینیو با بارسا که بهترتیب خودشان را بهترین مربی و بهترین تیم جهان میدانند، به نفع کدامیک به پایان میرسد. نتیجه این بازی میتواند روی آینده روابط این 2 پدیده عصر فوتبال مدرن هم تأثیرگذار باشد.
مورینیو درصورت شکست دادن بارسا و قهرمانی اینتر در اروپا، در جامه یک فاتح به احتمال زیاد این تیم را ترک میکند و مقصد بعدی او میتواند رئال مادرید باشد. توالی این 2 پیشامد، نفرت مورینیو نزد کاتالانها را به اوج میرساند و او به دشمن شماره یک هواداران بارسا تبدیل میشود. ولی او درصورت ناکامی، انگیزه بیشتری برای ماندن در اینتر خواهد داشت. بدینترتیب بارساییها تلاش مضاعفی خواهند داشت تا علاوه بر صعود به فینال لیگ قهرمانان اروپا، مانع قدرت گرفتن دشمن سنتیشان بشوند. امشب پرده اول این نبرد در سن سیرو، میتواند حقایق زیادی را روشن کند.
برنامه مورینیو برای مهار مسی
مسی 3 بار مقابل تیمهای مورینیو بازی کرده و در هیچکدام از آنها نتوانسته گلی بزند. از این گزاره میتوان نتیجه گرفت که اگر یک مربی توان مهار اعجوبه آرژانتینی را داشته باشد، کسی جز مورینیو نیست. او احتمالا این بار هم تلاش میکند زنجیری که به این بازیکن منتهی میشود را قطع و او را تا جای ممکن از دیگر بازیکنان بارسا دور کند. وقتی مورینیو دلیل گل خوردن تیمش را بررسی میکند، سراغ نخستین نفری میرود که اشتباه کرد تا زمینه گل فراهم شود. برای مورینیو، بازیکنی که توپ را لو میدهد، به اندازه مدافعی که در صحنه گل حاضر است، تقصیر دارد.این روش فکری در مورد مسی هم صدق میکند.
مسئله، متوقف کردن مسی پا به توپ نیست، بلکه جلوگیری از رسیدن توپ به اوست. اگر بتوانید کل سیستم بازی بارسا را مختل کنید، قدرت آسیبرسانی مسی هم به حداقل میرسد. استفاده از یک یا حتی 2 مدافع یارگیر هم نمیتواند به اندازه ایزوله کردن او مؤثر باشد. مورینیو میداند مسی از فضایی استفاده میکند که در اثر پاسهای بیپایان ژاوی و اینییستا بهوجود میآید. تنها راه جلوگیری از این سبک بازی، پرس سنگین در میانه زمین است.
چلسی در نیمه نهایی لیگ قهرمانان فصل گذشته با مربیگری هیدینک با همین روش توانست خط میانی بارسا را از کار بیندازد و تنها بهدلیل اشتباه داور نروژی در بازی برگشت بود که از رسیدن به فینال محروم شد.البته در نمایش فصل قبل چلسی باید سهمی را هم برای مورینیو در نظر گرفت، چراکه این تیم هنوز به ایدههای مربی پرتغالی وفادار مانده. با همین پرس سنگین بود که مورینیو توانست پورتوی گمنام را به قهرمانی اروپا برساند. اگر او یک بار دیگر موفق به مهار مسی شود، دومین قهرمانیاش در اروپا دور از دسترس نخواهد بود.