در گفتوگو با دکتر مصطفی عباسیمقدم، دکتری علومقرآن و حدیث از دانشگاه تربیتمدرس و مسئول سابق کمیته قرآنی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری و مشاور قرآنی معاون فرهنگی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها به بررسی ابعاد این موضوع پرداختیم. «اسوههای قرآنی و شیوههای تبلیغی آنان»، «نسیم تفاهم: راهبردها و روشها»، «جلوههای تربیت و تبلیغ در سیره پیامبر اعظم(ص)» و «کلمهالله؛ فرهنگ تکلم با قرآن: پیامهای اخلاقی ـ اجتماعی» از مهمترین آثار ایشان است.
- ابتدای ورود به بحث ضروری است بدانیم که آیا انبیا اساسا مدیر هستند یا تنها مبلغ پیام الهی محسوب میشوند.
انبیای الهی از منظر قرآن شئون، اختیارات و مقامات متعددی دارند که البته به تناسب مقام آنان نزد خداوند و شرایط و صفات اخلاقی و تواناییهای آنها مختلف است «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ» (آیه 253سوره بقره). نخستینشأن و مقام پیامبران نبوت یعنی گرفتن خبر و پیام الهی و ابلاغ آن به گروهی اندک یا گروهی بسیار از آدمیان است. شأن دوم ترویج و تبلیغ پیام الهی است که به آن اصطلاحا مقام دعوت گفته میشود «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا وَدَاعِیًا إِلَیالله بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِیرًا» (آیات 45 و 46سوره احزاب). پس از آن مقام رسالت وجود دارد و انبیای بزرگ میتوانند دارای مقام رسالت شوند که خصلت جهانی دارد و همه مردمان همه روزگار رسول را در بر میگیرد. پس ممکن است انبیایی تحت اشراف یک رسول به مأموریت الهی بپردازند؛ چنانکه حضرت لوط(ع) در زمان حضرت ابراهیم(ع) بود و حضرت زکریا(ع) و یحیی(ع) در زمان حضرت عیسی(ع). تا اینجا همه مأموریتهای پیامبران هدایت، فردی و خانوادگی است، ولی رنگ و صبغه اجتماعی و حکومتی ندارد تا اینکه مقام امامت برای رسولان مطرح میشود. زمانی که رسول به مقام امامت رسید، عهدهدار همه امور جامعه یعنی علاوه بر هدایت و دعوت میشود و تمام شئون جامعه دینداران بر گردن اوست تا آنرا به جامعه دینی تبدیل کرده و دین خدا را در عرصههای فردی، خانوادگی گروهی و اجتماعی پیاده کند.
امامت یک مفهوم گسترده و پرمغز و پرمعنی است. امام، پیشوای حقیقی مردم در علم و عقیده عمل است، لذا مدیریت هم در دل مأموریتش جای دارد و امام بدون مدیریت نمیتواند اهداف الهی را در جامعه پیاده کند. حضرتابراهیم در آخرین مراحل تکامل مقام رسالتش امام میشود «قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» (آیه 124 سوره بقره). اتفاقا امامت شرایط سختتری دارد که احراز آن کار هر کسی نیست. در امامت، پیامبر برای آنکه مردم و پیروان و جامعه خود را به سعادت و کمال برساند بایستی همه راهکارها و راهبردهای مدیریتی را در عرصههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و دینی اتخاذ کند تا اهداف مقدس جامعه دینی و اسلامی تحقق یابد.
- منظورم این بود که اگر فلاسفه، سیاستمداران و دانشمندان که بهعنوان مصلحان تاریخ مطرح هستند همگی درصدد مدیریت بر جامعه با روشهای خود بودهاند، آیا انبیا هم روشی ویژهای در این زمینه دارند؟
قطعا انبیا دارای طرح و برنامه مدیریت جامعه خود هستند، اما تفاوت طرح انبیا با طرح سایر مصلحان این است که آنها از جانب خداوند مأمور هدایت و انسانسازی و جامعهسازی هستند و تنها از ذهن بشری خود بهره نمیگیرند. البته همانگونه که قبلا اشاره شد هر یک از انبیا براساس ظرفیتها و مأموریتهایشان حیطه دعوت خاصی داشتهاند؛ یعنی گاهی تنها برای یک جمع محدود یک قریه یا شهر و یا روستا مبعوث میشدهاند، ولی برخی مأموریت جهانی داشتهاند.
- پس چگونه است که بسیاری از افراد و جوامع در طول قرنهای متمادی پیام انبیا را نپذیرفته و حتی با آن مبارزه کردهاند و در مجموع شرک و ظلم که نقطه مقابل تز انبیا است همیشه حاکم بوده است؟
در پاسخ به این سؤال به 2نکته باید توجه داشت؛ یکی اینکه سیر حضور و ظهور شرک و توحید سیری متفاوت و غیریکنواخت بوده است و این به اختیار و انتخاب انسانها باز میگردد که برخی با هدایت عادی راه مییابند و برخی بهرغم پیامها و روشهای بسیار پذیرای هدایت نیستند و با این وجود افراد و جوامع زیادی هر چند در برههای از زمان، موحد و دیندار بودهاند. دوم اینکه مدیریت به معنی موفقیت در هر کار با هر شرایط و امکانات نیست بلکه تعریف مدیریت عبارت است از استفاده بهینه از امکانات موجود برای وصول به حداکثر اهداف مطلوب. پس عنصر امکانات و اختیارات و نفوذ و قدرت تأثیر انبیا در اینجا اهمیت دارد. پیامبران با انسانهایی مواجهاند که از طرفی دارای نفس امارهاند و از سویی تحتتأثیر شیطان، شیاطین جن و انس. پس همواره حتی در جایی که پیام پیامبر تأثیر گذاشته امکان نقض آن وجود دارد، چون هر لحظه انسان اختیار انتخاب و تغییر دارد و این یک قانون و سنت الهی در جهان خلقت است.
سخن ما این است که انبیا با عنایت به مجموعه امکانات، شرایط مساعد و نیز موانع و شرایط نامساعدی که در آنها میزیستهاند و در مقایسه با اهدافی که دنبال میکردهاند واقعا موفق بودهاند. قطعا امکانات و فضای آماده برای ترویج دین حضرت نوح(ع) و حضرت موسی(ع) متفاوت بوده یا شرایط اجتماعی زمان حضرت یحیی(ع) و حضرت داوود(ع). در زمان حضرت داوود(ع) سایه سنگین دشمن خارجی چنان سرنوشت مردم را تهدید میکرد که چارهای جز پناه آوردن به داوود شجاع و زرهساز نداشتند و چون او را در جنگ موفق دیدند، پیامش را پذیرفته و سلطنتش را گردن نهادند اما حضرت یحیی(ع) در جامعهای زندگی میکند که بهشدت تابع خرافههای باطل و تصورات جاهلانه است و نسبت به تحول عقیدتی و باور توحیدی عکسالعمل نشان میدهد.
در واقع اگر حضرت ابراهیم(ع) توانست با تلاش زیاد همان جمع اندک از موحدان را جذب و سازماندهی کند و کانونی برای توحید و عبادت خدا فراهم آورد که تا قرنها الهامبخش توحید است، او را یک پیامبر موفق هم در عرصه دعوت و هم در عرصه مدیریت جامعه کوچک پیروانش میدانیم؛ چرا که توانست با وجود فشارها و معارضههای بیمنطق فراوان ندای خود را به جامعه، بلکه جوامع مختلف پیرامونش برساند و چراغ توحید را که در حال خاموشی بود روشن نگه دارد. یا حضرت موسی(ع) که با وجود بدعهدی و بدرفتاری و بهانهگیری بنیاسرائیل توانست جامعهای منسجم از آنان تشکیل دهد که لیاقت برتری بر جهانیان در آن دوران را داشته باشد نشان از موفقیت دعوت او و توفیق مدیریت والای او در تشکیل، اداره و پیشبرد جامعه خود دارد و البته همین جامعه راه یافته چون مرکب از انسانهاست ممکن است هر لحظه راه کفر یا کفران بپیماید و طریق توحید و ایمان را بهکناری نهد.
- پس ویژگیهای دعوت و مدیریت انبیا چه بوده که به موفقیت آنها منجر شده است؟
به نمونهها اشاره کردم و اما ویژگیهایی که باعث این اثرگذاری و توفیق البته بهصورت نسبی میشود عبارتنداز: نخستین ویژگی، اخلاص آنهاست در حالیکه سایر مدیران و مصلحان اهداف و دغدغههای دنیوی دارند. انبیا تنها به اجرای فرمان و خواسته خدا میاندیشیدهاند.
ویژگی دوم که از اولی ناشی میشود عدمچشمداشت و نخواستن فرد برای آن همه تلاشها و خون دل خوردن است، به حدی که خدا به پیامبرش میگفت تو برای هدایت انسانها خودت را میکشی «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ» (آیه 6 سوره کهف) در حالی که خداوند تصریح کرده که دعوت و ابلاغ بر توست «فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغ»(آیه 20 سوره آلعمران) و هدایت تنها کار خداست «وَلَکِنَّالله یَهْدِی مَن یَشَاءُ» (آیه 272 سوره بقره) هیچ پیامبری چه برای هدایتها و چه برای زحماتی که خیرخواهانه برای مردم در جنگ و صلح تحمل کرده از آنان مزد نمیطلبد؛ چه در زمان تنهایی و ابتدای دعوت و چه در زمان فراخی و گشایش و داشتن پیروان بسیار.
ویژگی سوم تکیه بر آگاهی مردم است، در حالی که بسیاری از مدعیان صلاح و اصلاح در تاریخ جوامع، به محض اینکه با خرافهها و عقاید بیدلیلی مواجه میشدند که آنها را در حرکاتشان کمک میکرد بهشدت به آن متمسک میشدند و در واقع از جهل و بیخبری و نقاط ضعف آنان برای رسیدن به اهداف خود بهره میبردند و تنها انبیا هستند که هرگز بر جهل مردم کاخ قدرت و نفوذ خود را استوار نکردهاند و همواره بر دانش، بینش و بصیرت پیروان تأکید دارند، لذا اگر دعوتشان مانند دعوت عیسوی در زمان حضورش چندان پیروانی ندارد، در دورانهای بعد و در غیابش پیشرفت خود را ادامه میدهد؛ چون مبتنی بر بصیرت وآ گاهی و خرافهستیزی است.
ویژگی دیگر سادگی پیام و سادهزیستی پیامبران است که با همه طبقات اجتماع رابطهای مساوی دارند و به هیچ وجه به فرقهگرایی و قبیلهمحوری اجازه ظهور نمیدهند. همه پیامبران حتی آنها که در اوج قدرت و سلطنت بودهاند در زیست و معیشت خود ساده و بیپیرایه بودهاند. کتب روایی در مورد حضرت سلیمان(ع) گفتهاند: «سلیمان همواره صبح در چهرههای اشراف و بزرگان نگاه میکرد تا به مستمندان و مساکین میرسید پس در کنار ایشان مینشست و میگفت من مسکینی هستم در کنار مساکین (أنا مسکین منالمساکین).