محمد علی آقا میرزایی: امیر دریابان علی شمخانی در زمان آغاز جنگ تحمیلی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خوزستان بوده است و تمام زندگی پس از انقلاب را تاکنون در سنگرهای مختلف برای حراست از نظام گذرانده و بی‌وقفه در مقابل تهدیدهای خارجی و داخلی کوشیده است.

مرز ایران

او و دیگر نیروهای بومی خوزستان در سال‌های آغاز جنگ بسیار جفا دیدند تا جایی که نامه معروفش را نوشت و سبب شد تا دید عمومی، نسبت به یورش همه جانبه عراق تغییر کند و با تحول در فرماندهی سپاه شکل دفاع مقدس ما کاملاً دگرگون شود. بسیار باهوش، دقیق و هوشیار است و می‌کوشد تا سخنی نگوید که کسی از آن برضد‌نظام بهره گیرد. او مدت‌ها وزیر دفاع بوده و اکنون ریاست مرکز تحقیقات راهبردی و عضو شورای راهبرد روابط خارجی را به‌عهده دارد. یک روز صبح با او قرار گذاشتیم. ساعتی حول محور آغاز جنگ و فضای عمومی آن روزها گفت‌وگو کردیم که چکیده این گفت‌وگو در پی می‌آید .

 

  • شما فرمانده سپاه خوزستان بودید که جنگ سراسری علیه کشور ما آغاز شد. برابر آنچه در اسناد آمده است عراق در ماه‌های نزدیک به ۳۱ شهریور ۵۹ تحرکاتی را در مرزهای ما صورت داده بود. وضعیت سپاه تحت فرماندهی شما در آن مقطع چگونه بود؟

در جنگ مرحله‌ای به نام «جنگ پیش از جنگ» وجود دارد. عراق با اقدامات ایذایی گوناگون حوزه‌های اقتصادی و اجتماعی ایران را مورد هدف قرار می‌داد و در استان خوزستان با برخی از تحرکات داخلی همراه با این هدف‌گذاری، فراز و نشیب‌های گوناگون را دنبال می‌کرد. عراق از «چنگوله» تا «رأس‌البیشه» در حالی تحرکات مرزی را صورت می‌داد که نیروهای سپاه در پاسگاه‌های ژاندارمری بر این تحرکات نظارت داشتند.

به‌دنبال پیروزی انقلاب اسلامی عراق این تحرکات را با همراهی توطئه‌های داخلی، اقدامات شناسایی و برخی اقدامات فیزیکی علیه اهداف اقتصادی و اجتماعی دنبال کرد و درون خود به توسعه قدرت پرداخت. به این معنا که عراق از ۲۲بهمن ۱۳۵۷ تا ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ که جنگ را علنی آغاز کرد قدرت درونی خود را توسعه داد. در آغاز جنگ، سپاه در همه شهرهای خوزستان هم شکل گرفته بود ولی بیشتر امنیت داخلی را تأمین می‌کرد. پس از سقوط پاوه و فرمان حضرت امام(ره) جهت آزادسازی این شهر، سپاه خوزستان یک واحد رزمی تمام عیار را به آن منطقه اعزام کرد. تجربه آن واحد رزمی، هسته اصلی تشکیلاتی شد که مقاومت ابتدای جنگ را شکل داد. دهقان، شهید اسکندری، شمخانی، بلالی، شهید راستی، گندمکار، معینیان، غلامی، باقری و شهید غیور اصلی که ایشان به‌رغم ارتشی بودن مسئول عملیات سپاه اهواز بود حضور داشتند.

این نخستین دستاورد ما بود. دستمایه دوم، نیروهای مستقر در نوار مرزی بودند و سوم نیروهایی که با ناامنی‌های درون‌شهری مقابله می‌کردند؛ نظیر تیمی که در خرمشهر با این پشتوانه توانست در برابر ارتش عراق مقاومت کند. ما در خطوط مقدم حضور داشتیم و عراق نیز به شکلی مستمر در حال شناسایی و توسعه قدرت بود. ما با تجمع نیرو، بیگانه نبودیم و علائمی که حکایت از این داشت که این نشانه‌ها چیزی متفاوت‌تر از یک وضعیت عادی است، ولی اینکه این چیزچیست؟ جنگ است؟ این نکته‌ای است که زمانی در ذهن انسان کشف شد که جنگ شروع شده بود.

  • عراق ضمن بهره‌مندی از حمایت‌های گسترده خارجی در حمله به ایران از توطئه‌های داخلی نظیر منافقان و جریان ضد‌انقلاب در خوزستان نیز بهره‌مند بود. درباره جریان‌های ضد‌انقلاب توضیح دهید.

یک تشکل محدود و حقوق‌بگیر بود که نقش عناصر اطلاعاتی عراق را ایفا می‌کرد. پیش از انقلاب نیز جنگ اطلاعاتی بین رژیم شاه و رژیم صدام جریان داشت و از همین رو بیش از اینکه پشتوانه داخلی داشته باشد مدار اصلی تحرک آنان پشتوانه خارجی بود، از این‌رو عراق در برخی از اقدامات از عناصر عراقی استفاده می‌کرد. ما در آن زمان جاسوس‌های عراقی را در ایران نیز دستگیر کردیم. برخی در اهواز با رهبران ایران هم‌بند بودند. برخی در زندان متحول شده و مسیر خود را تغییر دادند و برخی بر همان مسند باقی ماندند، بنابراین عراق می‌کوشید ضمن تسلط برجدار اطلاعاتی کشور، نوعی ناامنی را در عمق مرز ایجاد کند تا بستر لازم برای روزی که قصد حمله به ایران را دارد فراهم باشد. با شروع جنگ ما برای مقابله با این جریان منفعل شدیم، نظیر این اقدامات را با ورود به خاک عراق و مقابله با آنها در عراق دنبال کردیم. آنها که به عراق رفتند نیروهای عرب پاسدار خوزستانی بودند.

  • اما آیا همواره از این جریان به‌عنوان بازدارندگی نیروهای ما یاد می‌شود؟

اینها از ابتدا قدرت هیچ اقدامی نداشتند، لذا اینکه بتوانند مانع عمده‌ای جهت مقابله نیروهای ایران با عراق باشند هیچ‌گاه نتوانست رخ دهد. آنها بیشتر دنبال کار اطلاعاتی بودند و بستر اجتماعی نیز اینگونه بود که در خوزستان هیچ کس نمی‌توانست بیان کند که عضو این جریان است و مورد حمایت واقع شود. جریان ضد‌انقلاب یک تشکیلات محدودبود که پیش از انقلاب دارای سابقه مبارزاتی با شاه و مزدوری عراق و محدود به افراد معینی بود.

  • پس از اینکه جنگ کردستان در مناطق سردسیر کشور با سرکوبی منافقان خاتمه یافت عراق در خوزستان و در پشت مرزهای ما آرایش نظامی گرفت. تنش‌های آغازین جلسات چگونه دنبال می‌شد؟ آیا مسئولان ارشد نظام در این جلسات تصور می‌کردند که جنگ آغاز می‌شود؟

نیروهای سپاه خوزستان در نوار مرزی حضور پراکنده‌ای داشتند. ما وضعیت غیرعادی را در خطوط مقدم می‌دیدیم و آن را به تهران منعکس می‌کردیم. مسئولان در تهران نسبت به اینکه جنگ تلخ شروع خواهد شد بسیار دیر باور بودند.

هشدار نسبت به وضعیت جنگ در 2جلسه رخ داد؛ نخست اینکه اطلاعاتی درباره وقوع جنگ عراق علیه ایران به دولت موقت منتقل شده بود. این را در جایی دیده‌ام. بنی صدر نیز جلسه‌ای در تهران و در ساختمان نخست‌وزیری تشکیل داد که بنده به‌عنوان نماینده خوزستان در جلسه مزبور حضور یافتم. بنی صدر خود جلسه را اداره می‌کرد. بنده وضعیت موجود را تشریح کردم اما بنی صدر باور نمی‌کرد عراق به ایران حمله کند. بنی‌صدر به‌جای اینکه تنش تجاوزکارانه عراق را بازکاوی کند حضور نیروهای انقلاب را در خطوط مقدم جبهه عامل ایجاد اصطکاک می‌دانست. حال آنکه علت حضور ما در نوار مرزی ناشی از ناامنی‌ای بود که عراق در شهرها ایجاد کرده بود.

در تهران این باور وجود داشت. به یاد دارم زمانی که جنگ آغاز شد نماینده بنی‌صدر، سرهنگ عطاران با طرحی تحت عنوان طرح عقاب نزد ما آمد و گفت که این طرح را اجرا می‌کنیم. آنان کسی را برای اجرای طرح نداشتند، سرهنگ عطاران هم از حاضران در آن جلسه بود. من نگاه معناداری به او کرده و پرسیدم شما که باور نداشتید جنگی صورت می‌گیرد؟! من در آنجا درخواست آرپی‌جی کردم و او گفت ما اصلا آرپی‌جی در اختیار نداریم. این سلاح روسی است در حالی که سلاح‌های ما غربی است. من می‌دانستم آنها سلاح دارند.

آنها دیرباور بودند و تلقی درستی از جنگ و وضعیت ارتش عراق نداشتند. وضعیت ارتش عراق از سال ۵۷ تا ۵۹ تغییر محسوسی کرده بود. آنها باور نمی‌کردند؛ چرا که درگیری مرزی ما با عراق درگیری سابقه‌داری بود و هرگز تبدیل به یک جنگ تمام عیار نشده بود.

آنها حتی علت جنگ را از نظر سیاسی نیز نمی‌توانستند تحلیل کنند که علت جنگ مسائل فیزیکی نیست. مسائلی عام‌تر نظیر مسائل سیاسی است که با جدایی ایران از غرب در منطقه ایجاد شده بود.

عراق احساس می‌کرد که باید مشکل ژئوپلتیکی خود را در گشودن مسیر جغرافیای عراق به دریای آزاد حل کند. برای عراق این یک اقدام بود که یا باید با گرفتن خوزستان و تجزیه آن صورت می‌گرفت یا با تصرف کویت محقق می‌شد. عراق هر دو کار را انجام داد. عراق به ایران حمله کرد و زمانی که موفق نشد به اهداف خود برسد کویت را مورد تهاجم قرار داد. عراق قصد داشت موضوع ژئوپلیتیکی را حل کند. این تحلیل‌ها در مسئولان ما وجود نداشت.

  • معادلات کلی برای باورپذیری جنگ در سپاه چگونه دنبال می‌شد؟

پیش از آغاز جنگ موضوع اصلی در ایران موضوع جنگ نبود. در داخل کشور اختلاف و تحرکات داخلی وجود داشت و صدای ۱۲۰۰ کیلومتری مرز ایران به تهران نمی‌رسید. این صدا در داخل سپاه هم شنیده نمی‌شد. به یاد دارم اوایل جنگ در نخستین گردهمایی فرماندهان سپاه، سخنرانی کردم مبنی بر اینکه در حالی که صدام با تمام توان منطقه‌ای و جهانی به جنگ ما آمده سپاه مردمی خوزستان مقابل این توانمندی ایستاده است؛ یعنی در روزهای آغازین جنگ، سپاه هم وارد جنگ نشد.

واقعیت این است که تا زمانی که معادلات با تغییراتی در فرماندهی سپاه صورت گرفت نیروهای بومی مقابل عراق ایستادند. به یاد دارم جملات را در آن سمینار با تحلیلی ادامه دادم. اینکه چرا ما تنهاییم و حتی سپاه را هم به کار نمی‌گیریم چون در آن مقطع زمانی انقلاب هنوز تثبیت نشده بود و اختلافات جناحی شدیدی جریان داشت. تحرکات سیاسی و گروهکی به‌صورت گسترده در کشور دنبال می‌شد. از برکات جنگ این بود که انقلاب را تثبیت کرد، آنگونه که شما هم تأکید می‌کنید در خوزستان شرایط خاصی وجود داشت.

ما مجبور بودیم با جریانات داخلی بعثی مقابله کنیم. با استاندار مقابله کنیم و این تحولات، تحولات منطقی نیست بلکه زنجیره‌ای است که به جنگ متصل خواهد شد.

  • تصورتان از وقوع جنگ چه بود؟ تصور می‌کردید (خود و همرزمان) جنگ چه مدت به سرانجام خواهد رسید؟

هرگز در اندیشه زمان نبودیم. می‌دانستیم باید بجنگیم. به یاد دارم لایه‌های جنگ را بازکاوی کردم. اینکه چند مرحله در جنگ وجود دارد؛ مرحله توقف، تثبیت، پاکسازی و تعقیب متجاوز.

ابتدا دنبال این بودیم که عراق را در نقاطی که آنها نمی‌خواهند، متوقف کنیم چون عراق با یک نقشه قبلی حمله می‌کرد و باید در نقطه مورد نظر توقف می‌کردند. اگر در نقطه مورد نظر می‌ایستادند تغییر صحنه جنگ بسیار دشوار بود. نقاطی بود که از نظر جغرافیایی به قدرت پدافندی عراق کمک می‌کرد.

عراق هرگز در آغاز جنگ نتوانست به اهداف خود در خرمشهر دست یابد و اگر اینگونه می‌شد سرنوشت جنگ غیر از این رقم می‌خورد یا باید با مرارت بیشتری این معادله را تغییر می‌دادیم. ما توقف را در دستور کار قرار دادیم و توانستیم عراق را متوقف کنیم. در خرمشهر ۳۴روز مقاومت صورت گرفت. عراق 2بار از مسیر سوسنگرد تا نزدیک اهواز پیشروی کرد ولی با مقاومت مواجه و مجبور به عقب‌نشینی شد. عراق نتوانست اهواز را تصرف کند و در دب حردان مستقر شد. حتی تا اندیمشک نتوانست پیشروی کند و در غرب کرخه مجبور به توقف شد.

ما خط پدافندی غیرپیوسته و بسیار گسترده‌ای را به عراق تحمیل کردیم که مجبور شد توان رزمی‌ای را که آماده کرده بود در پدافند به کار گیرد. پس از آن، مرحله تثبیت آغاز شد؛ به این معنا که عراق پس از مرحله تثبیت تحرک پیدا می‌کرد و ما باید در همان منطقه، عراق را تثبیت می‌کردیم و راه آن، اقدامات شبیخونی بود و بدین‌سان شبیخون علیه عراق راه‌اندازی شد که دشمن مجبور به کشیدن سیم‌خاردار شد.

وقتی عراق نخستین سیم خاردار را کشید فهمیدیم چیزی به نام خاکریز وجود دارد یا سیم‌خاردار. این برای ما علامت بود. روزی که سیم‌خاردار جمع می‌شد می‌فهمیدیم عراق قصد تحرک دارد. پس از آن در کنار سیم خاردار مین گذاشت. با کاشتن مین، عراق به‌زودی قصد پیشروی نداشت و به‌تدریج خطوط پدافندی محکمی را ایجاد کرد. عراق ارتشی تحت عنوان ارتش مهندسی داشت که در مرحله پاکسازی و تعقیب متجاوز رزمندگان ما ابتدا با یک ارتش مهندسی می‌جنگیدند و بعد با ارتش لایه‌لایه عراق که بسیار امر دشواری بود.

  • همواره از حکومت شاه به‌عنوان ژاندارم منطقه یاد می‌شود. این عنوان مستلزم تجهیزات وسیع نظامی است. از کاستی‌های ابتدایی جنگ که در نامه مشهور شما تحت عنوان «یاللمسلمین به داد ما برسید» نیز آمده که کمبود سلاح است. با این فراوانی چرا معادلات ابتدایی جنگ اینگونه رقم خورد؟

این نکته بسیار مهمی است و ظرایفی دارد که پرداختن به آن هنوز مصلحت نیست. من یک کلیتی از این موضوع را بیان می‌کنم اما دل پردردی از این موضوع دارم. حضرت امام(ره) همواره دستور کمک به رزمندگان را صادر می‌کردند. بسیج در آن مقطع در اختیار سپاه نبود. بسیج مستضعفان و تحت عنوان بسیج مجد که مسئولیت آن با یک شخصی روحانی به نام مجد بود. وقتی امام(ره) فرمان تحویل سلاح به رزمندگان را صادر می‌کردند اینها می‌گفتند سلاح می‌دهیم. واقعا سلاح می‌دادند اما به ما نمی‌دادند. اصولاً با حضور سپاه در جبهه‌های نبرد مخالفت می‌شد و تحت هیچ عنوان نمی‌خواستند این حضور را به‌رسمیت بشناسند. این از ورود به خطوط دفاعی تا ندادن سلاح را شامل می‌شد.

خطوط سپاه در جایی شکل می‌گرفت که ارتش حضور نداشت. طبق آمار ارائه شده، به‌عنوان مثال ۴هزار سلاح و ۶۰موشک تاب به جبهه تحویل داده شده بود. سلاح‌ها را به گروه جنگ‌های نامنظم می‌دادند که اصلاً قدرت به‌کارگیری آن را نداشتند. آقای غرضی در روزهای آغاز جنگ استاندار خوزستان بودند. ایشان هم همین خواسته را داشتند که سلاح در اختیار ما قرار گیرد. گفتند ما اصلا سلاح نداریم. با برنو بجنگید، ما با همین سلاح‌ها می‌جنگیدیم. ما می‌خواستیم ثابت کنیم می‌شود جنگید و ما باید بجنگیم.
معادله بسیار دشواری بود که ما باید این معادله را تغییر می‌دادیم؛ اینکه نیروی اصلی که توان مبارزه دارد فاقد سلاح است. نامه معروف یا للمسلمین به داد ما برسید چند وجه دارد؛ یک بعد معادله، با ترکیب بسیج با سپاه تغییر کرد و آن زمان بسیج، بسیج شد.

بسیج تاریخچه مفصلی دارد که آن هم قابل بحث است. بسیجی که در اختیار سپاه نبود محل اعتماد مردم برای اعزام نیرو نبود. به یاد دارم تلویزیون، فیلم آموزشی پخش کرد که در جمهوری اسلامی یک مرد مشغول آموزش نظامی دختران با وضع ناشایستی بود. مشخص است که این امری ضد‌انگیزه است. مردم ایران مردم مسلمان هستند که تازه انقلاب کرده‌اند و با پیوستن بسیج به سپاه، سپاهیان آنچه می‌گفتند در جبهه هم انجام می‌دادند. این سیر باز شد و این تغییر رخ داد. بعد از اینکه متوجه شدند این گزارش‌ها گزارش کاملی نیست.

  • از شکست حصر آبادان به‌عنوان پیروزی بزرگ در ابتدای جنگ یاد می‌شود که مقدمه پیروزی‌های بعدی شد. با سقوط آبادان معادلات نظامی چگونه رقم می‌خورد که حضرت امام به نظامیان تأکید کردند که حصر آبادان حتما باید شکسته شود.

حصر آبادان به معنای سقوط آبادان نبود. نماد شکست عراق، در سقوط آبادان است. عراق چون نتوانست آبادان را تصرف کند، آن را محاصره کرد.

به‌دلیل مقاومت‌هایی که صورت گرفت اجازه نداد آبادان از محور بهمن شیر سقوط کند و محاصره این شهر ناقص ماند. شکست حصر آبادان از این جهت اهمیت داشت که مقاومت خرمشهر را از ماهشهر پشتیبانی می‌کردیم.

  • چرا عراق از این ناحیه دست به محاصره آبادان زد؟

طرح عملیاتی آنان بود چون نتوانست به اهداف خود برسد مجبور به این کار شد و از همین رو آسیب‌پذیر شد. عراق در تکمیل محاصره آبادان، اهواز، خرمشهر و دزفول دچار خطوط پدافندی‌ای شد که بر آن تحمیل شد و انتخاب عراق نبود. آسیب پذیری عراق اینجا مشهود بود. از پیروزی ما در غرب کرخه این بود که رخنه وسیعی در نیروهای دشمن صورت پذیرفت که ما قدرت نفوذ در آن را داشتیم. اگر این معادله در شرق کرخه رخ می‌داد شرایط به‌گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.

  • در زمان اشغال خرمشهر و پیشروی عراق، بنی‌صدر تلاش می‌کرد که به غائله جنگ خاتمه دهد و عراق از دیگر سو حاضر به بازگشت به سرحدات مرزی نبود. برآیند شما از تلاش‌های بنی صدر چگونه است؟

بنی‌صدر اعتقاد داشت ما نمی‌توانیم عراق را وادار به عقب‌نشینی کنیم و درست می‌گفت. بنی‌صدر معادله نیروهای منظم را رقم می‌زد. بر این باور بود که با یک جنگ کلاسیک عراق را وادار به عقب‌نشینی کند. در معادله‌ای که عراق برتری سلاح و نیروی انسانی داشت روشن بود که ما پیروز نمی‌شویم ولی باید معادله را تغییر می‌دادیم و معادله تغییر داده شد. بنی‌صدر چند کار صورت داد. او به رسالت گروه‌های میانجی که از کشورهای اسلامی و جاهای دیگر عازم ایران می‌شدند امید داشت تا از این طریق مشکل را حل کند. برایند این سخنان بازگشت به مرزها نبود. حرف از آتش بس می‌زدند؛ یعنی هر کس، هر کجا هست در همان جا بماند نه اینکه عراق به پشت مرزهای خود باز شود.

زمانی که مایوس شد از این طریق نمی‌توان کاری صورت داد، عملیاتی را با همان اندیشه انجام داد. 3عملیات که هر سه منجر به شکست شد؛ عملیات جاده اهواز- آبادان، ماهشهر و هویزه. بنی‌صدر این سه عملیات را بر مبنای همان الگوی فکری اجرا کرد؛ چارچوب ذهنی کلاسیک که عراق از نظر کمی برتری داشت و کسی تضمین نمی‌کرد این آتش‌بس، ثابت و پایدار است. ما سرزمین خود را از دست می‌دادیم. همان‌گونه که اشاره کردم عراق به‌دنبال تحلیل‌های ژئوپلیتیک خود بود و می‌خواست قرارداد ۱۹۷۵ را لغو کند، بر اروند احاطه داشته باشد و این کار را می‌کرد. بنی‌صدر در آفند اعتقاد داشت ما قادر نیستیم به‌دلیل آمار و ارقام بر عراق مسلط شویم.

از این‌رو با گروه‌های صلح برخورد مثبت می‌کرد. اما به مرور از این کار مایوس شد و احساس کرد از این طریق به سرانجام نخواهد رسید. او چاشنی عملیات را اضافه کرد؛ چاشنی کلاسیک که عراق در آن برتری داشت. رئیس‌جمهور در پدافند بر این باور بود که نباید عجله کرد و برای آمادگی با مقابله پس از حمله عراق اعتقاد داشت که باید زمین داد و زمان گرفت. او تا شروع جنگ باور نداشت که عراق به ایران حمله کند. زمین‌دادن به معنای کمک به عراق نبود. اما گروهی نیز وجود داشتند که بر این باور بودند که عراق هر کجا که هست باید متوقف شود. همین گروه هم توانست خط پدافندی را بر عراق تحمیل کند که آسیب‌پذیری عراق را بالا برد.

عراق هر لحظه می‌خواست، دوباره حمله می‌کرد. گروه‌های صلح خارجی در حالی که عراق هنوز در سرزمین ما بود پیشنهاد آتش‌بس می‌دادند نه پیشنهاد صلح. عراق در زمان صدام قرارداد ۱۹۷۵ را قبول نداشت. البته صدام در نامه‌ای که بعدا آقای هاشمی رفسنجانی نوشت به‌صورت غیرمستقیم این معاهده را پذیرفت.

  • در مقطع بعدی پس از آزادی خرمشهر و برابر آنچه در اسناد آمده صحبت پایان جنگ مطرح بوده است. به تلاش‌هایی که در این مقطع برای انجام صلح صورت پذیرفت اشاره کنید.

در آن مقطع هم صحبت از آتش‌بس بود. بیش از چند هزار کیلومتر از سرزمین ما در اشغال عراق بود. متجاوز مشخص نبود و کسی تضمین نمی‌کرد درصورت پذیرش آتش‌بس، عراق قصد حمله مجدد نداشته باشد. پس از آزادی خرمشهر هیچ گروهی خواهان پایان جنگ نبود. کسی نمی‌تواند در این باره سندی ارائه دهد که من پس از فتح خرمشهر بیان کردم که جنگ باید خاتمه یابد. قصد پاسخ به گروه‌های داخلی را دارم. هیچ گروه داخلی نگفت که بیایید و جنگ را خاتمه دهید. اصولا چرا باید در خرمشهر صلح می‌کردیم؟ چرا در اهواز صلح نکردیم؟ به همان دلیل که در اهواز صلح نکردیم همان دلیل در خرمشهر حاکم بود. به این دلیل که حرف از آتش بس بود.

  • چرا پذیرش قطعنامه ۵۹۸ تا این حد برای حضرت امام(ره) دردناک بود؟ ایشان از پذیرش آن به نوشیدن جام زهر تعبیر کردند.

چگونه می‌شود با یک ملت که تا دیروز تشویق می‌شد به اینکه جنگ‌جنگ تا رفع فتنه، به‌دلیل واقعیت‌هایی که حاکم شد سخن گفت و صادقانه صحبت کرد. زیباتر از این صحبتی که حضرت امام(ره) در آن مقطع کرد کسی می‌توانست ادبیاتی خلق کند؟ من از این زاویه به موضوع نگاه می‌کنم. امام(ره) زیباترین و صادقانه‌ترین ادبیات را به کار برده بودند.

لذا پذیرش این وضعیت و بیان آن برای مردم بسیار ماهرانه بود. ضمن اینکه حادثه‌ای تلخ و سنگین است ولی واقعیتی که بر ما مستولی شده بود ناشی از خطای محاسبه‌ای نیست، ناشی از محدودیت ظرفیت و عدم‌اقدام است. این هم بماند.

  • روزهای پایان جنگ باید روزهای دشواری باشد؟

روزهای پذیرش قطعنامه با روزهای جنگ یکی نیست؛ دو مقطع است. روزهای پذیرش قطعنامه دشوار است، روزهای پایان جنگ دشوار‌تر. اما روز پایان جنگ، روز پیروزی ایران بود. پس از پذیرش قطعنامه روزهایی است که عراق به جنوب حمله کرد و تا نزدیکی‌های اهواز پیشروی کرد. عراق در عملیات مرصاد از باختران حمله کرد و بنده در آن مقطع از ابتدا آنجا حضور داشتم. عراق در باختران و هم در اهواز شکست خورد؛ یعنی روز نهایی جنگ روز پذیرش قطعنامه نیست؛ روزی است که عراق احساس کرد که دیگر نمی‌تواند پیروزی را تکرار کند؛ یعنی روزی که ما ۵۹۸ را پذیرفتیم عراق نفی کرد و نپذیرفت. علت عدم‌پذیرش ایران درزمان صدور قطعنامه همین بود. ایران نمی‌دانست که عراق به واقع می‌پذیرد یا کار دیگری می‌کند و این را در خدمت کار دیگری قرار داد. زمانی که ایران قطعنامه را پذیرفت عراق به ایران حمله کرد ولی در دوجبهه اهواز و مرصاد از ایران شکست خورد. حضرت امام(ره) زمانی که قطعنامه را پذیرفتند فرمودند که در صلح جدی هستم همانگونه که در زمان جنگ جدی بودند.

 

کد خبر 116994

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز