شومان تا دیرزمانی میان ادبیات و موسیقی مردد بود. مادرش پیانو مینواخت و به فرزند خود از هفت سالگی درس پیانو داد. پدر او ناشر و کتابفروش بود و در خانه کتابخانهای شایسته داشت. روبرت با عشق به ادبیات بزرگ شد. او خواننده پرشور آثار ادبی بود، و خود نیز شعر میسرود و رمان مینوشت.
پس از مرگ پدر، روبرت شومان که در فکر تأمین زندگی خانواده بود، شهر زادگاه خود، تسویکاو را ترک کرد و برای تحصیل حقوق به لایپزیگ رفت.
در لایپزیگ موسیقی در همه جا حضور داشت و فلیکس مندلسون، آهنگساز نامی، مدیر امور موسیقی شهر بود. شومان در این شهر در برابر کشش موسیقی تاب و توان از دست داد. قریحه و استعداد هنری او بر "عقل معاش" چیره شد و او را یکسره به مسیر موسیقی انداخت. نخست به آموزش نوازندگی پیانو پرداخت و با این که دیر شروع کرده بود، پیشرفتی سریع داشت. رفته رفته به تصنیف قطعات کوچک دست زد، هرچند هنوز از موفقیت مطمئن نبود.
شومان به مباحث نظری نیز علاقهمند بود. به همراه معلم پیانوی خود، فریدریش ویک نشریهای پایهگذاری کرد به نام "مجله جدید موسیقی"، که تا امروز در آلمان منتشر میشود. ویک استعداد و پشتکار شومان را سخت میستود، اما وقتی باخبر شد که او به دخترش کلارا دل بسته است، به شدت خشمگین شد. او به هر ترفندی دست زد تا دلدادگان جوان را از هم دور کند. آنها دوران دلدادگی را با رنج فراق و دوری سپری کردند.
دلباختگان شیدایی
کلارا در ذکاوت و زیبایی سرآمد دختران شهر بود و پدرش عقیده داشت که روبرت شومان برای همسری او به اندازه کافی "شایسته" نیست. اما دو جوان از راه خود برنگشتند و به عشق خود وفادار ماندند. سرانجام هنگامی که کلارا به سن قانونی رسید، آنها موفق شدند با هم پیوند زناشویی ببندند.
آنها در سالهای نخست زوجی بسیار خوشبخت بودند. کلارا در نقش کدبانوی خانه چند بچه به دنیا آورد و خانه را به خوبی اداره میکرد. او در عین حال تلاش میکرد کار موسیقی را در نوازندگی و آهنگسازی دنبال کند.
آثاری که روبرت شومان در نخستین سالهای زناشویی با کلارا خلق کرده سرشار از عشقی نیرومند و آفریننده است. ترانههای آوازی، آثار مجلسی، کارهای پیانویی و سمفونیها از عشق پرشور او حکایت دارند. روبرت شومان، پس از ناکامیهای اولیه، سرانجام موفق شد به عنوان آهنگساز جایگاهی معتبر پیدا کند.
فلیکس مندلسون که مدیریت کنسرواتوار لایپزیگ را به عهده داشت، با شومان دوست بود و از او حمایت میکرد. اما موسیقی شومان در لایپزیگ خریدار زیادی نداشت. در این شهر مردم به آثار لودویگ فان بتهوون، فلیکس مندلسون و فریدریک شوپن علاقه داشتند. کلارا در هر فرصتی با اجراهای استادانه و ظریف یادآوری میکرد که همسر او نیز آهنگسازی بزرگ است.
در کرانه راین
در سال ۱۸۵۰ شومان در چهل سالگی همسر و فرزندان خود را به دوسلدورف آورد و مدیریت ارکستر این شهر را به عهده گرفت. در نخستین آثار این دوره شور و نشاط او از موفقیت هنری در محیط تازه، شادابی از طبیعت سرشار حوزه راین نمایان است و گواه آن سمفونی سوم اوست: سمفونی راینی.
اما دوران شادمانی شومان در کرانه راین زودگذر بود. او به زودی به بحران روحی سنگینی دچار شد که انگیزه واقعی آن تا امروز ناشناخته مانده است. در تمام اوقات با اندوه و افسردگی دست به گریبان بود. با وجود این بخشی از مهمترین کارهای شومان در این مرحله پایانی شکل گرفته است: کنسرتوی ویولونسل، کنسرتوی ویولون، قطعه مس و قطعه عزای رکوئیم.
کلارا که هشت فرزند برای روبرت شومان به دنیا آورده بود، با پیکری ظریف و روحیهای حساس، از قدرت روحی بالایی برخوردار بود، به گونهای که توانست هم خانواده پرجمعیت را اداره کند و هم قریحه و استعداد هنری خود را پرورش دهد.
نشانههای پریشانی و جنون هرچه بیشتر در شومان آشکار میشد. یک بار به قصد خودکشی خود را به راین انداخت. او را از غرق شدن در رودخانه نجات دادند، اما جنون او درمانی نداشت. شومان دو سال آخر زندگی را در آسایشگاهی در بن گذراند.
روبرت شومان که در ۸ ژوئن ۱۸۱۰ به دنیا آمده بود، در ۲۹ ژوئیه ۱۸۵۶ در شهر بن درگذشت.