همه ما خوب میدانیم که کارتونهای خارجی فرهنگسازی میکنند، آن هم به سیاقی که خیلی مبتنی بر ارزشهای بومی ما نیست. این وادادن در عرصه رقابت، بیش از هر چیز به ذهنیت برنامهسازان حاکم بر صدا و سیما بازمیگردد.
کافی است این نکته را در نظر بگیریم که سالها قبل چه کسانی برای کودکان برنامه میساختند و حالا چه افرادی در این عرصه مشغول فعالیتاند. در گذشته برنامهسازانی چون مرضیه برومند و ایرج طهماسب پرمخاطبترین برنامههای کودک تلویزیون را تولید میکردند و حالا سالهاست که جای برنامهسازان شاخص در این زمینه، خالی است.
اگرچه در میان همینها هم هستند کسانی که اگر فرصت داده شوند، برنامههای خوب میتوانند بسازند. شاید به همین خاطر مسئولان شبکهها، دیگر حاضر نیستند بودجه کافی برای برنامههای مختص کودکان اختصاص دهند.
همه به سمت تولیدات ارزانقیمت رفتهاند و با بودجههای اندک برنامههایی نازل تهیه میشود تا آنتن خالی نماند. کودکان آیندهسازان این مرز و بوماند ولی وقتی صحبت از ساخت برنامههایی جذاب و آموزنده پیش میآید، خست در تخصیص بودجه مانع از حضور متخصصان برنامهسازی کودک در این عرصه میشود.
به همین خاطر است که همه چیز بر مدار کلیشههای امتحان پسداده میگردد. این همان رسانهای است که برای یک مجموعه نازل خانوادگی بودجه قابل توجهی را اختصاص میدهد اما گاهی اوقات حاضر نیست یک پنجم این بودجه را صرف تولید یک برنامه موفق کودک کند.
کافی است پولی که بابت نگارش متنهای برنامهها و مجموعههای کودک به نویسندگان داده میشود را با مبلغی که نویسندگان سریالهای خانوادگی میگیرند، مقایسه کنیم که متوجه شویم تا چه اندازه به مخاطب کودک بیتوجهیم.
همین نسبت در مراحل بعدی تولید برنامه هم وجود دارد و حاصل کار همین چیزی است که میبینیم. همه چیز در برنامه عموپورنگ خلاصه شده که آن هم نه حاصل سیاستگذاری درست که صرفاً نتیجه تلاش فردی داریوش فرضیانی است.
نتیجه اینکه با در اختیار داشتن انبوهی از منابع مبتنی به فرهنگ ایرانی، مخاطب کودک را در محاصره انیمیشنهای خارجی قرار دادهایم. در حالی که در سالهای نه چندان دور، برنامهسازان ایرانی، برنامههایی را برای مخاطب کودک تولید میکردند که در جامعه موج ایجاد میکردند و حتی مخاطب بزرگسال را هم پای گیرندهها مینشاندند.