یک نکته این است که برای حفظ ارزش پول ملی، نرخ ارز را در داخل کشور ثابت نگه داریم و بانک مرکزی و دولت نرخ ارز را مدیریت کنند و مانع از پرشهای ناگهانی نرخ ارز مثل نوسانات نرخ دلار در هفتههای گذشته شوند. بهنظر میرسد بهجای کاهش مصنوعی نرخ ارز با هدف تقویت و افزایش ارزش پول ملی باید به این سؤال پاسخ داد که نرخ تعادلی ارز در شرایط کنونی اقتصاد ایران چقدر است؟
مهم این است که براساس کدام نظریه اقتصادی نرخ واقعی ارز به دست میآید؟اگر بخواهیم براساس نظریه قدرت برابری خرید، نرخ واقعی ارز را محاسبه کنیم، باید افزایش نرخ تورم در ایران و آمریکا را درنظر بگیریم و با محاسبه نوسانهای نرخ دلار و ریال در یکسال پایه مثلا سال 1357، قدرت برابری خرید ریال به دلار در سالجاری را بهدست آوریم اما مشکل اینجاست که نرخ تورم در ایران بسیار بیشتر از نرخ تورم آمریکا در دوره زمانی 30 ساله بوده است.
از سوی دیگر براساس نظریه پولی، میتوان نرخ رشد حجم پول در ایران و آمریکا را مقایسه کرد و براساس نرخ حجم پول سال پایه، نسبت ارزش ریال به دلار را محاسبه کرد و نرخ ارز واقعی براساس نظریه پولی را به دست آورد. راه سوم برای محاسبه نرخ واقعی ارز، این است که متغیرهای کلان اقتصادی را بین 2 کشور مقایسه کنیم و براساس آن نرخ ارز را تعیین کنیم. البته روشها و نظریههای دیگری هم برای محاسبه نرخ واقعی ارز وجود دارد.
مسئله دیگر موضوعی است که این روزها بهعنوان جنگ ارزی بین کشورها از آن یاد میشود که البته این اصطلاح در علم اقتصاد پذیرفتهشده نیست؛ چراکه بهطور کلی 2 نوع نظام ارزی در جهان وجود دارد: یک نوع نظام ارزی شناور تمیز نام دارد و نوع دیگر نظام ارزی شناور کثیف. در نظام ارزی شناور تمیز، دولت و بانک مرکزی اصلا دخالت نمیکنند و اجازه میدهند بازار نرخ ارز را تعیین کند اما در نظام ارزی شناور کثیف، دولت در بازار ارز دخالت میکند.
سؤال مهم اینجاست که آیا نرخ ارز فعلی ایران مطلوب است یا باید کاهش و افزایش یابد؟ برای پاسخ به این سؤال باید محاسبات زیاد براساس نظریههای مختلف و اهداف کلان اقتصادی صورت گیرد و نباید فراموش کرد که مدلهای پیچیدهای برای محاسبه نرخ ارز وجود دارد که اشکالات مدلهای ساده اولیه را ندارد و بانک مرکزی باید با استفاده از نظر متخصصان نسبت به سنجش ارزش واقعی نرخ ارز براساس نظریهها و مدلهای پیچیده اقدام کند.
اما مسئله مهمتر این است که در اقتصاد هر کشوری یکسری اهداف کلان وجود دارد که مهمتر از مسئله مداخله دولت در تعیین نرخ ارز است؛ اهدافی چون نرخ تورم، نرخ بیکاری، کسری تراز پرداختها، دشواریهای صادرات و واردات. از این منظر، تعیین نرخ واقعی ارز بهعنوان ابزاری جهت رسیدن به اهداف مطلوب و شاخصهای کلان اقتصادی به شمار میرود. از زاویه عقلانیت اقتصادی، استفاده از ابزار نرخ ارز برای رسیدن به اهداف یادشده بهره میبرند.
مشکل تعیین نرخ واقعی ارز در ایران، افتادن در وادی افراط و تفریط است؛ بهگونهای که عدهای معتقدند نرخ ارز باید افزایش یابد که بیشتر طیف صادرکنندگان را شامل میشود ولیکن مشکل اینجاست که در اقتصاد ایران، اکثر کالاها وارداتی است و صادرات غیرنفتی بدون میعانات گازی چشمگیر نیست، لذا افزایش نرخ ارز باعث گران شدن واردات بهویژه نهادههای صنعتی و تشدید پدیده رکود تورمی میشود.
از این منظر مداخله بانک مرکزی ایران در بازار ارز توجیه پیدا میکند. اما عدهای محاسبه کردهاند که نرخ واقعی دلار در ایران بین 300 تا 700 تومان است. اولا دامنه انحراف این محاسبه زیاد است درحالیکه در اقتصادسنجی، میزان دقت محاسبه باید 95درصد باشد. دوم اینکه الان اگر نرخ ارز را 450 تومان بگیریم، واردات ارزان و صادرات گران میشود و این به نفع اقتصاد ما نیست چون تولید داخلی را نابود میکند.
از اینرو همه بانکهای مرکزی در دنیا نرخ ارز را در اندازهای نگه میدارند که بهنفع اقتصاد باشد. حالا سؤال این است که منافع اقتصادی جامعه چگونه حاصل میشود؟ بهنظرم، اگر نرخ ارز تعیین شده باعث کاهش نرخ بیکاری و تورم و بهبود رشد اقتصادی و کسری تراز پرداختها و نظایر آن شود،
نرخ تعیین شده مطلوب خواهد بود و این وظیفه بانک مرکزی و یا مرکز پژوهشهای مجلس است که بیایند و براساس نظریههای مختلف و مدلهای پیشرفته و متناسب با اهداف کلان اقتصادی نرخ واقعی ارز را محاسبه کنند و بدون این کار اظهارنظر قطعی درباره نرخ ارز نمیتوان داشت ولیکن تصور میشود نرخ دلار 1050 تومان در شرایط فعلی مطلوب باشد و نباید نسنجیده آن را دستکاری کرد، چراکه بهنظر میرسد بازار ارز تعادل دارد.
* اقتصاددان