این نویسنده پرکار اکنون در 71 سالگی که پس از فوت شوهرش یک بار دیگر ازدواج کرده، به سوژهای دارد میپردازد که کمتر در آثار پیشین خود آن را مورد کند و کاو قرار داده: این سوژه کسی نیست جز «خودش». خانم اوتس اخیرا نوشتن یک کتاب خاطرات را که بیش از 400 صفحه است، به پایان برده است.
در این کتاب به جزئیات پیامد مرگ شوهرش «ریموند اسمیث» در فوریه سال 2008 پرداخته است. او این کتاب را که «خاطرات یک زن بیوه» نام دارد، اثری واقع بینانه توصیف میکند که در عین بدبینانه بودنش بامزه و خنده دار است. خانم اوتس میگوید درنظر دارد یک کتابچه راهنمای افراد بیوه ضمیمه کتابش کند و در آن توصیههایی اساسی مثل چگونگی انتخاب قبر را به خوانندگان ارائه دهد.
او در گفتوگویی که از منزلش واقع در «پرینستون» (نیو جرسی) انجام داده، میگوید: خیلی از بخشهای این کتاب خصوصی و شخصی است و وقتی آن را دوبارهخوانی میکنم با خودم میگویم دوست ندارم کسی آن را ببیند.
خانم اوتس بیش از همه متحیر و شوکه است از اینکه میبیند پس از تقریبا 50 سال نویسندگی، دارد وارد مرحله جدیدی از زندگیاش میشود. او پس از فوت شوهرش بهار گذشته با یک مرد دیگر به نام «چارلز گروس» که یک متخصص اعصاب ساکن شهر پرینستون است، ازدواج کرد. خانم اوتس میگوید از وقتی که با گروس ازدواج کرده، عادات نویسندگی، سرگرمیها و بینشش نسبت به زندگی تغییر کرده است.
او با آقای گروس که عاشق بیرون رفتن است، به کوه میرود و پیادهروی میکند. سال گذشته این دو که به تازگی ازدواج کرده بودند به یک خانه بزرگ دو طبقه که پر از تابلوهای نقاشی رنگارنگ معاصر، تندیسهای متحرک و عکسهای آقای گروس از جانوران آفریقا و معبدها و کاخهای تبت بود، نقل مکان کردند. خانم اوتس که به «خانهدوست» بودن خود معترف است و به کشورهای خارجی زیاد سفر نکرده، میگوید بنا دارد شوهرش را در بعضی از سفرهای خارجیاش همراهی کند.
«راسل بنکس» نویسنده مطرح آمریکایی که نزدیک به 30سال است خانم اوتس را میشناسد، میگوید از دگرگونی او در سنین کهنسالی شگفتزده و غافلگیر شده است: در یک سال گذشته شاهد تغییراتی در او بودهام، از جمله اینکه دید تازهای در مورد سفر و هیجان پیدا کرده. با اینکه خانم اوتس چند سال پیش قبول کرده بود که روزنوشتههای خود در فاصله سالهای1973 تا 1982 را منتشر کند ولی تا قبل از آنکه شوک ناشی از فوت شوهرش بر او عارض شود، نوشتن خاطرات هرگز برایش جالب نبود.
پس از آنکه آقای اسمیث بهدلیل عوارض ناشی از بیماری ذاتالریه درگذشت، خانم اوتس تا چندین ماه قادر به نوشتن داستان نبود. ولی او خاطرات روزانه خود را نوشت، و همین یادداشتها ستون اصلی کتاب خاطرات او را که به شرح جزئیات 2ماه بعد از فوت شوهرش میپردازد، تشکیل داد. خانم اوتس در توصیف کتاب خود، آن را با کتاب خاطرات «سال افکار جادویی» نوشته «جوآن دیدیون» مقایسه میکند ولی در عین حال میگوید کتاب او به اندازه کتاب دیدیون اندوه بار و سنگین نخواهد بود.
«ریچارد فورد» نویسنده مطرح آمریکایی که خانم اوتس را از اوایل دهه1980 میشناسد، در مورد نوشتن کتاب خاطرات توسط او میگوید: تمام دوستان او خوشحالاند که چنین کتابی نوشته، نه به خاطر اینکه نوشتن این کتاب برایش حکم رواندرمانی را دارد بلکه از این جهت که جالب خواهد بود ببینیم او چه حرفهایی برای گفتن دارد. خانم اوتس هنوز هم با سرعتی سهمگین کتاب مینویسد. همین اواخر بود که یک رمان جدید با عنوان «یک بانوی زیبا» را منتشر کرد؛ او این کتاب سیاه 165 صفحهای را طی 2ماه نوشت. قرار است در پاییز آینده یک مجموعه داستان کوتاه به نام «سئورلند: داستانهای فقدان و اندوه و فراموشی» از او منتشر شود. خانم اوتس میگوید آقای گروس اغلب کارهای در حال کامل شدن او را میخواند و آنها را ویرایش میکند و پیشنهاداتی هم میدهد.
البته نوع رابطه کاری آقای گروس در زمینه نویسندگی با شوهر سابق خانم اوتس که تقریبا 50سال با هم زن و شوهر بودند، فرق میکند؛ شوهر سابق خانم اوتس که ویراستار و ناشر بود، فقط مقالات و نقدهای او را میخواند و ویرایش میکرد، و هرگز آثار داستانی او را نمیخواند. خانم اوتس در این مورد میگوید: ما با هم در این مورد کنار آمده بودیم چون او آنقدر مطلب برای ویراستاری داشت که دیگر نمیرسید کارهای مرا بخواند، از طرفی خودم هم به حریم خصوصی بیشتری نیاز داشتم و دوست داشتم در حریم خودم کار کنم. او میگوید زندگی با یک دانشمند تأثیر غیرمنتظرهای بر آثارش داشته است: اگر چارلی یکی از نوشتههای مرا بخواند- این را هم بگویم که او دوست دارد همه نوشتههای مرا بخواند- و چیز استعاری و مبهمی در آن ببیند، به من میگوید که نه، این اصلا مناسب نیست و من هم آن قسمت از نوشتهام را بازنویسی میکنم تا واضحتر و مشخصتر بشود.
خانم اوتس میگوید روز کاری ایدهآلش از حول و حوش ساعت 8 صبح شروع میشود و تا اوایل بعدازظهر ادامه مییابد. او با دست توی دفتر، روی تکههای کاغذ، پشت یک میز بزرگ، در یک اتاق مطالعه و در طبقه بالای منزلش که مشرف به باغ است، مینویسد. بعد هم دستنویسهای خود را تایپ میکند و دستنوشته هایش را بهعنوان راهنما نگهداری میکند؛ چون بالاخره میرسد روزی که محققان به آرشیو آثار او در دانشگاه «سایراکیوز»
سر بزنند.
در اتاق کارش دو جاکتابی دراز وجود دارد که پر از کتابهای خودش است. میگوید به ندرت وقت میکند کتابهایش را دوباره خوانی کند. در طبقات جداگانهای از جاکتابیاش کتابهای ارزشمند دیگر نویسندگان وجود دارد، از جمله نسخه سال 1948 کتاب «آلیس در سرزمین عجایب» که مادربزرگش در 8سالگی به او داد. در کنار میز تحریرش یک کاسه غذا و آب برای گربهاش «چری» قرار گرفته است.
خانم اوتس در منطقه روستایی شمال نیویورک به دنیا آمد و بزرگ شد. او منطقه روستایی مزبور را بارها در داستانهایش مورد کند و کاو قرار داده است. او نوشتن رمان را از دوران دبیرستان شروع کرد. در دانشگاه سایراکیوز دانشجوی سال سوم بود که در یک مسابقه داستان نویسی که توسط مجله «مادموزل» برگزار شده بود، برنده شد و از همان جا حرفه نویسندگیاش شکل گرفت. از آن زمان تاکنون بهطور متوسط هر سال 2کتاب منتشر کرده و در انواع و اقسام ژانرها نویسندگی کرده است؛ از ادبیات کودک گرفته تا داستانهای ترسناک و رئالیستی. خانم اوتس برنده جایزه ملی کتاب شده و تاکنون اسم او چندین بار در فهرست نامزدهای جایزه «پولیتزر» آورده شده ولی از نظر او منتقدان بهطور غیرمنصفانهای صرفا به تعداد کتابهای او و علاقهاش به خشونت، توجه نشان دادهاند.
او نویسندهای است که به طور وسواسی بهخود ویراستاری میپردازد. او تاکنون بارها داستانهای کوتاه خود را بازنویسی کرده، و رمانی را پس از انتشار برای آنتالوژیها یا نسخههای به روز شده کتابهایش، ویرایش و اصلاح کرده است. او نسخه دستنویس جدیدترین رمان خود به نام «پرنده کوچک بهشت» را به پایان برده بود ولی وقتی شوهرش فوت کرد، آن را بازنویسی کرد تا به این ترتیب، طبق گفته خودش، سر خود را گرم کند.
خانم اوتس در یک برنامه کتابخوانی در پاییز گذشته که برگزاری آن بر عهده کتابفروشی معروف «بارنز و نوبل» بود، به حضار گفت که کتاب «پرنده کوچک بهشت» پس از فوت شوهرش برایش حکم طناب نجات را داشته است، و اینکه این کتاب تنها چیزی بوده که به او کمک کرده تا از بستر بیرون بیاید. او 20 دقیقه از این کتاب خواند و سپس به سؤالها جواب داد. نخستین سؤال برایش غیرمنتظره بود.
مردی از بین حضار پرسید: میدانید تا به حال چند تا کتاب نوشتهاید؟
خانم اوتس در جواب گفت: نه، نمیدانم. وقتی سؤال شما را شنیدم فکر کردم پرسیدید که تاکنون چند کلمه نوشتهام. تعداد دیوانهواری از کلمات.
آلکساندر آلتر
والتریت ژورنال- 22ژانویه2010