نمی دانم چرا هر وقت در صفحات حوادث، خبر دستگیری مردی اغفالگر، خواستگاری قلابی ، رمالی فریبکار یا اعضای شبکه شیطانی ربودن دختران و زنان جوان منتشر می شود، حتما باید آمار فریب خوردگان و قربانیان از تعداد انگشتان دست بیشتر باشد - گاه حتی چندین برابر- انگار این یک روال نانوشته شوم و نفرین شده است.
بارها و بارها من و شما به این فکر کرده ایم که چرا همیشه اینطور است و بعد از قربانی شدن دهها زن و دختر باید متهم دستگیر شود.
میشود خیلی راحت همه چیز را انداخت، گردن پلیس و دستگاه قضایی که کم کاری کرده اند و گذاشته اند غده آن قدر بزرگ و چرکین شود یا نه از این هم ساده تر، می شود همه چیز را به هوچیگری و اغراق حوادث نویس ها مرتبط کرد و گفت دروغ می نویسند تا بیشتر بفروشند، یا می شود خیلی های دیگر را متهم کرد....
اما می شود ابرهای توهم را کنار زد و واقع نگر بود و آنوقت فکر کرد من و شما هرکدام چقدر در زنجیره ای شدن این حوادث تلخ و شوم دخیل هستیم؟
می شود فکر کرد زنی که نخستین قربانی باند بوده و یا قربانیان بعدی چقدر با سکوت خود و شکایت نکردن باعث تشویق متهم به ادامه جنایت کثیفش شده اند ، این بار اما بیرحمانه تر و با اطمینان بیشتر از شکایت نکردن قربانیان ...
می شود فکر کرد شوهر جوان یا پدر و برادری که با ایجاد ترس و وحشت در همسرشان و یا دختر خانواده ،شرایطی را بوجود آوردهاند که زن جوان از ترس فاش شدن ماجرای ربودن و آزار و اذیتش ، به جای شکایت خود را در اتاقهای خانه پنهان می کند چقدر مقصرند.
زن بیگناهی که گاهی حتی حاضرمی شود با تهدید رباینده و یا اغفالگرش به هر خفتی و از جمله همدستی مرد غریبه ای که از او فیلمی در اختیار دارد تن دردهد ...
می شود فکر کرد من خبرنگار جنایی که ننوشتم اگر خدای ناکرده چنین اتفاقی رخ داد، تنها و تنها راه شکایت کردن از مرد شیطانی است، چقدر در این جنایت سهیم هستم.
بله، می شود فکر کرد که چقدر همه ما متهم هستیم، تنها جرممان متفاوت است.