به گزارش پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای، کارکنان دفتر رهبری و اعضای سپاه حفاظت ولیامر به همراه خانوادههای خود در ایام اعیاد شعبانیه و روز پاسدار، با حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب دیدار کردند.
در این جلسه صمیمی که با اقامه نماز جماعت مغرب و عشا آغاز شد، رهبر معظم انقلاب، دو عنصر ایمان و آگاهی را از عوامل ایجادکننده انگیزه برای انجام کارهای بزرگ و ممتاز دانستند و تأکید کردند: کارهای ممتاز و خوب، فقط با انگیزههای ممتاز و از اعماق دل برآمده انجام میگیرد و نمیتوان این کارها را بهصورت دستوری و تشریفاتی و اداری انجام داد.
مشروح این سخنان که راهکاری عملی برای تحقق شعار همت مضاعف و کار مضاعف است، به شرح زیر است:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
اولاً خوشامد عرض میکنیم به همه شما برادران، خواهران، خانوادههای محترم و تبریک عرض میکنیم این عید سعید و شریف را، بلکه این اعیاد شریفه را که به تقدیر الهی در ماه مبارک شعبان گنجانده شده است. خود ماه شعبان هم عزیزان من! با قطعنظر از این تولدها و ولادتهای مبارک، عید است؛ عید تقرب و توجه به خداوند و توسل قلبی به ساحت ربوبی؛ فرصت بزرگی است برای نورانی کردن دل و جان انسان و آماده شدن انسان برای ورود در ضیافت ماه مبارک رمضان. با این چشم نگاه کنیم به ماه شعبان؛ ماه فرصت عبودیت خداوند و فرصت خودسازی.
آن چیزی که من در این جمع خواستم عرض بکنم، همین مسئله انگیزههاست. کارهای خوب، کارهای بزرگ، فقط با انگیزههای ممتاز و از اعماق دل برآمده انجام میگیرد. کارهای بزرگ را بهصورت دستوری و تشریفاتی و اداری و اینها نمیشود انجام داد. کار مقرراتی و دستوری، در همان حد کار متعارف انجام میگیرد؛ درصورتی که کار برجسته و ممتاز، تابع انگیزه است.
آن کسی که از لحاظ کمیت کار خیلی وقت خود را صرف میکند و از وقت استراحت خودش میزند، انگیزه بالایی دارد؛ این یک چیز برجستهای است. ما چنین روحیهای را دیدهایم؛ در همین جا هم هست. من بارها در جمعهای اداری که اینجا آمدند، گفتهام شما یک پرونده دستتان است، یک پروژه دستتان است، یک کار دستتان است، میگویید تمامش کنم. وقت اداری هم تمام میشود، شما هم خسته هستید، اما میگویید من این کار را باید تمام کنم و بروم. نیم ساعت، یک ساعت، دو ساعت بیشتر از وقت میمانید؛ نه به رئیستان اطلاع میدهید، نه اضافهکار میگیرید، نه کسی میفهمد؛ اما شما این کار را انجام دادید؛ این خیلی ارزش دارد؛ این در دفتر کرامالکاتبین محفوظ میماند. کاتبان عمل ما - که مأموران ساحت ربوبی هستند- اینطور کارهای اینجوری را بهخصوص برجسته میکنند. خوب، این یک نوع کار برجسته است.
یک نوع کار برجسته، کارهای کیفیتی است؛ کار را با کیفیت خوب انجام دادن، به شکل عالیتر انجام دادن. انسان میتواند یک رسیدگی را، یک کار را دو جور انجام بدهد: جور آسانتری هم وجود دارد، اما انسان جور سختتر را انتخاب میکند، برای اینکه کیفیت کار را بالا ببرد. این هم انگیزه میخواهد، این هم کار برجسته است.
یک نوع کار، ابتکار و آفرینش کار است؛ پیدا کردن راههای نو، شیوههای نو، شیوههای کارآمدتر؛ چه در کارهای محدود، چه در کارهای کلان. فکر لازم دارد، تلاش لازم دارد. بعضیها میگویند حالا ولش کن؛ همان کاری که دیگران میکنند، ما هم میکنیم. بعضی میگویند نه؛ بهخودشان میقبولانند که کاری مبتکرانه و خلاقانه ارائه بدهند. اینها انگیزه میخواهد. بدون انگیزه، بدون یک عامل درونی، اینجور کارهای برجسته، چه از لحاظ کمّی، چه از لحاظ کیفی، امکانپذیر نیست. این انگیزه چیست؟ این انگیزه، ترکیبی است از ایمان و آگاهی. این دو چیز به انسان انگیزه میدهد: ایمان داشته باشد، آگاهی هم داشته باشد.
اگر خدای نکرده شما بیماری داشته باشید؛ وقتی که نمیدانید این بیماری وجود دارد، یا نمیدانید که طبیبی برای این بیماری وجود دارد، یک جور عمل میکنید؛ اما وقتی که میدانید این بیماری هست، میدانید طبیبی هم هست، اعتقاد هم دارید که این طبیب میتواند این بیماری را مرتفع کند، اینجا چه کار میکنید؟ اینجا دیگر معطل نمیشوید. دور باشد، نزدیک باشد، آسان باشد، سخت باشد، این عزیز بیمار را میکشانید، میبرید آنجا. این انگیزه است. انسان برای کار انگیزه دارد. یک عامل درونی، انسان را وادار میکند. انسان نیاز را بفهمد، به نتیجه ایمان داشته باشد - و برای مردم مؤمن، زیر نظر خدا بودن را هم بداند - این میشود انگیزه کامل. بعضیها این اعتقاد را دارند، این آگاهی را دارند، این ایمان به نتیجه را دارند، اما خدا ندارند؛ آنها انگیزهشان کمتر است.
اما وقتی من و شما میدانیم کاری که میخواهیم انجام بدهیم، کاری که داریم انجام میدهیم، کاری است برای خدا، کاری است برای نظام اسلامی، کاری است برای مردم و به سود مردم، و خدا این را میبیند، و اگر دیگران نفهمند، دیگران ما را تحسین نکنند، آفرین نگویند، برای ما کف نزنند، اما خدای متعال میبیند و قدر میداند و پاداش میدهد.
امام حسین در روز عاشورا فرمود: انّ ذلک بعینالله ؛ میبینم که کار من زیر نظر خداست. با این دید، این میشود آن انگیزهای که با وجود آن، انسان هرگز دیگر بیکار نمیماند. و اسلام و تاریخ اسلام و وجود مقدس خاتمالانبیاء (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تقویت این انگیزه و شناخت مواقع وجود این انگیزه و بهرهبرداری از آن به نفع اهداف و آرمانها، غوغایی کردند. انسان وقتی که تاریخ اسلام را نگاه میکند، میبیند در این خصوص غوغاست.
یک نمونه آن را من عرض بکنم. در جنگ احد - همینطور که اطلاع دارید، شنیدهاید یا خواندهاید- مسلمانها اول پیروز شدند؛ بعد به خاطر دنیاطلبی یک عده از خودشان، دچار شکست شدند. کسانی از اینها به شهادت رسیدند - مثل جناب حمزه سیدالشهداء و دیگران - بقیه هم فرار کردند و رفتند روی آن کوه؛ دشمنان هم در آخرِ آن روزی که این جنگ انجام گرفت، با دست پر و با خوشحالی آنجا را ترک کردند و این غصه و این عقده در دل مسلمانها ماند. پیغمبر فرمود شهدا را بردارند و به مدینه بیاورند - احد نزدیک مدینه است - راه افتادند، آمدند وارد مدینه شدند. در میان افرادِ بازگشته به مدینه، مجروح هست، جانباز هست، اجساد مطهر شهدا هست، خانوادههای داغدار هستند. مدینه غوغا شد از لحاظ گریه و نوحه و زاری برای کشته شدهها، و بعد هم ناکامی در این جنگ؛ اینها همه تلخ بود.
شبِ آن روزی که این حادثه تلخ اتفاق افتاده بود، برای پیغمبر خبر آوردند که یک عده از مشرکین بعد از آنکه از مدینه دور شدند، به این فکر افتادهاند که حالا که مسلمانها شکست خوردند، خوب است ما حمله کنیم و کار مسلمانها را تمام کنیم. این خبر که به مدینه رسید، یک عده از آدمهای دهنلق - یا مغرض یا جاهل که شایعات بد را بلافاصله مثل برق و باد منتشر میکنند - شروع کردند این را منتشر کردن. اینگونه افراد همین قدر که خبر به گوششان برسد - چه راست باشد، چه دروغ - بلافاصله شروع میکنند آن را پخشکردن. آن زمان هم این افراد بودند، امروز هم از این قبیل افراد هستند. اینها شروع کردند توی مدینه خبر را منتشر کردن. گفتند آقا پدرمان درآمد، اینها به ما حمله میکنند؛ بترسیم، چه، چه، چه. بنا کردند توی دل مردم را خالی کردن. اینجا پیغمبر اکرم آمد وسط میدان. در یک چنین جاهایی، اِعمال آن روح نبوت لازم است.
پیغمبر مردم را جمع کردند، گفتند همه بیایید توی مسجد. آمدند توی مسجد. فرمود: شنیدم دشمن در فلان نقطه اجتماع کرده، منتظر است که شما غفلت کنید، به شما حمله کند. باید همین امشب بروید آنها را تارومار کنید. گفتند: حاضریم یا رسولالله! فرمود: نه، فقط کسانی که امروز در جنگ احد بودند، آنها باید بروند. یعنی همانهایی که خستهاند، همانهایی که از صبح تا شب جنگیدند، همانهایی که بدنشان هم زخمی است، باید بروند؛ هیچ کس غیراز اینها نباید برود. اول یک عدهای شاید تعجب کردند، بعد دیدند عجب حکمی است. کسانی که آن روز در جنگ احد بودند، آسیب هم دیده بودند، خسته هم بودند، بلافاصله جمع شدند. پیغمبر گفت بروید این قضیه را تمام کنید و برگردید.
کسانی که آن زخم را امروز خوردهاند و ضربهای را که دشمن وارد آورده، مایلند جبران کنند و ضربه متقابل بزنند، خودشان دستشان توی کار بوده، نه اینکه خبر را از دهن این و آن شنیده باشند، همینها را پیغمبر به خط کرد، بسیج کرد و گفت شماها باید بروید. اینها یک عدهای بودند - خیلی هم نبودند - سوار شدند و راه افتادند طرف همان منطقه، و دشمنی را که کمین گرفته بود، غافلگیر کردند و به او ضربه زدند و تارومار کردند و برگشتند. آیه شریفه نازل شد: «الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم»؛ مؤمنین آن کسانی هستند که وقتی شایعهپراکنها آمدند گفتند علیه شما آنجا جمع شدند و بترسید، «فزادهم ایمانا» ؛ اما این ترس که بهوجود نیامد، انگیزه و ایمان آنها تقویت و بیشتر هم شد. «و قالوا حسبناالله و نعم الوکیل» ؛گفتند خدا کافی است، کار موکول به خداست. ببینید این چه معرفت عظیمی است.
کار را شما داری میکنی، بازوی شما دارد کار میکند، فکر شما دارد کار میکند، قلم شما دارد کار میکند؛ اما کار، کار خداست؛ موکول به اوست. موکول به خدا بودن معنایش این نیست که ما کنار بنشینیم، بگوییم خدا خودش درست کند؛ نه، خدا اینجوری درست نمیکند. اینکه من و شما یک کاری را انجام بدهیم، مغرور بشویم و خیال کنیم ما بودیم که کردیم، خیال کنیم که ما یک کار برجسته انجام دادیم، این هم غلط است، این هم نادرست است. اگر خدای متعال کمک نکند، اگر هدایت نکند، اگر توفیق ندهد، هیچ کاری نمیتوانید بکنید؛ هیچ نتیجهای را هم به دست نخواهید آورد.
وقتی دو عنصر همراه شد؛ یعنی شما از یک طرف به خدا توکل کردید، از خدای متعال استمداد کردید، خدا را حاضر و ناظر دانستید، خدا را صاحب کار خودتان دانستید، و از طرف دیگر همه نیرویتان را پای کار آوردید، این میشود همان شکل درست. قالوا حسبناالله و نعم الوکیل ؛ این توصیف اینهاست. نتیجه کارشان هم در آیه بعد ذکر میشود: فانقلبوا بنعمه منالله و فضل لم یمسسهم سوء و اتّبعوا رضوانالله.رفتند و برگشتند، بدون اینکه کوچکترین ضربه و زخمی بر آنها وارد شده باشد. آنها توانستند دشمن را تارومار کنند و همه موجودیهای دشمن را مصادره کنند و غنیمت بگیرند و بیاورند. آنها نهفقط توطئه را خنثی کردند، بلکه یک درآمدی هم برای مدینه و حکومت پیغمبر در سال سوم - که سال جنگ احد است - درست کردند.
میخواهند ما اینها را به یاد داشته باشیم. اینها فقط تاریخ نیست، خاطره نیست؛ اینها درس است. میخواهند من و شما این حقایق را به یاد داشته باشیم و اینها را در زندگیمان اعمال کنیم.