دوشنبه ۴ دی ۱۳۸۵ - ۱۴:۳۴
۰ نفر

گروه علمی فرهنگی: هیزم‌شکن فقیری لک‌لک پرشکسته‌ای را در جنگل می‌یابد و تیمارش می‌کند تا پر بکشد و برود.

مدتی بعد زنی که در برف گرفتار شده‌ به خانه هیزم‌شکن می‌آید و می‌ماند تا همسر هیزم‌شکن می‌شود.

روزی او از شوهرش ‌می‌خواهد که به او اتاقی بدهد تا بتواند آنجا بافندگی کند. شرط، این است که هیزم‌شکن، حین بافندگی به داخل اتاق نگاه نکند. زن شروع به بافتن می‌کند و پارچه بسیار زیبایی می‌بافد و آن را به قیمت خوبی می‌فروشند.

هیزم‌شکن درخواست بافتن پارچه دیگری را می‌دهد. زن شروع به بافتن می‌کند اما هیزم‌شکن حین کار او به داخل اتاق نگاه می‌کند و متوجه می‌شود همسرش همان‌ لک‌لک است و از پرهای خود پارچه می‌بافته است. آن وقت لک‌لک مجبور به ترک خانه می‌شود.

کودکان ایرانی با همان دقت و توجه به شنیدن قصه میکی‌ساکاری –قصه‌گوی 73ساله ژاپنی- که به جشنواره قصه‌گویی تهران آمده نشسته‌اند که بچه‌های ژاپنی سال‌هاست می‌شنوند.

همه قصه‌های خوب دنیا، مهربانی، سخاوتمندی، قضاوت‌نکردن روی ظاهر افراد و در یک کلام، درست‌زندگی‌کردن را به بچه‌ها می‌آموزند. روان‌شناسان می‌گویند یک قصه خوب، تمام جنبه‌های شخصیت کودک را در بر می‌گیرد و می‌تواند معلم زندگی باشد.

دکتر ماهرخ دانه‌کار -روان‌شناس- از نکات مثبت قصه‌گویی به تقویت حافظه،‌ خلاقیت و وجدان اخلاقی کودکان اشاره می‌کند و می‌گوید: «قصه‌های خوب کودکی موجب می‌شود که انسان، لذت کامل را از تمام دوران زندگی‌اش ببرد. وقتی بچه‌ها با قصه آشنا می‌شوند با بسیاری از حقایق زندگی از جمله عدالت، ستم و آداب و رسوم آشنا شده‌اند. آنها یاد می‌گیرند که به باورهای مذهبی و هنجارهای اجتماعی‌‌شان احترام بگذارند».

کرستی استابی -داستان‌گو، خواننده و نوازنده سوئدی- در جمع قصه‌گویان ایرانی، این داستان را می‌گوید: «یک ویلن‌زن از «نیکن» ویلن‌زدن یاد می‌گیرد. نیکن به او یاد می‌دهد که چگونه 13دانگ را بزند اما آن ویلن‌زن اجازه ندارد دانگ سیزدهم را بنوازد.

در یک مراسم عروسی، او دانگ سیزدهم را هم می‌زند اما نمی‌تواند از نواختن ویلن جلوگیری کند و رقاصان هم نمی‌توانند از رقصیدن بایستند. آن‌قدر ویلن‌زن می‌زند و رقاصان می‌رقصند که تمام لباس‌ها، کفش‌ها و جوراب‌هایشان پاره می‌شود و در نهایت، فقط کاسه سرشان باقی می‌ماند و می‌میرند».

 پیدانکردن راه حل مسائل پیش‌پاافتاده زندگی نیز به شنیده‌های کودکی نسبت داده می‌شود. دکتر دانه‌کار در این خصوص می‌گوید: «قصه موجب رشد ذهنی و تقویت قدرت تخیل بچه‌ها می‌شود و این قصه‌ها هستند که انتخاب بهترین زمان برای حل مشکل و بهترین پاسخ‌ها را به کودکان یاد می‌دهند».

این روان‌شناس ادامه می‌دهد: «قصه‌ای که کودک می‌شنود، نوعی راه‌حل برای زندگی اوست ولی در تلویزیون، راه‌‌حل‌های ساده برای مشکلات زندگی ارائه می‌شود در حالی که در زندگی واقعی، راه‌حل‌ها ساده‌ نیست.

بچه‌هایی که در خانه با کتاب سروکار دارند، در بزرگسالی حس کنجکاوی و درک بالایی دارند و می‌توانند عواطف خود را منظم کنند. این کودکان با دیدن چهره خسته مادر، ممکن است خواسته‌های خود را با خواهش یا بوسیدن مادر بگویند ولی کودکانی که در چنین شرایطی نیستند، به وضعیت بزرگترها توجهی ندارند و با داد و فریاد، خواسته‌هایشان را مطرح می‌کنند».

وی با انتقاد به برخی رسانه‌ها می‌افزاید: «در تلویزیون قصه‌های زیادی وجود دارد ولی ارائه قصه از طریق این رسانه موجب می‌شود که تخیل کودک از بین برود. در تلویزیون همه چیز ملموس است. کودک نه تنها به خیال‌پردازی تشویق نمی‌شود، با شخصیت داستان همانندسازی هم نمی‌کند».

قصه‌ها عشق را هم به کودکان می‌آموزند. مانورا جافا -نویسنده هندی- این داستان را برای کودکان روایت می‌کند: «روزی طوطی گرسنه‌ای چشمش به یک درخت انبه افتاد. یکی از انبه‌های رسیده آن را خورد و همان‌جا روی درخت تا صبح فردا ماند. فردا صبح صدای سوتی شنید. به پایین درخت نگاه کرد و طوطی نری را دید.

از او پرسید صدای سوت را شنیدی؟ طوطی نر خندید و به داخل سوراخ خود رفت. صبح فردا صدای سگی آمد. طوطی بالای درخت از طوطی نر پرسید: صدای سگ را شنیدی؟ طوطی نر خندید و به داخل سوراخ خود رفت.

طوطی بالای درخت به دنبال طوطی نر به پایین و داخل سوراخ رفت و گفت تو این صداها را شنیدی؟ طوطی نر ابتدا سوتی زد و سپس صدای پارس سگ و غرش ببر را تقلید کرد. طوطی ماده از او خواست که تقلید این صداها را به او یاد دهد و طوطی نر چنین کرد. آنها سال‌های سال با یکدیگر زندگی کردند».

این نویسنده هندی در حال جمع‌آوری داستان‌های کودکان دنیاست. او تأکید می‌کند که داستان‌های کودکان باید شاد باشد، حتی وقتی می‌خواهد برای فاجعه سونامی ‌قصه‌ای بگوید. از دو میمون یاد می‌کند که دست هم را گرفته و گریه می‌کنند اما با بهانه کوچکی مثل افتادن یک موز روی سرشان شاد می‌شوند و آن را با هم تقسیم می‌کنند.

دکتر ماهرخ دانه‌کار می‌گوید: «بچه‌ها حتی هنگام شنیدن قصه‌های افسانه‌ای، با قهرمانان آنها شبیه‌سازی می‌کنند. قصه‌هایی که کودک می‌شنود، آموزش یافتن راه‌حل مشکلات زندگی است. شجاعت قهرمانان قصه و فائق آمدن آنها بر مشکلات، بسیاری از ترس‌ها را در کودکان از بین می‌برد». 

وی می‌افزاید: «نوع قصه‌هایی که کودکان در سنین مختلف به آنها نیازمندند متفاوت است؛ مثلا نمی‌توانیم به کودک سه‌ساله قصه‌ای بگوییم که قهرمانش کارهای خیلی بزرگ انجام می‌دهد. این کودک بهتر است قصه کودکی را که خوب غذا می‌خورد و حیوانات را دوست دارد بشنود».

این روان‌شناس می‌افزاید: «روان‌شناسی امروز معتقد است که از ماه‌های اولیه که کودک به‌ دنیا می‌آید، باید با او به صورت قصه‌گویی صحبت کرد. کودکان از سن 3-2سالگی از شنیدن قصه لذت می‌برند و در 5-4سالگی دوست دارند قصه را با کتاب ‌گوش کنند و حین شنیدن قصه، به عکس‌های آن نگاه کنند.

حتی در این سن می‌توانند قصه را برای دیگران تعریف کنند. آنها حتی با قهرمان‌های قصه همانندسازی می‌کنند. انسان‌ها در تمام طول زندگی خود علاقه‌مند به شنیدن قصه هستند. به همین دلیل، خداوند در قرآن بیشتر مسائل را به صورت قصه بیان کرده‌است».

دانه‌کار از فاصله کودکان امروز با دنیای قصه اظهار تأسف کرده و اظهار می‌دارد: «پدر و مادرهای امروز کمتر فرصت قصه‌گویی دارند، در حالی‌ که کودکان نسل‌های پیش با قصه‌های پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها بزرگ می‌شدند و با رؤیای این قصه‌ها به خواب می‌رفتند».

کد خبر 11829

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز