و چنین بوده است که در طول سالیان، فهمهای انسانی فراز و نشیبهای بسیاری را در ساحت قرآن کریم به خود دیده است.
از این رهگذر، قرآن هم مورد دستبرد قرار گرفته است و هم در سایه تلاشهای برخی از اهل تفسیر، آفاق تازهای از جهان معنویت قرآنی بر چشمانداز دین و دنیای مردمان گشوده است. پیچیدگی و دراز دامنی این مباحث نشانگر این است که پدید آمدن روشهای گوناگون در تفسیر قرآن نیز خود معلول مجموعه درهمتنیدهای از علل و عوامل است؛ عواملی که بهرغم تعدد و چندگونگیهای گاه متعارض، همه در اندیشه فهم یک حقیقت بودهاند. این نوشته با پیشنهاد چهار محور در این باره، به برخی از این عوامل اشاره میکند.
درباره علل اختلاف در فهمهای تفسیری از قرآن ـ که برخاسته از اختلاف در روشهاست ـ میتوان به دو گونه بحث کرد: یکی «تاریخی (توصیفی)» و دیگری گونهای که میتوان آن را «تحلیلی» نامید. در گونه تاریخی، این اختلافها را به مثابه پدیدههایی تاریخی مینگریم که در زمان و جغرافیای مشخص ظهور کردهاند. خصلت فطری پدیدههای تاریخی نیز چنین است که تنها در جغرافیای فکری و فرهنگی و ساختی زمان خود قابل طرحند.
آرا و احوال تفسیری در این گونه از بحث، در طول تاریخ برآمدهاند و معنای زمانی و تاریخمند خود را عرضه کرده و رفتهاند. در این نوع بررسی ما با انگیزههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و سلایق فردی اهل تفسیر نیز سروکار داریم و همچنین حوادثی را که در روزگار حیات علمی مفسران رخ نمودهاند، کاوش میکنیم.
بیشتر پژوهشهای قرآنی که به بررسی علل و اسباب اختلاف مفسران میپردازند، چنین شیوهای را پی گرفتهاند. این منابع، تاریخ تطور تفسیر را معمولاً به گونهای وانمودهاند که با ترتیب تاریخی آن سازگار است. شیوه این صاحبنظران مثلاً در بیان تاریخچه تحول تفسیر به گونه فهرستوار چنین است: «تفسیر در زمان حیات پیامبر(ص)، «تفسیر در زمان صحابه»، «تفسیر در زمان تابعین»، «تفسیر در عصر تدوین». در خلال هریک از این دورانها حوادثی در بستر تاریخ بهوقوع پیوسته است (مثلاً پیدایش مذاهب مختلف که ظهور درگیریهای فکری از نتایج اجتنابناپذیر آن بوده است) که پیدایش آرا و اقوال رنگارنگ و گاه متضاد را در تفسیر قرآن موجب شده است.
شیوه دیگر برای بحث درباره علل اختلاف روشهای تفسیری، شیوه به اصطلاح «تحلیلی» است. پژوهشگر در این شیوه نه به حوادث تاریخی، بلکه به عواملی نظر دارد که به خود قرآن مربوط است، برخلاف مثلاً بررسی اوضاع و احوال و وضعیتهای تاریخی که مربوط به جوانب و حواشی قرآن و تفسیر است. برای نمونه در این شیوه میتوانیم از موارد زیر به عنوان عوامل اختلاف روشهای تفسیری نام ببریم:
الف. اعتماد به آراء ادبی و بلاغی خاص، مثلاً در مباحثی نظیر اعراب، حقیقت و مجاز، عموم و خصوص، اطلاق و تقیید و اجمال و بیان
ب. اختلاف در معیارهای نقد سند روایات (مثلاً در روش تفسیر مأثور)
ج. اختلاف در معیارهای نقد متن روایات (مثلاً در روش تفسیر مأثور)
د. اختلاف در مصادر تشریع در مواردی که نص صریحی درباره آن وجود ندارد (مثلاً در روش تفسیر مأثور)
ه . اختلاف مفسران در فهم قضایای عقلی (مثلاً در روش تفسیر عقلی) و نیز اختلاف در فهم متشابهات در قرآن.
اینک به گونهای فهرستوار چند عامل مهم در شکلگیری روشهای تفسیری را مرور میکنیم:
1 . ورود علوم و معارف جدید به جامعه اسلامی
این عامل البته مربوط به دورههای متأخر (عصر جدید) در تفسیر قرآن کریم است. تا قبل از ورود اندیشههای جدید به جهان اسلام، روش موسوم به «تفسیر علمی» در کار نبود. این اقتضائات جدید در حوزه تمدن اسلامی بود که چنین روشهایی را در تفسیر قرآن پدید آورد. مسلمانان دوره معاصر، ناگهان خود را با انبوهی از یافتههای عملی و معرفتی روبهرو دیدند.
در این میان، مصلحان مسلمان که هم عقبماندگی جامعه اسلامی از قافله فکر و فرهنگ جدید را میدیدند و هم برای درمان آن، صلای «بازگشت به قرآن» (صرفنظر از بسامان بودن یا نبودن این ایده) را سر میدادند، دست بهکار برقراری نوعی سازگاری میان معارف قرآنی و علوم جدید شدند و همین شد که اینک با برداشتهایی از کلام الهی روبهرو هستیم که درصدد برقراری چنان سازگاریای است، هم در نوع افراطی و مردود آن (مثلاً «تفسیر القرآن و هوالهدی و الفرقان» از سید احمدخان هندی) و هم نوع ملایم آن مانند برخی از پارههای تفسیر «المنار».
2 . اصالت دادن به عقل و اعتقاد جانبدارانه به رأی
ایده «تفسیر به رأی» که از لحاظ تاریخی در مقابل روش «تفسیر مأثور» مطرح است به این دلیل که روایات و نصوص بسیاری در رد و تقبیح آن وارد شده، در نظر اهل تفسیر، روشی مذموم در تفسیر قرآن تلقی شده است.
بررسی تاریخی این ایده معلوم میکند که از سویی برخی مفسران ـ دانسته یا ندانسته ـ گرفتار این روش شدهاند و از سوی دیگر، همه مفسران خود را از تهمت انتساب به این روش مبرا دانستهاند. شاید به همین دلیل است که برخی در معنای تفسیر به رأی دچار تناقض و اختلاف شدهاند، اما برحسب آنچه برخی از اهل نظر گفتهاند معنای تفسیر به رأی کاملاً معلوم است: تبیین مفهوم تفسیر به رأی بر دو نکته استوار است: یکی اینکه گروهی آیهای را دستاویز خود قرار دهند و با تکیه بر آن، ایدهای را که ساخته و پرداخته ذهن ایشان است بر قرآن تطبیق دهند.
در این حالت، قرآن به عنوان ابزاری برای اثبات مقصود در نظر گرفته شده است و اساساً قصد تفسیر قرآن در میان نیست. تقبیحی که در حدیث نبوی «من فسرالقرآن برأیه فلیتبوأمقعده منالنار؛هرکس قرآن را به رأی خود تفسیر کند، جایگاهش در دوزخ است»(1) صورت گرفته است نیز ظاهراً اشاره به همین معنای تفسیر به رأی دارد.
رکن دیگر در تبیین مفهوم تفسیر به رأی، همان استبداد رأی در تفسیر قرآن و اجتناب عمدی از روش عقلا در فهم معانی کلام الهی است. برای دستیابی به مقاصد آیات راههایی وجود دارد که از جمله آنها رجوع به سخن سلف، توجه به روایات وارد شده درباره آیات، توجه به اسباب نزول و ... است و معلوم است که فرو گذاشتن همه اینها و فقط اعتماد به فهمی خاص، با طریقه عقلا سازگار نیست.
از آنجا که منابع تفسیری در روش تفسیر به رأی، مربوط به بیرون از قرآن و سنت بوده است، برداشتها و روشهای گوناگون در تفسیر پدید آمده است. این روش گاه راه به «تأویل» میبرد و گاه به استحسانهای بیجای عقلی و به قول بعضی به هوا و هوس منجر میشود و گاه نیز ـ چنانکه علامه طباطبایی آورده است ـ باعث میشود که تلاش مفسر در فهم کلام الهی نه به «تفسیر» که به «تطبیق» بینجامد(2).
همه این عوامل باعث پیدایش رویکردها و برداشتهای مختلفی از قرآن شده است که مجموع آنها را میتوان در روش موسوم به «تفسیر به رأی» دید. این روش، خود به گونههای مختلف در تاریخ تفسیر نمود یافته است، یعنی مفسری که به این روش پایبند بوده است، گاه در تفسیر قرآن رأی عقلی خود را در کار میکرده است، گاه رأی اجتماعی و یا دیگر آرا و اقوال را. پس میبینیم که برخی از اهل تفسیر بنا بر سلایق و گرایشهای علمی و فردی خود با استناد به رأی و نظری خود ساخته چه آرا و اقوال گوناگونی را در تفسیر پدید آوردهاند
3 . اختلاف فهمها و گرایشهای علمی
یکی دیگر از عوامل گوناگونی و اختلاف روشهای تفسیری به دانش و تخصصی مربوط میشود که مفسران از آن برخوردار بودهاند. این اختلاف دانشها، فهمهای جدیدی را در عرصه تفسیر پدید میآورده است و معلوم است که قواعد و مکانیسمهای دلالت در هر نوع دانش و فهم، مختلف است. همین فهمهای برخاسته از دانشهای مختلف است که تصورات و تصدیقات قرآنی را سامان داده و بهوجود آورده است.
مفسران همگی معتقد بودهاند که قرآن خطابی است به همه انسانها و در همه زمانها. قرآن، متنی آسمانی است، اما میتوان درباره محتوای آن با استناد به فهمهای بشری سخن گفت و با استفاده از روشهای تفسیری به جهان مفاهیم آن نزدیک شد. در عمل تفسیر، تردیدی در حضور قاطع دانشهای انسانی نیست.
این دانشها و گرایشها، فضایی از فاهمه را پیرامون ذهن مفسر بهوجود میآورد که مفسر در آن یا به لحاظ بهرهگیری از روش خاصی در تفسیر قرآن ـ که برآمده از دانش اوست (فقه، عرفان، فلسفه و ...) ـ یا به لحاظ تعلق خاطر شخصی، تفسیر متفاوتی از قرآن را ارائه میدهد (تفسیر فقهی، تفسیر عرفانی، تفسیر فلسفی و ...). میبینیم که مثلاً اختلاف دو علم کلام و فقه در مبادی، مسائل و موضوعات، چنان است که متکلم و فقیه را در دو ساحت جداگانه تفسیری مینشاند و هریک از این دو بنا بر اختلاف در روش خود، طریقهای جدا را در تفسیر قرآن برمیگزیند: یکی روش فقهی و دیگری روش کلامی را.
4 . اسرائیلیات
اسرائیلیات در اصطلاح عبارت است از اساطیر کهن که اساس آنها به مصادر یهودی و نصرانی بازمیگردد. همچنین میتوان گفت اسرائیلیات، اسطوره یا قصههایی روایت شده از منابع اسرائیلی (یهودی) هستند که سلسله سند قصه یا اسطوره در آنها به همان مراجع یهودی میرسد(3).
برخی پژوهشگران از باب توسع در معنای اسرائیلیات، آن را همچنین شامل مفاهیم و موضوعاتی دانستهاند که بدخواهان اسلام ـ یهود یا غیر یهود ـ آنها را، به دسیسه، علیه تفسیر و حدیث به کار بستهاند. این مفاهیم به هیچ منبع کهنی مستند نیستند و تنها ساخته و پرداخته بدخواهان برای تباهی اعتقاد مسلمانان است(4).
وجود اسرائیلیات در تفسیر قرآن البته به سابقه تعامل فرهنگی میان اهل کتاب و اعراب جاهلی بازمیگردد، اما مسلمانان مخصوصاً پس از مرگ رسول خدا(ص) و غفلت از دانایان حقیقی قرآن یعنی امامان معصوم(ع) و اصحاب برجسته پیامبر به دلیل مواجهه با برخی پرسشها و ابهامها در باب آیات قرآن، به آثار و نگاشتههای اهل کتاب مراجعه کردند.
موضوع این مراجعات البته بیشتر به روایتها (قصص) قرآنی مربوط میشد، مسائلی نظیر: تعداد اصحاب کهف، مشخصات ظاهری کشتی نوح، ماجرای خلقت آدم و حوا، قصه حضرت یوسف و ... . این مراجعات همه بهرغم نهیهای صریحی بود که رسول خدا(ص)، امامان معصوم(ع) و نیز اصحاب پیامبر از توجه به اخبار کذب اهل کتاب داشتند.
انتشار این آثار و نگاشتهها در جامعه اسلامی، در دسترس بودن آنها و نیز ـ چنانکه اشاره کردیم ـ وجود پیشینهای از داد و ستد و فرهنگی میان یهودیان و اعراب جاهلی، باعث بروز آرای مختلف در تفسیر کلام الهی شد. گروهی این روش را مردود شمردند و با استناد به نصوص مربوط به نهی بهرهگیری از این روش، آن را باطل دانستند.
گروهی دیگر به دلیل ایجاز و گزیدهگویی قرآن کریم درباره موضوعاتی نظیر موضوعات پیشگفته از یکسو و نیز به دلیل کنجکاوی کاوشگرانه از سوی دیگر در پی یافتن جزئیات مسائل و پی بردن به نکات ریز برخی مفاهیم قرآن، درصدد جستوجو در منابع غیر اسلامی (یهودی) برآمدند. در هر حال این انعکاس فرهنگ دینی یهودی و نصرانی در تفاسیر مأثور، موجب پدید آمدن گونههای مختلف برخورد با قرآن شد و روشهای تفسیری را شاخه شاخه کرد.
پینوشتها
1.بحارالانوار،ج89،ص107.
2.المیزان فی تفسیرالقرآن،ج1،ص6.
3.محمدحسین الذهبی، الاسرائیلیات فی التفسیروالحدیث، مکتبه وهبه، ص13.
4.التفسیروالمفسرون،ج2، ص79.