آخ و ناله نمیکند که مبادا دخترکش دلشکسته شود از رنجی که در تمام 17سال عمرش به پدر داده. دختر لبخند میزند به دوستش که با عصا کنارش ایستاده. در را نبسته هنوز. مرد میآید که بنشیند پشت فرمان ماشین، یادش میآید که صندلی را تا کند بگذارد صندوق عقب.
مادر که ژاکت دخترکش را از تن او درمیآورد، رو به دوست دخترش میگوید: سوار شو! دوست عصاهای زیر بغلش را اندکی جابهجا میکند و تعارف را میپذیرد. مادر میپرسد: راستی از کدام در میتوانی سوار شوی؟ این یعنی اینکه با عصاهایی زیربغل، دختر توان سوارشدن از در سمت چپ ماشین را دارد و میتواند به زحمت با دست راست خودش را روی تشک صندلی جای دهد. دخترک با عصایش در ماشین را نشان میدهد.
اینجا حیاط مؤسسه توانبخشی رعد در یکی از روزهای بهار است. ساعت کلاسها تمام شده و توانجویان به خانههایشان میروند؛ غالبا با ماشینهای ویژه حمل معلولان، گاهی هم ممکن است کسی از افراد خانواده بیاید دنبالشان.
توی راهروی ورودی مؤسسه به دو طرف دیوار تابلوهای نقاشی رنگ روغن و پاستل و مدادرنگی آویزان است که یکی، دوتایشان قیمت هم دارند. مسئولین مؤسسه کارها را برای فروش گذاشتهاند. نقاشها توی کلاس آموزش میبینند. هرکدام یک کارتپستال یا عکس را گذاشتهاند روبهرویشان و قلمموبهدست، به بوم تابلوهایشان ضربه میزنند. زیر دستشان رنگ با رنگ میآمیزد و تابلوها جان میگیرند.
آنکه روی صندلی کنار در نشسته نگاهش به رهگذران نیست. قلمموی ظریفش را آهستهآهسته میزند به بوم و مدام نگاهش را از تابلویش به کارتپستالی میکشد که بهعنوان مدل درنظر گرفته. نگاهش میان رنگ و کارت و بوم میرود و میآید و گردنش را که همراه خوبی برای این رفتوآمد نیست به زحمت کنترل میکند. انگشتانش انگار از پس گرفتن قلممو برنمیآیند ولی تابلویش تا اینجای کار انصافا خوب از آبدرآمده آنقدر که اگر بالای سرش نایستاده باشید باورش برایتان سخت خواهد بود اگر کسی بگوید این کار یک معلول است که دستها، گردن و پاهایش یاریاش نمیکنند.
آن یکی اما نشسته پشت میز و کارتپستال را تکیه داده به جامدادیاش. جعبه پاستلش باز و دستش به کار است. رنگ میزند بر کاغذ، رنگها را به هم میساید و انگار که مدام نگران باشد مبادا رنگهایش دقیقا همانی نباشد که توی کارت هست، سرش را مدام جلو میبرد و از نزدیک کارت را نگاه میکند. چند ثانیه بعد دوباره خم میشود روی کاغذی و رنگ میزند روی کاغذ.
اینجا کارگاه آموزش نقاشی است. مربی پای سهپایه یکی از هنرجوها ایستاده و برایش توضیح میدهد که کار را ادامه دهد. همه جملههایش را حداقل سه بار تکرار میکند تا هنرجو منظورش را بفهمد و کار را آنچنان که بایسته است پیش ببرد.
توی راهرو روی دیوارهای دو طرف کارهای قابشده آویزان است. کارهای همین هنرجوهاست. از پای همان سهپایهها آمدهاند. یکی، دوتایشان قیمت دارد و بقیه بدون قیمت آویزان ماندهاند. کسی توضیح میدهد که برای اینکه هنرجوها روحیهشان را از دست ندهند پای کارها قیمت نمیگذاریم مبادا یکی کارش بهتر باشد و یکی نه، به هر حال کارهایی که گرانتر باشند مسلما بهترند. همه کارها برای فروش هستند. توی دفتر مرکز، لیست همه قیمتها هست.
توی کارگاه فرشبافی پشت دارها نشستهاند. گبه میبافند و فرش. یکی آهویی را میبافد که دویده توی سبزهزار و پریده از روی تخته سنگ. آهو را میبافد و عصاها را کنار میزند که نقشه را خوب ببیند مبادا اشتباه ببافد. آن دیگری اما نقش سبزهای میزند پرگل و یکی بزی را بر گبهاش نقش میزند و یکی نخ ابریشم را میکشد که ببافد روی فرشاش.
آمارها سخن بگویند
بنا بر آمارهای منتشرشده از سوی سازمان بهزیستی کشور در حال حاضر 1356مرکز توانبخشی برای معلولان در سراسر کشور وجود دارد.
براساس آنچه در دایرهالمعارف ویکی پدیا آمده «معلول به کسی گفته میشود که بر اثر نقص جسمی یا ذهنی، اختلال قابل توجهی بهطور مستمر بر سلامت و کارایی عمومی یا در شئون اجتماعی، اقتصادی و حرفهای او بهوجود آید، بهطوری که این اختلال، از استقلال فردی، اجتماعی و اقتصادی وی بکاهد. این گروه، شامل ناشنوا، نابینا، معلول جسمی و معلول ذهنی است».
براساس قانون جامع حمایت از معلولان، معلول در این قانون به افرادی اطلاق میشود که به تشخیص کمیسیون پزشکی سازمان بهزیستی براثر ضایعه جسمی، ذهنی، روانی یا توأم، اختلال مستمر در سلامت و کارایی عمومی وی ایجاد شود، بهطوری که موجب کاهش استقلال فرد در زمینههای اجتماعی و اقتصادی شود.
براساس آمارهای سازمان بهزیستی در کشور 250هزار معلول ذهنی، 100هزار معلول حسی و 240هزار معلول حرکتی وجود دارد.
44هزار بیمار روانی مزمن در کشور وجود دارد و از 15هزار معلول ضایعه نخاعی تنها 7هزار نفر تحت پوشش این سازمان هستند و 70هزار نفر هم دچار سایر معلولیتها از جمله صرع و چندمعلولیتی هستند.
علتها و معلولها
علل معلولیتها را معمولا به سه دسته ارثی، بیماری و حوادث دستهبندی میکنند. چنانچه معلولیت از فردی بهصورت ارثی منتقل شده باشد یا از بدو تولد وجود داشته باشد فرد را در دسته نخست و درصورتی که معلولیت فرد بر اثر بیماری و سن رخ داده باشد در دسته دوم و بالاخره اگر حادثه موجب بروز معلولیت شده باشد فرد معلول را در دسته سوم جای میدهند. اما آنچه اهمیت دارد این است که در هر سه دسته راههایی برای جلوگیری از بروز معلولیت وجود دارد. زمینههای ارثی را میتوان با انجام آزمایشهای مختلف بررسی و از تولد کودک معلول جلوگیری کرد.
چنانچه معلولیت فرد بر اثر بیماری باشد بالا بردن کیفیت زندگی و دسترسی به بهداشت و زندگی سالم میتواند از ابتلا به بیماری و بروز معلولیت جلوگیری کند. این در حالی است که اگر افراد جامعه در شرایط مطلوب زندگی کنند احتمال معلولیت در کهنسالی هم تقلیل پیدا خواهد کرد. حوادث اما از آن جمله معلولیتهایی است که نیازمند ارائه آموزش همگانی در کنار وجود امکانات لازم است. سالهاست که سازمان بهزیستی کشور نسبت به بروز معلولیتهای نخاعی در اثر تصادفهای جادهای توضیح میدهد اما آمار بروز این نوع معلولیت در کشور همچنان روبهافزایش است.
معلولان در میان ما
دلیل معلولیت هر چه باشد به هر حال معلولان در کنار ما زندگی میکنند و محدودیتهای جسمی و فکریشان سبب شده تا به حمایت دیگر گروهها نیازمند باشند. بخشی از قوانین نوشته و نانوشته زندگی اجتماعی بر این نکته تأکید دارد که کمک به همنوعان یکی از نشانههای زندگی غیرانفرادی است. وقتی ما در یک شهر، یک روستا یا یک محله زندگی میکنیم بهتر است به همنوعانمان بهویژه آنها که از توانایی کمتری برخوردارند کمک کنیم.حمایت از فعالیتهای اقتصادی معلولان برای کمک به آنها در برداشتن گامهای خودکفایی میتواند یکی از راهکارهایی باشد که بیآنکه به شأن انسانیشان خدشه وارد کند به رشدشان کمک کند.
تابلوهایی که به دیوار مراکز توانبخشی آویختهاند یا فرشهایی که روی دارهای کوچک معمولا بافته میشوند در انتظار خریدارانی هستند که با بهترین روش سعی دارند به دیگران کمک کنند. خرید کالاهایی که محصول زحمت معلولان است بهمراتب روش بهتری برای کمک به آنهاست.