عنصر قوممدارانه و اختلاف عرب عدنانی شمالی و قحطانی جنوبی و نیز ثروت سرازیرشده به دارالخلافه مسلمین به واسطه کشورگشاییهای مسلمانان، از جمله مهمترین سرفصلهای واکاوی در دورافتادن آحاد جامعه مسلمین از سنت اصیل نبوی و لُب کلمه طیبه دعوت پیامبر به اسلام معرفی میشود. در کنار این تحلیلها اما یک نکته بسیار حائز اهمیت، جریانشناسیای است که اگرچه بعد از فروشدن خورشید وجود پیامبر(ص) آن را به پررنگی میتوان مشاهده کرد اما نباید و نمیتوان خزیدن آن را در بطن جامعه اسلامی حتی در دوران حضور خود پیامبر(ص) نادیده گرفت.
این جریانشناسی سرچشمه اصلی دگرگونی مفاهیم اصیل اسلامی را بعد از روزگار پیامبر، وجود خاندان اموی معرفی میکند؛ خاندانی که در راس آن، با حضور معاویه پسرابیسفیان تاریخ شاهد چهرهای دیگر از اسلام میشود؛ چهرهای فرسنگها فرسنگ دورتر از آنچه پیامبر به رسالت از حضرت حق مامور به ارتسام آن شده بود. معاویه پسر ابیسفیان با توسل به زر، زور و تزویر و به اسم مصلحت در جامعه اسلامی سنتی از اسلام به جای گذاشت که قطعا از همان آغاز وارثان وجودی و معرفتی معرفت علوی و باورمندان مخلص آن نمیتوانستند شباهتی میان آن با آنچه از مبهط وحی به آنان رسیده بود، بازیابند و دریغ و شگفت که خورشید حقیقت آنچنان به محاق سیاستورزی اموی رفت که شاید هنوز نیز ناخواسته تدبیر علوی را به مذبح مصلحت و سیاست اموی میبرند و کسی خبردار نمیشود. نوشتار حاضر به امید تداوم و دستیابی به مجالی وسیعتر میکوشد تا واکاویای در جریانشناسی امویان در سدههای آغازین تاریخ اسلام داشته باشد.
***
اجتهاد در مقابل نص تعبیری است که در کلام اسلامی، مابهازای معنایی ویژهای دارد. واژه نص جدای از انگاشتهشدن به معنای متن، در اصطلاح به مطابقت صددرصدی لفظ و معنا نیز گفته میشود. توضیح اینکه فقهای اسلامی آنگاه که حکمی در قرآن یا سنت قطعیالصدور پیامبر مشاهده میکردند دیگر جای هیچگونه تاویل و توضیحی برای خود قائل نبودند و دلیل (نص) حکم را حجتی قطعی بر امضای شارع مقدس بر آن حکم تلقی میکردند.
با این اوصاف است که به هرگونه اجتهاد در مقابل حجت قطعی استناد مدلول به دال، اجتهاد در مقابل نص گفته میشود و فحوای این تعبیر را میتوان دقیقا از بعد از وفات پیامبر(ص) به عنوان سرچشمه اصلی انحرافات معرفی کرد؛ آنگاه که برخلاف نص جانشینی حضرت امیر(ع) در غدیرخم، حادثه سقیفه پیش آمد و اصحاب مهاجر و انصار اولین اجتهاد ناعادلانه خویش را درست در مقابل نص شارع اعظم به کار بستند. اجتهاد در برابر نص، دیگر اما خود اصلی کارآمد شد برای ادامه مسیر باژگونه مسلمانی در غیر از مجرای ولایت. در این میان جریان اموی با سرگروهی و بنیانگذاری معاویه، خود پرچمدار این باژگونگی شد و باژگونگی اسلامی و اجتهاد در مقابل نص مگر چه معنایی غیر از این میتواند داشته باشد؟
وقتی معاویه پسر ابیسفیان با سابقه حضور در غزوه احزاب در پیشاروی مسلمانان، آن هم در روزی که علی(ع) طبق احادیث فریقین ضربهاش بر عمروبنعبدود بینظیر بود، با سابقه جزو طلقا بودن و با سابقه مورد نفرین پیامبر قرار گرفتن (او هنگام فراخوانش نزد پیامبر برای خوردن از آمدن سر باز زد) جزو کارگزاران حکومت اسلامی در مسلمان کردن سرزمینهای دیگر میشود! این بازی تاریخ نیست بلکه بازی انسانهایی است که تاریخ انسان را بازی میدهند. اراده این جستار اما نشاندادن این اجتهاد در برابر نص در تاریخ سیاسی اسلام توسط معاویه پسر ابیسفیان است.
پیامبر(ص) جز غزوهها و سریههای دفاعی، راهبرد سیاسی گسترش اسلام را در سایه عمق جغرافیای اسلام در مرزهایی فراتر از شبهجزیره میخواست و این نص روشی را در مقابل اجتهاد فتوحات اسلامی در دوران بعد از پیامبر(ص) به ویژه عهد معاویه باید مشاهده کرد. مسلمانان شبهجزیره آنگاه که با طعم خوش ثروت و رفاه برآمده از فتوحات اسلامی آشنا شدند بهتدریج رگههای انحرافات بیشتر (صحبت از آغاز نیست بلکه تداوم و تورم است) سیاسی و فرهنگی را در فهم معرفت اسلامی میان خود به تماشا نشستند. در همین کشورگشاییهای بعد از پیامبر(ص) بود که خلفا احساس نیاز به مردان کارآزمودهای پیدا کردند که هم بتوانند در میدانهای جنگ فرماندهی کنند و هم بتوانند در مناصب حکومتی ذیل خلافت اسلامی به رتقوفتق امور سرزمینهای اسلامی بپردازند.
البته که این نیاز کمتر از میان مسلمانان خالص و معتقدی که از اعراب بدوی بودند و بعضا از طوایف شهرنشین شبهجزیره نبودند برطرف میشد. بنابراین این نیاز باعث حضور طبقهای از نومسلمانان، خاصه از قریش(به خاطر گرایش قبیلگی خلفا به مهاجرین و در راس آنها قریش) شد که در راس فاتحان کشورگشای اسلامی، بعدتر به زمامداری این سرزمینها رسیدند.
باتوجه به این نکته که حتی در بسیاری از اوقات این فاتحان و زمامداران با نیت و اخلاص عقیده ناب اسلامی و نیز بعدتر به ضرورت حفظ موقعیت سیاسی و حتی درآمیختن با ثروت و قدرت و طعم خوش دنیایی آن دیگر نمیتوانستند همان منادیان سابق و مخلص اسلام باشند اما در میان چهرههای شاخص این طبقه پسران ابیسفیان و عموزادگانشان از تیره بنیامیه که خود جزو طلقا (آزادشدگان پیامبر) بودند خودنمایی میکنند.
حقیقت تلخی است که مهتران قریش جاهلی که روزگاری از هیچ آزاری نسبت به پیامبر دریغ نداشتند در همان 2سال خلافت خلیفه اول تبدیل به فرماندهان و بعدتر حاکمان سرزمینهای تازه مسلمان باشند. رواج آداب ظاهری مسلمانی و عدم توجه به آموزههای اصیل قرآنی اولین و مهلکترین آثار حضور این طبقه در تاریخ اسلام به نام گسترش سرزمینهای اسلامی بود. آری تلخ است که کسانی که از مهابت شمشیر پیامبر به رأفت قاهرش در فتح مکه پناه برده، مسلمان شده بودند فرصت این را به دست آوردند که به اسم گسترش اسلام و در باطن به کام خود پایههای دستگاه جور خود را مستحکم کنند.
و چه ناگوار است که برخی مردمان باید اولین مواجهه خود با اسلام را از طریق کسی چون معاویه پسر ابیسفیان و اسلام معاویهای هرچند ظاهرساز داشته باشند.
معاویه در ابتدا به حکم ابوبکر در فتوحات شام به فرماندهی برادرش یزیدبنابیسفیان شرکت کرد و اما در زمان خلیفه دوم بود که به حکومت شام منصوب شد؛ نقطهای که میتوان آن را عطفی در تاریخ اسلام دانست؛ عطفی سیاه. بعد از این انتصاب بود که معاویه تمام تلاشهای سیاسی خود را برای بهدستآوردن خلافت اسلامی به کار گرفت تا نهایتا در سال 41هجری مطلوب خویش را در آغوش گرفت؛ سالی که دیگر امت اسلامی را به آنجا رسانده بود که حتی حسنبنعلی(ع) برای حفظ همین چارچوب مانده از اسلام خلافت معاویه را قبول کرد؛ سالی که خود معاویه آن را «عامالجماعه» نامید بر آن جهت که تنها سال بعد از فوت پیامبر بود که همگی امت جز خوارج بر یک خلیفه اجماع و بیعت کرده بودند.
در این میان اما برای صحبت از سلوک سیاسی، اجتماعی و شخصی معاویه باید مجالی بسیار وسیع داشت و در این جستار کوتاه بنا بر مقدمه پرداختهشده صحبت بر اتکای معاویه به گسترش ظاهری اسلام و در باطن به قصد فراچنگآوردن منابع مالی و نظامی برای قدرت گرفتن هرچه بیشتر از حکومت شام تا 20سال خلافت بر مسلمین است.
معاویه از همان ابتدا با تخطی از روش خلفای گذشته رسما به سلطنت و پادشاهیای فکر میکرد که به زعم او و دیگر امویان باید از آن ایشان میشد و اکنون در رنگ و کسوت اسلامی از آن ایشان شده بود. او در وسعت بخشیدن به سرزمینهای اسلامی بدون شک در پی افزودن درآمد خزانه و بهدست آوردن قدرت نظامی قاهر بود. نکته قابل توجه در این میان سعی شدید معاویه در ایجاد رعب و وحشت سیاسی داخلی بهویژه در دوران 20ساله خلافتش بود. به عبارت دیگر میتوان سیاست معاویهای را در بیرحمی و شدت سیاست با مخالفت داخلی و فتح و نشاندادن رأفت اسلامی با دشمنان خارجی غیرمسلمان تعریف کرد. او به فتح خارجی میاندیشید تا به واسطه آن بتواند با زر و زور و تزویر، مخالفان داخلی خویش را که در درجه اول شیعیان بودند، سرکوب کند. یعقوبی در تاریخ خود در فصل دوران معاویه خراج عراق و مضافات آن تنها در کشور ایران را 655میلیون درهم میگوید.
او همچنین از املاک آبادی مینویسد که پادشاهان ایران آن املاک را به عنوان خالصه خود قرارداده بودند و معاویه بعد از فتح، آنها را خالصه خود قرار داد و تنها صلهها و جایزههای معروف خود را از این خالصهها که عامل عراق برای او میفرستاد ( و به نقل یعقوبی بالغ بر 100میلیون درهم میشده است) پرداخت میکرده است. به این ترتیب میتوان منبع عامل زر را در تطمیعهای معروف معاویهای شناخت؛ تطمیعهایی که میتوان رد آن را حتی امروز در فرهنگ عامه ایرانی با عنوان «سفره معاویهای» بازشناخت. گشادهدستی معاویه به مردمان اما تنها و تنها در جهت تحکیم سیاست اموی بود و گواه، وضعیت بسیار بد صحابه راستین پیامبر که تن به ذلت اموی نداده بودند و همینطور خاندان بنیهاشم است.
او حتی همچنان به رسم قبیلهای خویش پایبند بود تا جایی که سپاهیان تحت فرمان خود را نیز در ابتدا به دو تیره مضریان و قحطانیان تقسیم کرده بود و سهم مضریان را که به خاندان اموی نزدیکتر بودند دو برابر دیگر سپاهیان پرداخت میکرد. با نگریستنی از دور به جامعه اسلامی در قرن اول هجری بهرغم شکوه ظاهری و گستردگی قلمرو اسلامی از شرق و غرب البته میتوان حکم به توانایی و برتری اسلام داد و حتی به مثابه برخی مستشرقان و مورخان، عاملان این شکوه و عظمت جغرافیایی و تاریخی را در جایگاهی رفیع از تدبیر و سیاست و کیاست و مدیریت نشاند؛ اما واقعیت اینکه افزایش فتوحات معاویه و بهویژه تثبیت اسلام در سرزمینهای فتحشده از بلخ و لاهور و هرات و خراسان گرفته تا شمال آفریقا و مغرب ادنی و اوسط و اقصایی که تونس، الجزایر و مراکش امروزیاند و... هیچکدام نمیتوانند فقدان معنایی اسلام حقیقی را سرپوش بگذارند.
عظمتی که منبعی برای تامین مالی قدرت اموی در خودکامگیهای داخلی بود، نقطه تاریکی در تاریخ اسلام است؛ مسئلهای که به هیچوجه نمیتوان تنها آن را عطفی تاریخی دانست و چه بسا اگر به جای گسترش عظیم فتوحات اسلامی، جهان اسلام بسیار کندتر اما عمیقتر و با تأسی به نص واقعی اسلام بدون معاویهها به مسیر خود در فتح واقعی جانها و بعد سرزمینها میپرداخت، شاید- و نه قطعا- امروز شاهد حضور دیگری از تجلی دانایی و مهربانی اسلامی بودیم و مسلمانی شکوه و شیرینی دیگری داشت.