- خانوم، خانوم اون تلفن اونجا رو میدید به من؟!
- چی میگی عزیزم؟! نه نمیشه. مامانت کو؟!
- خانوم خواهش میکنم تو رو خدا. اون تلفن رو دیوار رو بدید به من، من میخوام با امام رضا صحبت کنم.
- عزیزم چی میگی تو؟! نمیشه. اون برای ما خادمهای اینجاست که بتونیم با دفتر مرکزی تماس بگیریم، چیه خانوم خوشگل؟! گم شدی؟! مامانت رو میخوای؟!
- خانوم، تو رو خدا. من باید با امام رضاع صحبت کنم. کارش دارم. تو رو خدا بذارید. قول میدم طول نکشه.
- بهبه! چه لباس خوشگلی تنته، چه گلهای سفید کوچولویی داره دور کمر پیرهنت. کی واست موهای حناییتو خرگوشی بسته؟! هان ؟! اصلاً صبر کن ببینم اسم این دختر چشم آبی ما چیه؟! مامانت کو آخه عزیزم؟!
- اسمم مریمه. حالا میذارید با امام رضاع حرف بزنم؟!
- رقیه داری چیکار میکنی؟! گم شده ببر بده تحویل دفتر گم شدهها. وایسادی اینجا که چی؟!
- آخه حرف نمیزنه ببینم گم شده یا نه، میگه میخوام با امام رضاع حرف بزنم.
- دخترم مادر شما کجاست؟!
- من میخوام با امام رضاع حرف بزنم. اون تلفن رو میخوام که رو دیواره. شما با مامانم چیکار دارید؟!
- خب برو روبهروی ضریح وایستا با آقا حرف بزن. اینو که آقا نمیشنوه. مال خادماشه.
- نخیرم ، جلوی ضریح شلوغه. من برم جلو خفه میشم. نمیتونم برم برسم به ضریح حرفمرو بزنم. از اینجا بگم امام رضاع میشنوه. بدید تلفن رو دیگه!
- آخه ...
- آقای کمالی اینجا یه دختربچه است میخواد با این تلفن با امام رضاع حرف بزنه شما کاریتون نباشه. بیا اینم تلفن. بگو ببینم چی میخوای بگی!
- ممنون خانوم. امام رضا جونم سلام. خوبی؟ میترسم نذارن زیاد باهات صحبت کنم. امام رضا مامان داره گریه میکنه. یه کاری کن گریه نکنه دیگه. اونی که میگه میخواد ازت بگیره رو بهش بده. باهاش مهربون باش. مثل اونبار که با بابایی اومدیم پیشت گفتم بهت عروسک میخوام. اونبار رو یادته در گوشت گفتم. بعدش مامانی زودی برام خرید. من این بارم میخوام که مامان گریه نکنه. یه ماهه همش گریه میکنه. اوه اوه ... امام رضا مامان اومد کاری نداری خداحافظ.
* * *
- خانوم اون تلفن رو میدید به من؟ میخوام با امام رضا صحبت کنم!
- اِ این که همون دختربچه دیروزیست.
- بده بهش بابا. تا نگیره حرفش رو نزنه که ول کن نیست.
- بازم ممنون خانوم. امام رضا جون جونی خودم بازم سلام. خواستم بگم خیلی دوستت دارم. دستت درد نکنه. مامان میگه باید بریم تهران، بابایی از سفر بیمارستان برگشته، خداحافظ!