واژه دیپلماسی اغلب با سیاست خارجی مترادف تلقی میشود، در حالی که این دو یکسان نیستند. دیپلماسی ابزار اصلی نه منحصر به فرد سیاست خارجی است.
سیاست خارجی را که از جمله شامل اقدام نظامی و اعمال قدرت اقتصادی میشود رهبران سیاسی با مشاوره دیپلماتها تعیین میکنند اما دیپلماسی یک مهارت عملی است. در طول سدههای گذشته نظریههای دیپلماسی موضوع مورد علاقه محافل درونی و بیرونی دانشگاهیان بوده است. تنها در دهه گذشته بود که محافل دانشگاهی موضوع دیپلماسی را از دریچه تحقیقات میانرشتهای دیدند.
دیپلماتهای عملگرا زمان کمتری برای تحقیق در حوزه نظری دیپلماسی دارند و در مقابل نظریهپردازان دیپلماسی از پیچیدگیهای عملی دیپلماتها تصور کاملی ندارند. در نتیجه، همواره شکافی میان نظریهپردازان و عملگرایان وجود داشته است.
با این حال، عملگرایان با پیوند دادن تجارب خود با نظریه میتوانند موفقیت بیشتری به دست آورند و مهارتهای خود را قویتر کنند. به سخنی دیگر، دیپلماتها عملگرایان اصلی دیپلماسی هستند. آنها متخصصان هدایت مسیر گفتوگو و مذاکره - و حل و فصل کشمکشها - میان دولتها و مردم هستند. ابزارهای آنها واژگان هستند که قدرت دولت یا سازمانی که نماینده آن هستند از این واژگان حمایت میکند. دیپلماتها به رهبران کمک میکنند رویکردها و اقدامات خارجیها را درک کنند و استراتژیها و تاکتیکهایی را توسعه دهند که رفتار حکومتهای خارجی و بازیگران غیردولتی را شکل دهند.
استفاده مؤثر از دیپلماتها، کلید هر سیاست خارجی موفق محسوب میشود. امروزه دیپلماسی از شکل سنتی خود خارج شده و با موضوعات جهانی جدیدی روبهرو شده است که دیپلماتها را با وضعیت جدیدی مواجه ساخته است. از جمله موضوعاتی که دیپلماسی و سیاست خارجی درگیر آنها هستند میتوان به انتقال فناوری، بیماریهای فراگیر مهاجرت بینالمللی، روندهای جمعیت نگاری جدید، امنیت ملی و تروریسم، توسعه پایدار، حقوق بشر، حقوق بینالملل و گسترش سلاحهای هستهای اشاره کرد.
فهرست در اینجا پایان نمییابد؛ این موضوعات زمانی پیچیدهتر میشوند که بازیگران دیپلمات غیرسنتی بهطور روزافزون وارد صحنه بینالمللی میشوند. شرکتهای فراملی، سازمانهای تخصصی و علمی و سازمانهای غیردولتی از جمله نهادهایی هستند که در صحنه بینالمللی وارد تعامل شدهاند. ورود این بازیگران به این حوزه، نشانگر آن است که واژه دیپلماسی نیازمند آن است که خود را با ماهیت جهانی- کاری که دیپلماتها انجام میدهند- نوسامان کند.
دیپلماسی ترکیه در قبال ایران
اگر بخواهید به موفقیت دیپلماسی ترکیه در منطقه خاورمیانه نمره بدهید چه نمرهای میدهید؟ آیا آنکارا توانسته است با مهندسی کردن جهت دهی مذاکرات میان سوریه و اسرائیل نمره خوبی به دست آورد؟ آیا ترکیه توانسته است تنشهای بینالمللی همسایگان عرب را کاهش دهد؟ آیا میتوان به خاطر روابط قوی ترکیه با اسرائیل و آوردن دوطرف(اسرائیل و سوریه) بر سر میز مذاکره امتیاز بیشتری برای دیپلماسی ترکیه داد؟درخصوص عملگرایی ترکیه در قبال ایران چطور؟ در ماههای اخیر، ترکیه تلاشهای دیپلماتیک خود برای کاهش تنش غرب با برنامه هستهای ایران را دو چندان کرده است. مقامات آنکارا همواره بر حل مسئله هستهای ایران از طریق دیپلماسی تأکیده کردهاند. هدف ترکیه از این اظهارات چیست؟ آیا ترکیه نگران منافع اقتصادی خود است یا از برنامه صلح آمیز هستهای ایران حمایت میکند؟
از نظر آمریکا برقراری روابط ترکیه با ایران و سوریه در منطقه بحثانگیز است. هر چند منتقدان اغلب برقراری روابط ترکیه با تهران و دمشق را نشانه جهان بینی اسلامگرایانه حزب عدالت و توسعه تلقی میکنند اما آنکارا از اواخر دهه 1990(قبل از پیروزی حزب عدالت و توسعه) و اوایل سال 2000 روابط خود با این دو را تقویت کرده است. مقامات ترکیه از تلاشهای مذاکره اوباما با ایران اعلام حمایت کردند. ولی از منظر ترکیه، روابط دوجانبه با ایران و داشتن ثبات منطقهای مهم است نه به خاطر دلایل ایدئولوژیکی بلکه به خاطر محاسبات اقتصادی. جمهوری اسلامی ایران بعد از روسیه یکی از بزرگترین تأمینکنندگان گاز طبیعی برای ترکیه است.
ترکیه تلاش میکند با ترکیب عوامل منطقهای و تغییرات ژئوپلیتیکی در خاورمیانه سیاست عملگرایی خود را بیش از پیش مستحکمتر کند. همچنین تلاش میکند به خاطر نبود مشروعیت آمریکا و نفوذ اروپا در منطقه، جایگاه خود را بهعنوان قدرت منطقهای تثبیت کند.ایالات متحده بعد از جنگ عراق نتوانست نقش سازندهای در فرایند صلح خاورمیانه ایفا کند. با افزایش احساسات آمریکاستیزی، توانایی بسیاری از کشورهای عرب برای همکاری با آمریکا بهشدت آسیب دید. دستور کار نومحافظهکاران دولت بوش برای آوردن دمکراسی به جهان عرب نیز نتیجه عکس داد. در این شرایط است که ترکیه تلاش میکند با استفاده از دیپلماسی چند جانبه جایگاه خود را بهعنوان قدرت نرم در منطقه تقویت کند و به این ترتیب راه خود را برای الحاق به اتحادیه اروپا هموار سازد.
چالش دیپلماسی ترکیه این است که نخست آیا این کشور توانایی آن را دارد بدون اینکه اولویتهای دیگرش را کنار بگذارد نقش فعال و عملگرایانهای در منطقه داشته باشد و دوم اینکه گسترهای است که قدرتهای دیگر منطقه از آنکارا میخواهند نقشی را که میخواهد ایفا کند. از این رو، بهنظر میرسد ترکها باید میان میل خود برای تأثیرگذاری در خاورمیانه با دیگر منافع ملیشان در قفقاز، قبرس و اروپا موازنه برقرار کنند. این احساس نیز در خاورمیانه وجود دارد که عملگرایی ترکیه شاید گاهی بسیار مفید و یاریدهندهاش باشد ولی بیگمان تلاشهای قدرتهای سنتی منطقهای را تضعیف نمیکند.
دوستی به جای دشمنی
بهطور کلی، ترکیه در سالهای اخیر به سرعت مشغول بر طرف کردن مشکلات خود با کشورهایی چون سوریه، عراق، ایران و ارمنستان بوده و با جایگزین کردن داد و ستدهای دوستانه به جای برخوردهای خصمانه، دشمنان بالقوه را به دوستان بالفعل تبدیل کرده و علاوه برآن با ژستهای میانجیگرانه در اختلافات اعراب و اسرائیل یا ایران و غرب، جای پای خود را در معادلات پیچیده منطقه خاورمیانه مستحکم میکند.
چندین عامل و نیروی اساسی در این تحول برجسته، در سیاست خارجی ترکیه در اوایل دهه 1990،دخالت داشتند. در طول دوران جنگ سرد و جهان دوقطبی و رقابت ابرقدرتها، ترکیه از یک موقعیت کلیدی ژئواستراتژیک در ائتلاف غربی و ناتو برخوردار بود، چرا که یک مانع سخت در برابر هرگونه توسعهطلبی اتحاد شوروی سابق به سمت جنوب به شمار میرفت. لیکن پایان جنگ سرد ترکیه را هم با فرصتها و هم با محدودیتها و فشارهای جدید مواجه ساخت. بهدنبال فروپاشی اتحاد شوروی سابق، آشکار بود که ارزش ژئواستراتژیک ترکیه برای غرب دیگر مثل گذشته، زیاد نخواهد بود. همچنین عدمپذیرش پیشنهاد ترکیه برای عضویت دائم در اتحادیه اروپا به شکلی گسترده در محافل سیاسی، داخلی و در میان عموم مردم این کشور این طور تفسیر شده بود که این محرومیت از حضور در اتحادیه اروپا، صراحتاً بهدلیل زمینههای فرهنگی (یعنی مذهبی و قومی) ترکیه است.