این تحقیق به علاوه اطلاعات ما را در مورد ساختار نیاکان شکارچی تغییر میدهد.
به نوشته نشریه نیوساینتیست، منشأ نوعدوستی انسان سالهاست که موجب تحیر دانشمندان بوده است. در هر جامعه، انسانها به خاطر یکدیگر فداکاری میکنند بدون آنکه توقعی از هم داشته باشند. مثلاً برای کار خیر پول میدهیم یا از بیماران و ناتوانان مراقبت میکنیم. این صفت در جهان وحش بسیار کمیاب است مگر آنکه ارتباط خانوادگی یا توقع جبران وجود داشته باشد.
یک نظریه در مورد تطور نوعدوستی در انسان به چگونگی نحوه تعامل گروههای متشکل از انسانها در اوایل تکامل برمیگردد. در پایان دوره پلئیستوسین، حدود 12000 سال پیش، انسانها برای دستیابی به غذا، به شکار میرفتند.
پویایی گروهی
در این شرایط، نوعدوستی در برابر دیگر اعضای گروه، آمادگی کلی گروه را بهبود میبخشید. اگر شخصی از گروه دفاع میکرد اما کشته میشد، ژنهای مشترک وی به بقیه انتقال مییافت. اما بسیاری از محققان این نظریه را رد میکنند.
یک علت این است که اگر گروهی منزوی شود، رقابت بین افراد احتمالاً افزایش مییابد و هرگونه رفتار نوعدوستانه در این حالت، آمادگی شخص را در مقایسه با سایر اعضاکاهش میدهد.
همچنین زیستشناسان معتقدند گروههای شکارچی در این دوره از نظر ژنتیک آنقدر رابطه نداشتند که به نوعدوستی متمایل شوند. به عبارت دیگر، اگر کسی به هنگام دفاع از گروه کشته میشد، ژنهایش هم از بین میرفت.
روشهای باستانی
اکنون تحقیقی جدید که توسط ساموئل باولز در موسسه سانتافه در ایالت نیومکزیکو در آمریکا صورت گرفته، حیات تازهای به این الگو داده است. باولز گروههای شکارچی معاصر را تجزیه و تحلیل ژنتیک کرد. از جمله این گروهها میتوان از بومیان استرالیا، اهالی بومی سیبری و گروههای قومی در آفریقا نام برد.
وی به این نتیجه رسید که انسانهای اولیه، احتمالاً بسیار بیش از آنچه تصور میشد، با یکدیگر مرتبط بودهاند. اما باولز تفاوتهای ژنتیک میان گروههای مردم قدیم یافت که بیش از آنی بود که تصور میشد. باولز میگوید این وضع مانع از بروز رفتارهای نوعدوستانه میشد.
روزگار چالشآور
باولز اینگونه نتیجه گرفت که سنن اولیه مانند تقسیم غذا یا تکهمسری میتوانست هزینه رفتار نوعدوستانه را از بین ببرد، به همان شکل که مالیات بر درآمد باعث توزیع مجدد درآمد در جامعه میشود.
وی با جمعآوری دادههای ژنتیک، اقلیمی، باستانشناختی، مردمنگاری و تجربی، به بررسی رابطه هزینه و فایده در همکاری انسانها در میان مردم باستان پرداخت.
در این الگو، اعضای گروههایی که حامل ژن رفتار نوعدوستانه هستند، فرصتهای زاد و ولد خود را محدود میکنند تا از تقسیم غذا و اطلاعات بهرهمند شوند و به این ترتیب نوعی مالیات میدهند. با این کار، متوسط آمادگی گروه و نیز ارتباط درونی آنان افزایش مییافت.
سپس گروههای متشکل از انسانهای نوعدوست با همکاری یکدیگر، در این موقعیت حساس از تاریخ از دیگر گروهها امکانات میگرفتند.
مثلاً، زخمی شدن شاید یکی از هزینههای دفاع از گروه در حین جنگ بین گروهها بود. پای شکسته ممکن بود به مرگ بینجامد چون شخص چهبسا از دست یافتن به غذا بازمیماند و از گرسنگی میمرد. اما باولز معتقد است تقسیم غذا باعث میشد که مشارکت در این دعواها، مخاطره کمتری برای افراد دربرداشته باشد.
مرد تکزنه
دادههای باستانشناختی و مردم نگاری که وی جمعآوری کرد، نشان داد که حدود 13 تا 15 درصد شکارچیان در جنگهایی که بین گروهها شایع بود، میمردند. محاسبات باولز حاکی از آن است که نوعدوستی عامل مهمی در این مردمان بود.
با وجودی که وی اذعان میکند ژن عامل نوعدوستی انسان را نیافته است، خاطرنشان میکند اگر چنین تمایلی وجود داشت، دعوای گروهی نقش مهمی در شکلگیری آن داشت.
تحلیلهای ریاضی وی به علاوه نشان داد تکهمسری زمینه را در گروه یکسان میکرد.
باولز میگوید: "تکهمسری توانایی مردان قویتر یا گستاختر را برای به انحصار درآوردن زاد و ولد محدود میکرد. انسان از این نظر غیرعادی است."