حقیقی از سال 1347 تاکنون طراح کتب و مجلات گوناگون بوده و حتی برای فیلم، سریال و نمایشهای مختلف غیر از ساخت تیتراژ، طراحی صحنه هم کرده است. «نشانهها» از جمله تالیفات اوست. حقیقی همچنین نمایشگاههای متعددی برگزار کرده و جوایز زیادی هم بهدست آورده است.
زمینه گفتوگوی ما با حقیقی در نمایشگاه سرو نقرهای فراهم شد؛ نمایشگاهی که به زعم وی موفق بود. حقیقی این روزها بیشتر درحال طراحی جلد کتاب و تحقیق و ساخت تیتراژ فیلم و سریال است.
- برخی معتقدند که اولین آثار گرافیکی را کسانی خلق کردهاند که نقاش بوده و گرافیک، حیات خود را با خلق پوستر بعد از انقلاب صنعتی آغاز کردهاست؛ درواقع از این زمان بهدلیل ورود تبلیغات به تمدن غرب، گرافیک از نقاشی منشعب شد؛ شما هم اینگونه فکر میکنید؟
بله قطعا این یک اتفاق تاریخی است که نمیشود شبههای برایش تلقی کرد. گرافیک در حوزه ارتباط تصویری، رفتاری است که بهدلیل اختراع صنعت چاپ در اروپا اتفاق افتاد. اولین آثارش هم نه در پوستر بلکه در تکثیر کتاب شکل گرفت که البته این به نخستین چاپها برمیگردد؛ قبل از آنکه گوتنبرگ حروف چوبی را اختراع کند. پوسترها در جامعهای که رو به صنعتی شدن میرفت خیلی دیرتر خلق شدند. آنها 2گونه هستند؛ یکی پوسترهایی که تبلیغ کالا میکردند و دیگری پوسترهایی که تبلیغ اتفاقات فرهنگی را؛در ایران هم به همین شکل اتفاق افتاد. در حیطه تصویرسازی وقتی که چاپ سنگی وارد ایران شد، نخستین جرقههای گرافیک زده شد و بعد هم در روزنامههای حکومتی مثل وقایعاتفاقیه و امثالهم که تصویرسازان مقتدری در آنها کار میکردند. بعدها وقتی چاپ، صنعتی شد از طریق روزنامهها و مجلات و تراکتها و آگهیها؛ گرافیک قدمهای
بعدی اش را برداشت.
- تفاوت اساسی گرافیک با نقاشی در چیست؟
گرافیک شاخهای از هنر تجسمی است. البته گرافیک کار تبلیغات و اطلاعرسانی هم میکند. هر دو در حوزه ارتباط تصویری هستند. گرافیک مبتنی بر سفارش است و تفاوت اساسیاش در همین است. نقاش سفارش را از درون میگیرد ولی طراح گرافیک از بیرون.
- سه عنصر(پیام، سفارش و مخاطب) را چگونه میتوان در گرافیک خلاصه کرد ؟
این سه حلقه متصل به هم هستند. گرافیست کسی است که سفارش را میگیرد و این سفارش را تبدیل میکند به اثری که با مخاطب سر و کار دارد.
- چگونه یک گرافیست میتواند از طریق گرافیک مخاطب را متوجه یک معنا کند؟
ببینید این بستگی به توانایی طراح گرافیک دارد. اگر کمی این مسئله را گسترش بدهیم مانند آن است که بگوییم یک عکاس یا فیلمساز چقدر میتواند با ابزاری که دارد پیام خود را منتقل کند. در هر اثر گرافیکی هم قطعا این تلاش میشود، منتها تفاوتها از آنجا آغاز میشود که یک طراح تازهکار در نحوه انتقال مفاهیم و پیام به مخاطبش نسبت به یک طراح با سابقه و با تجربه، بلدی کمتری دارد. یک طراح باسابقه و با تجربه خیلی سریع یک کار را جمع میکند و موفق هم میشود اطلاعات را با همان عناصر بصری منتقل کند ولی طراح جوان و تازه کار باید تلاش فراوانی کند تا به آن پختگی لازم برسد.
- هنرمندان طراح ما معمولا در روشهایشان همچنان از نشانههای غربی استفاده میکنند که نشان میدهد تحتتأثیر فرهنگ بیگانه قرار دارند. آیا نیاز به تدوین برنامه جامع و تئوریک برای بومیسازی هنر گرافیک احساس نمیشود؟
ببینید هر چیزی که نیاز جامعه باشد خودش اتفاق میافتد. قطعا با این ارتباط جمعی که در جهان اتفاق افتاده و ارتباطات گستردهای که وجود دارد، در این دهکده جهانی لزوما پرداختن صرف به یک هویت ملی ممکن است کفاف ندهد. ممکن است جامعه به این درک برسد که باید به زبان جهانی هم حرف بزند. برای اینکه بعضی جاها شما نمیتوانید این حکم را بکنید چون گرافیک از سفارش بر میخیزد؛ گرافیک اصلا از خودش نیست که یکباره تغییرجهت دهد یا فرهنگ عوض کند. گرافیک متکی به یک سفارش اولیه است. اگر این سفارش اولیه، ظرفیت پرداختن به این نوع رفتاری که شما میگویید را داشته باشد ناگزیر باید به آن سمت برود و این بهمعنی تاثیرپذیری از فرهنگ بیگانه نیست. البته ممکن است شما این را راجع به کتاب یا پوستر بتوانید عنوان کنید که چرا دارای عناصر بصری ملی نیستیم یا کم هستیم که البته من برعکس این فکر میکنم که بسیار هم کار شده است و از ابتدای انقلاب هم این دغدغه همه بوده که حتی بعضی اوقات زیادهروی هم شده است. مثلا در مصرف اسلیمیها یا در رفتاری که در تایپوگرافی میشود بسیار اغراقآمیز از خطهای ثلث و نسخ و نستعلیق دارد استفاده میشود.
- بارز بودن نگاه ایرانی را درکار بسیاری از هنرمندان گرافیست نامدار بهخصوص زنده یاد ممیز میتوان دید، آیا برنامه جامع و تئوریکی برای بومیسازی هنر گرافیک احساس نمیشود؟
من عقلم به این میرسد که این موضوع از دانشگاه برمیخیزد. باز هم میگویم که گرافیک یک دانش است و هنر نیست. گرافیک آموختنی است. باید آموزاند و پایههای بنیادین دارد. از آن به بعدش میماند آن واحدهایی که ما باید برای دانشجو بگذاریم.مثلا شما باید واحد دانش و درک هنر ملی را بگذاری و کسانی باشند که یاد بدهند اصلا چگونه میشود هنری با هویت درست کرد.
مگر ژاپن چه کرد ؟ این کشور همین را به دانشجویانش یاد داد. اما ما چنین چیزی نداریم. برای همین دانشجو وقتی از محیط دانشگاه خارج میشود سراغ مد میرود و هرچه بیرون مد است را کار میکند. کامپیوتر هم که در دسترس همه هست. نصب نرم افزارهای گوناگون هم کاری ندارد. برای همین طراحیهای وارداتی را با تغییراتی چاپ میکنند و به اسم پوستر بیرون میدهند. ما انتظار از کسی باید داشته باشیم که بلد باشد کار را انجام بدهد. ما هنر ملی را به دانشجویانمان یاد ندادهایم بعد انتظار هم داریم که او در کارهایش هنر ملی بهکار ببرد. باید یاد بدهیم و جایش هم فقط دانشگاه است.
متأسفانه ما مکانیزم تدریس یا مکانیزم گزینشمان در دانشگاهها درست نیست. الان در تدریسمان هنوز واحدهای درسیای را درس میدهیم که سال 60 بعد از انقلاب فرهنگی طرح درسش ریخته شده است. الان نزدیک سال 90 هستیم؛ یعنی 30 سال است طرح درسی را در حوزه گرافیک مشخص کردهایم که هیچ تغییری نکرده و روزآمد نشده است. یا آن مکانیزم گزینش کنکور دانشکدههای هنری که گرافیک هم در آنجا گزینش و تدریس میشود باید با بقیه دانشکدهها که فقط به تئوری پرداخته میشود فرق کند. گزینش کنکور در رشته هنر(گرافیک) باید مستقل شود؛ یعنی کسی که اینکاره است وارد این حوزه شود، نه کسی که درس تاریخ و یا زبانش بهتر است. از تاریخ و زبان و سایر درسها نمره میآورند اما درس طراحیشان ضعیف است. وقتی در آن درسها 80 درصد نمره میآورند با گرفتن 5 درصد نمره طراحی در این رشته قبول میشوند. بعد وارد دانشگاه شده سطح دانشکده را پایین میآورند. درصورتی که باید معکوس باشد. باید دانشجویی که میخواهد وارد این رشته شود طراحی را خیلی خوب بداند.
- این تغییرات را چه سازمانی باید مدیریت کند؟
قطعا به عهده وزارت علوم است و ما هم در این زمینه از طریق انجمن گرافیک به وزارت علوم پیشنهاد دادهایم. ظاهرا طرح درسها درحال بررسی است.