و اگر نه آمدنشان حرمان و افسوس همیشه و همواره ما خواهد بود.بچهها پا به جهان میگذارند تا جهان را معرفتی تازه بخشند، بار هستی را افزونتر کنند و ما را ارتقا دهند؛ بهتر از ما باشند، بیشتر از ما باشند و بیشتر از ما بمانند.
اگر اینگونه نمیاندیشیم، آمدنشان نهتنها ظلم به آنان که ظلم به جهان هستی است، ظلم به تبدیل و تعمیق معرفتها و به راهبردهاست، به زایشهای نو به نو و به تقلاهای تسلیبخش برای معنیبخشی به زندگی است و به ارتقای فرهنگ است و از این منظر است که میباید گفت و تاکید کرد؛ خواستن ما باید توانستن ما باشد و توانستن ما میباید تعالیبخش حیات فرهنگی جامعه باشد.
اما نکته اینجاست، خواستن ما و حتی توانستن ما تنها یک انگیزه و هدف شخصی نیست و نمیتواند باشد. مدیریت جامعه، مسئول برپاداشت و بزرگداشت این هدف است. کودکان نهتنها در جامعه که در خانه هم میباید در پرتو کنترل و هدایت مدیریت جامعه باشند؛ همانگونه که در مدرسه هستند.
کودکان در خانه هم اگر در پرتو رهیافتها و برونرفتهای مدیریت جامعه نباشند، گاه عواقبی تلخ و ناگوار در انتظارشان است. وقتی برای کودک شناسنامه صادر میشود، از همانجا میباید مسئولیت و وظایف خود را در قبال بودن و چگونه بودن کودک تبیین و اعلام کند. مدیریت جامعه از همان لحظه میباید در رشد، نمو و بالندگی کودک سهیم و سازنده باشد.
غفلت از این نقش؛ رها کردن بچهها تنها به اتکای دلبندی و علاقهمندی اولیا، در واقع نادیدهگرفتن مسئولیتمحوری نهادهای مسئول و موظف است. بچهها قرار است قد بکشند، طولی و عرضی ببالند و بدوند نه آنکه فقط راه بروند.
و از همین منظر، شاید بتوان آستانه مسئولیت و وظایف مراکز و نهادهای مسئول را وسیعتر و عمیقتر کرد، وظایف، مسئولیت و اختیارات تازهای برای این مراکز فراهم کرد تا ما بدانیم چرا بچهها به دنیا میآیند، چگونه به دنیا میآیند و چگونه به بالندگی میرسند تا فردا بدانیم از آنها چه میخواهیم و آنان از ما چه میخواهند و تا ما امیدوار باشیم آینده کشور را به دست صالحان سپردهایم و تا ما بدانیم و مطمئن شویم باغها بیبر نیستند.