محمدرضا ارشاد: ژان بودریار (2007-1929) در فرانسه زاده شد. او در یکی از گفت‌وگوهایش، گفته بود که پدربزرگ و مادربزرگش دهقان و پدر و مادرش تا مدت‌ها خدمتکار شهری بودند.

طرح

گویی او نخستین فرد از اعضای خانواده‌اش بود که به تحصیلات پیشرفته نایل آمد و همین باعث گسست وی از والدین و محیط فرهنگی‌اش شد. او در طول سال‌های 1962تا 1963 نوشته‌های پتر وایس و برتولت برشت را با ترجمه از آلمانی به فرانسه در مجله «le temps modernes» به چاپ می‌رساند.

در این زمان بود که وی با آثار «هانری لوفور» آشنا شد و نقد «لوفور» بر زندگی روزانه، بر او تاثیر نهاد. در این میان نیز باید از تأثیر پایدار «رولان بارت» بر وی که تحلیل‌های نشانه‌شناختی‌اش از جامعه معاصر زبانزد بود، یاد کرد. اینگونه بود که او در سال1966 وارد دانشگاه پاریس شد و در حین مطالعات زبانی، فلسفی و جامعه‌شناختی، دستیار لوفور شد. او در سال1966 از پایان‌نامه دکتریش با عنوان «سامانه اشیا» دفاع کرد. مخالفت بودریار با جنگ ویتنام و اشغال الجزایر، او را به چپ نزدیک کرد.

این پشتوانه چپ، او را در رأس حرکت‌هایی چون شورش می68 قرار داد.از دهه60 به بعد بودریار با تأثیر از آرای لوفور، بارت و ژرژ باتای در حوزه‌های جامعه‌شناسی، نشانه‌شناسی و روانکاوی به نگارش و چاپ آثاری چون «جامعه مصرفی»، «در نقد اقتصاد سیاسی نشانه‌ها» دست زد.

بودریار از سال1980 تا آستانه مرگش، فراتر از «گفتمان پسامدرن» گام برداشت و شیوه کاملا خاصی در تحلیل‌های فلسفی و فرهنگی پدید آورد. در یک نگاه کلان می‌توان بودریار را فیلسوفی دانست که به شیوه‌هایی اصیل، حیات نشانه‌ها و همچنین تأثیر فناوری (تکنولوژی) را بر زندگانی اجتماعی معاصر به بحث و بررسی نهاد.مطلب حاضر برگردان و گزینش بخش کوتاهی از مقاله مفصلی است که داگلاس کلنر، اندیشمند معاصر آمریکایی در باب اندیشه‌های بودریار نگاشته است.

ژان بودریار، نظریه‌پرداز فرانسوی یکی از پیشرو‌ترین منتقدان جامعه و فرهنگ معاصر است و اغلب به عنوان آموزگار نظریه پسامدرن شناخته می‌شود. او از سال 1966 تا 1987 استاد جامعه‌شناسی دانشگاه نانتر بوده و در میانه دهه 70 در چرخش پسامدرن خویش، به نوعی تحلیل اجتماعی دست یافت که از محدوده‌های نظریه مدرن فراتر می‌رفت. طبق این چرخش و تحول، او بر این نظر بود که عصر مدرن و سنت فکری آن منسوخ شده و اینک نیاز به شیوه تحلیل جدیدی داریم که متناسب با عصر پسامدرن کنونی باشد.
بودریار، نویسنده پرکاری بود که بیش از 20 عنوان کتاب نوشت. او تفسیرهای متعددی درباره برجسته‌ترین پدیده‌های جامعه‌شناختی و فرهنگی عصر حاضر نگاشت؛ پدیده‌هایی چون: محو تمایزهای جنسیتی، نژادی و طبقاتی- که جوامع مدرن را به یک جامعه پسامدرن مصرفی، رسانه‌ای و دارای فن‌آوری پیشرفته بدل کرده است- و نیز نقش تغییر یابنده هنر و زیبایی‌شناسی، تغییرات بنیادین در سیاست و فرهنگ و شتاب رسانه‌های جدید، فن‌آوری‌های اطلاعاتی و سایبرنتیکی در ایجاد نظم اجتماعی به طور کیفی متفاوت. بودریار از آغاز دهه 80 تا هنگام مرگش از گفتمان پسامدرن فرا رفت و شیوه خاصی در تحلیل‌های اجتماعی و فرهنگی خود پیش گرفت.

مطالعات بودریار در دهه 60 و آغاز دهه 70، در باب جامعه مصرفی به نظریه جامعه‌شناسی کلاسیک نزدیک می‌شود و در واقع چشم‌اندازی انتقادی از زندگی روزانه در سامان اجتماعی پس از جنگ دوم جهانی که حول تولید، مصرف نمایشگری(تجارت) و کاربرد کالاهای مصرفی شکل گرفته بود، فرا رو می‌نهد. اثر بودریار درباره «اقتصاد سیاسی نشانه» که آمیزه‌ای بود از تحلیل نشانه‌شناختی سوسور و چشم‌اندازهای نومارکسی در باب تولید و مصرف، بصیرت‌های ژرفی را در ارتباط با سامانه نشانه‌ها و ارزش‌ها در جوامع سرمایه‌داری معاصر در اختیار می‌گذاشت و نشان می‌داد که چگونه نیازها و ارزش‌های برساخته، نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌دهی به جوامع معاصر حول اشیا، نیازها و رفتارهای مصرفی داشته‌اند.

مطالعات دهه70 بودریار پیرامون تأثیرات فن‌آوری‌های رسانه‌ای و اطلاعاتی و ارتباطی نوین راه جدیدی را در نظریه اجتماعی معاصر گشود و به نوبه خود، دیدگاه‌های مسلط راست کیش را در این حوزه به چالش گرفت. ادعای بودریار مبنی بر گسست بنیادین از جوامع مدرن به سرعت با گفتمان پسامدرن همساز شد و از وی چهره‌ای برجسته در چرخش پسامدرن، در میان نحله‌های نظری در سراسر جهان ارائه کرد.آثار بودریار در دهه 70 بر از میان رفتن مقوله‌هایی چون؛ سوژه اقتصاد سیاسی، معنا، حقیقت، امر اجتماعی و امر واقعی در صورت‌بندی اجتماعی معاصر پسامدرن اشاره داشتند. به نظر وی، این فرایند تغییر و تبدلات هیجان‌انگیز نیازمند نظریه‌ها و مفاهیم جدیدی برای توصیف فرآیندهای اجتماعی شتابناک و نوآوری‌های کنونی‌ای چون سوژه‌های فرو افتاده در اشیا، مرزهای فرو ریخته مابین قلمروهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است.

به نظر بودریار، این وضعیت به طور روزافزون تعریف ما را از مفهوم‌هایی چون حقیقت، معنا و حتی واقعیت در جهان فرا واقعیت رسانه‌ها و فضای سایبری دشوار ساخته است.

سال‌ها بود که بودریار به نظریه‌پرداز منتقد اجتماعی و یکی از مؤثرترین اندیشمندان معاصر بدل شده بود. او در دهه80 به شهرت رسانه‌ای رسید و به میزان سریعی به چاپ کتاب‌هایش ادامه داد که این کار هم به انتقادهای تند و تیز و هم ستایش از وی انجامید. در یک نگاه بودریار نظریه‌پردازی قلمداد می‌شود که به شیوه‌ای بدیع حیات نشانه‌ها و تأثیر فن‌آوری را بر زندگی روزمره و اجتماعی انسان دنبال کرده است. بودریار با تأثیرپذیری از آرای «لوفور» و «رولان بارت»، بر سامانه اشیا در جامعه مصرفی و آنگاه در هم‌تنیدگی اقتصاد سیاسی و نشانه‌شناسی متمرکز شد.

او در آغاز، به شرح معناهای نهفته در اشیای زندگی روزمره (مثل قدرتی که از طریق هویت‌یابی راننده، با ماشینش به دست آمده) و سامانه ساختاری‌ای که از آن طریق اشیا در یک جامعه مدرن شکل گرفته‌اند(مثل اعتبار یا نشانه- ارزش ناشی از یک ماشین جدید اسپورت) روی آورد. بودریار در 3 کتاب اولش، گفت که نقد کلاسیک مارکسی از اقتصاد سیاسی نیازمند این است که با نظریه‌های نشانه‌شناختی تکمیل شود.

به نظر وی، گذار از مرحله نخستین سرمایه‌داری مبتنی بر بازار رقابتی به مرحله سرمایه‌داری انحصاری، نیازمند توجه زیاد به مدیریت خواست‌ها، جهت افزایش و هدایت مصرف است. در مرحله تاریخی؛ یعنی از حدود 1920 تا 1960 نیاز به تشدید خواست‌ها، دغدغه تنزل نرخ تولید و گسترش تولید را تکمیل کرد. در این برهه از پیشرفت سرمایه‌داری، تمرکز اقتصادی، فن‌آوری‌های تــولیـدی جدیــد و پیشرفت فن‌آوری‌های نوین، ظرفیت تولید انبوه را شتاب بخشید و شرکت‌های سرمایه‌داری توجه روزافزونی به مدیریت مصرف و ایجاد نیاز برای کالاهای دارای اعتبار کردند.

این امر پیدایی رژیم‌هایی را که بودریار از آنها به «نشانه‌- ارزش» تعبیر می‌کرد، دامن زد.نتیجه این امر، جامعه مصرفی‌ کنونی بود. در این جامعه، تبلیغات، بسته‌بندی، نمایشگری، مد، جنسیت‌ رها شده، فرهنگ و رسانه‌های جمعی و ازدیاد کالاها، کمیت نشانه‌ها را فزونی بخشیده و کثرتی از «نشانه- ارزش» را تولید کرده‌اند. از اینجاست که بودریار نتیجه می‌گیرد که اکنون دیگر کالاها، تنها با «کاربرد- ارزش» و ارزش مبادله‌ای‌شان مشخص نمی‌شوند؛ بلکه با «نشانه- ارزش» که بیانگر و نشانه اعتبار، حیثیت، تجمل و قدرت است، شناخته و توصیف می‌شوند.

بر این اساس به نظر بودریار، کالاها بیشتر برای «نشانه- ارزش»‌شان عرضه می‌شوند تا «کاربرد- ارزش»‌شان. این پدیده «نشانه- ارزش» مؤلفه اصلی کالا و مصرف را در جامعه مصرفی شکل می‌دهد.

بودریار در بسط نظریه‌اش، آن دیدگاهی را که تلاش دارد تا مصرف را برحسب رضایت عقلانی نیازها با هدف افزایش سودمندی، توضیح دهد، به باد انتقاد می‌گیرد. در مخالفت با این دیدگاه، او رهیافت «اجتماعی- فرهنگی»‌ای را در پیش می‌گیرد که معتقد است جوامع نیازها را از طریق فرایند جامعه‌پذیری و شرطی‌سازی تولید می‌کنند و به این‌سان، خواست مصرف‌کنندگان و مصرف را مدیریت می‌کنند. برای بودریار، سامانه اشیا‌ با سامانه نیازها مرتبط است.

بحث بودریار بیشتر مبتنی است بر نقد نیازهای دروغین و بر ساخته‌ای که عموماً نیازهای راستین انسانی قلمداد می شوند و یا مدعی‌اند که اصولی را در سرشت انسانی تثبیت می‌کنند که برای حفظ تعادل و تراز هماهنگ (اجتماعی) لازم است؛ اصولی که - ادعا می‌شود- بر اثر نیازهای ساختگی پدید آمده توسط تبلیغات و بازاریابی ایجاد نشده‌اند. در چنین وضعیتی، هیچ کس قادر نیست مابین نیازهای دروغین و راستین تمایز بگذارد؛ دست کم از نقطه‌نظر لذت و رضایتی که از مصرف کالاهای متعدد به دست می‌آید.

تأکید بودریار بر منطق تمایزگذاری اجتماعی استوار است که افراد توسط آن خود را باز می‌شناسند و اعتبار و موقعیت اجتماعی خویش را با خرید و کاربرد کالاهای مصرفی کسب می‌کنند. به نظر وی کل سامانه تولید، سامانه‌ای از نیازها پدید می‌آورد که موجه، همگون، سامانمند و سلسله مراتبی است. در یک جامعه مصرفی، افراد با خرید کالاها، در واقع سامانه‌ای از اشیا و نیازهایی را می‌خرند که آنها را به طور اجتماعی از دیگران تمایز بخشد و [آنها را] با جامعه (مصرفی) همگون سازد.

به نظر بودریار می‌توان با مشاهده اشیای مصرفی به عنوان «نشانه» و جامعه مصرفی به عنوان «سامانه نشانه‌ها» این وضعیت را به بهترین نحو، مفهوم‌پردازی کرد. در این وضعیت، نیاز، هرگز خواستن شیء خاصی قلمداد نمی‌شود، بلکه نیاز و اشتیاقی است برای تفاوت‌گذاری و اعتبارجویی اجتماعی.در کتاب «جامعه مصرفی»، بودریار با ارزش‌گذاری «اشکال متعدد امتناع» که می‌توانند خود را در عمل مبتنی بر تغییرات بنیادین نشان دهند، به نوعی به فوران شدید و از هم پاشیدگی ناگهانی اجتماعی- همان‌گونه که به طور پیش‌بینی‌ناپذیر در شورش می 68 دیده شد- اشاره می‌کند.

به نظر وی، در جامعه‌ای که همه چیز بسان کالا قابل خرید و فروش باشد، بیگانگی امری فراگیر و تام خواهد بود. به عبارت دیگر، در یک جامعه کالایی شده، بیگانگی همه جا حضور دارد و در واقع اصطلاح «بیگانگی» در اصل دلالت بر «فروختن» دارد. او با وام‌گیری از اندیشه‌های مارکوزه از «پایان فراروی» (از وضعیت موجود) سخن می‌گوید؛ جایی که افراد نه قادر به درک نیازهای راستین خود هستند و نه در پی جست‌وجو و فهم شیوه دیگری از زندگی.

کد خبر 116812

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز