و راز نهفتهای است در این، که بودن و نبودن ملتی را گره زده با ماهیان ریزنقش رای؛ از بامداد دوازدهمین روز نوروز۵۸ تا پاییز۸۵ . جمعه روز دیگری است و این جمعه، هیچکس در خانه نخواهد ماند.
صف به صف
جمعههایی فراوان -بیش از ۳۰بار- به یمن جمهور و شورا و مجلس و خبرگان مردمان برخاستهاند و شال و کلاه کردهاند و صف کشیدهاند پشت سر یکدیگر؛ گاهی مسجد، وقتی مدرسه و مجالی، در اداره. این روزها که گذشته، هم شماره حاضرانی دیده به عدد ۹۸ درصد -بی سابقه در ایران و اطراف- و هم آمدگانی به شمارگانی کمتر. تا چه در نظر آید... اما هر چه بوده، فعل «بودن» صرف شده و حرف به رای رسیده و کدورتها بر طرف. که ایرانیان نیک دانستهاند که اگر بیایند، رایشان و آتیهشان را هم با خود به پای صندوق بردهاند و همه، برابرشان سر تعظیم فرود آوردهاند.
تابع و میزان
«ما تابع رای ملت هستیم»؛ این را آن بزرگمرد گفت و گوهر نظام نوینساختهاش (حاکمیت دین با ولایت فقیه) را در انداخت. در اسارت ایسمها، آسایش میخواست برای سرزمین پارسیان و میراثی فروگذاشت برای جهانیان. حضرت روحالله که روح خدا بود در کالبد زمان، میزان را رای ملت میدانست؛ رایی که میبایست به امانت، نزد حاکمان فراهم آید تا امارت مورد نظر رایدهندگان را بنا کند.
خمینی کبیر از فردای بهمن ۵۷ زیر عرش نظریه حکومتی بلندنظرانهاش، چنان فرشی پهن کرد که از هیچ بهمنی، گزندی بدان نرسد؛ ریشههایی در خون و خاک.
تا شوری درافتد
و امر شدهایم به شورا؛ تا در کارها کنار هم آییم که دو فکر ناقص، به هر حال از هر تکفکری بهتر است. اینچنین اصلی در قانون اساسی گنجانده شد که میخواست مردم را به میدان مدیریت عملی بکشاند و از این ره، ده و بخش و شهر و شهرستان را صاحب پارلمانی کوچک کند برای سیاست مدن.
شورا تا زمستان ۷۷ نیامده بود (جز خاطرهای محو در سال۵۸) و آن سال هم که آمد، همت رایدهندگانش، رهین منت جدالهای سیاسی شد و شهر در میانه گردابی افتاد که نه از شورا نشانی ماند و نه از شهردار. ولی شور پیدا شده بود و شورا در میان؛ سنتی برای سالیانی پسین تا پاییز ۸۵ (که چند ماهی بعدتر فرصت شورای دوم هم به انتها رسیده و اکنون به ضرورت تجمیع، کمی زودتر انتخابات به جریان افتاده) که شهروندان گام فرانهند در یک هزار و ۱۵ شهر و حدود ۳۶ هزار روستا و نامزدهای خود را برای شوراها برگزینند.
جماعت ۱۱۴ هزار نفری
جمعه که به شب رسد، تکلیف بخش بزرگی از ۱۱۴هزار نفری که قرار است راهی شوراها شوند، روشن شده است؛ در بخشها و شهرهای کوچک همین امروز و فردا و در تهران و شهرهای بزرگ چند روزی طول میکشد که ثمره کاشتههای جمعه رخ نماید.
بیش از 5400نفر اینان، اعضای اصلی شوراهای اسلامی شهرشان شدهاند و بیش از 108هزار نفر، عضو اصلی شوراهای اسلامی روستا و عشایر کوچرو. برای گردآوردن و نظم بخشی به این اجتماع عظیم، تا روزهای آتی، بیش از یک میلیون نفر درگیرودار رتقوفتق امورند تا کارها در روال پیش رود و بر این منوال، خدشهای وارد نشود.
کوچکترین مسامحه و خیانت
اما جمعه روز دیگری هم هست؛ روزی که قرار است نمایندگانی برگزیده شوند برای دقایق مهم کشورداری و لحظات حساس؛ روز انتخاب خبرگان. خبرگانی که در برابر قرآن مجید و مردم شریف ایران، به خدای متعال سوگند خوردهاند که «در ایفای وظیفه سنگینی که بر عهده دارند، یعنی تشخیص و معرفی بهترین فرد برای مقام والای رهبری امت، خود را در پیشگاه مقدس خداوند و در برابر ملت غیور ایران ، مسئول بدانند و کوچکترین مسامحه و خیانت را روا ندارند»؛ سوگندی بزرگ و سرنوشتساز که خبرگان چهارم هم پس از برگزیدهشدن خواهند خورد تا در تمامی بیش از ۹سالی که این امانت بدانها سپرده شده به آن وفادار باشند.
و جمعه باید از میان ۱۶۶فقیهی که خود را در معرض انتخاب گذاردهاند تا ملت را نماینده باشند، در گزینش رهبر امت، هشتاد و چند نفر منتخب شوند و چرخه مشروعیت نظام کامل شود.
برای قلبها
جمعه روز دیگری هم هست و این برای آنانی که میآیند در اولین گام، صفحه شناسنامهشان را ممهور کنند به جوهری قرمز، سبز، شاید هم آبی؛ برای 2میلیون و ۴۵۰هزار و ۳۲ دانشآموزی که قلبهاشان میزند در نخستین حضور جانانه؛ دوستانی که دوستدارند زودتر پا بگذارند در دنیای بزرگترها. حالا همه ۱۵سالهها، همه متولدین تا ۲۴آذر ۱۳۷۰ هم میتوانند صبح برخیزند و شناسنامهشان را دست گیرند و راهی شوند؛ مثل خیلیها که خاطرهای خوش دارند از اولین حضورشان. گویی رای، راهی است برای اثباتشدن و بهدرستی که چنین هم هست؛ چه اگر از سر شناخت باشد و آگاهی.
با این تازهآمدگان، آنان که میتوانند بیایند در خبرگان قریب ۴۶میلیون خواهند بود و در شوراها در مرز ۴۳میلیون نفر (در شوراها در برخی مناطق، انتخابات برپا نمیشود). و امید که بیش بیایند از همه دورههای پیش. بیشتر از ۲۰.۲۳۵.۸۹۸ نفری که برای شوراهای دوم آمدند و ۱۷.۸۵۷.۸۶۹نفری که برای خبرگان سوم.
شاید این جمعه
جمعه، روز عیدی است که آمده و میآید و خواهد آمد؛ روزی که او میزبان است و مردمان میهمان. ایران، این جمعه نمیخوابد. این جمعه، هیچ کس در خانه نمیماند. شاید این جمعه بیاید... شاید. جمعه روز بزرگ جمهور است و روز بودن، رایدادن و خندیدن. جمعه روز دیگری است و یادآور قرارهای قدیمی.
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را، چو جان خویشتن دارم