امیدواریم توانسته باشیم بخشی از صراحت بیان قدیریان را در مصاحبه بیاوریم تا آن جا که مایه رنجش دیگران نشود.
- با توجه به تفاوت ماهیتی که انقلاب اسلامی با دیگر انقلابهای جهان دارد و پس از گذشت سه دهه از این رویداد، تعریف شما از هنر انقلابی چیست؟
پیش از هر چیز باید دانست که انقلاب اسلامی، یک انقلاب الهی بود و نه یک تحول اجتماعی.
یعنی در مورد انقلاب نباید اینگونه تصور کنیم که پیش از آن جامعه مسیری را طی میکرد و فهمید اشتباه کرده و سپس تصمیم گرفت مسیرش را عوض کند. چنین چیزی علت اصلی انقلاب نبود.
اگر بخواهیم داستان انقلاب اسلامی را درست تعریف کنیم، باید ببینیم مسیر حرکت جهان به چه جهتی پیش میرود و انقلاب ما چه نقشی در این حرکت ایفا میکند.
اگر با نگاه دینی و الهی به انقلاب بنگریم، چنین است که خداوند مسیری را برای بشر طراحی کرده که در مقاطع مختلف، آن را به سوی کمال اصلاح میکند.
بنابراین چنانچه انقلاب را صرفا به قشر یا فرد خاصی نسبت دهیم، دچار اشتباه شدهایم. متاسفانه اکنون بسیاری از تحلیلها براساس همان دیدگاه اجتماعی نسبت به انقلاب است و به همین دلیل در بسیاری بخشها به بن بست برخورد کردهایم.
در صورتی که باید نگاه دینی به انقلاب داشت؛ به این معنا که خداوند انقلاب را ایجاد کرد. امام خمینیره نیز گفتهاند این انقلاب، انقلاب الهی و انفجار نور است و صاحب دارد که باید به صاحبش (حضرت مهدی عج) تحویل داده شود. متاسفانه بعد از فوت امام دیگر با این دید به انقلاب نگاه نشد.
هنرمندانی که در فضای انقلاب شروع به کار کردند، اهل تحلیلهای پیچیده نبودند و صداقتشان هم در این بود که درگیر بسیاری از اتفاقاتی که بعد از انقلاب پیش آمد، نشده بودند.
هنرمندان انقلاب، بسیجیان دوران جنگ هستند که به هنرهای انقلاب گرایش پیدا کردند. به هر حال هنرمندان انقلاب کاملا خود جوش حرکتی را شروع کردند و اینطور نبود که از قبل برای هنرشان طراحی داشته باشند.
این افراد که در حوزه هنری گرد هم جمع شدند، مجموعه آثاری را ایجاد کردند که هر چند اشکالاتی از لحاظ تکنیکی در آثارشان به چشم میخورد، اما از نظر حسی و فضاسازی قابل بحث و بررسی است که البته این گروه از هنرمندان رشد نکردند و حرکتشان در نطفه خفه شد.
- همه میگویند هنر انقلاب اسلامی در حوزه هنری رشد کرد. چگونه است که شما میگویید حرکت آنها در نطفه خفه شد؟
آن زمان در حوزه هنری، یک همزیستی سالم وصادقانه وجود داشت. خیلی از اتفاقات هنری که در جهان رخ میدهد، موقعی است که هنرمندان در مکانی جمع میشوند، دوست هستند و کار و زندگی میکنند.
این اتفاق در حوزه هنری، در یک دوره روی داد؛ دورهای که هیچ کس جرأت نمیکرد بگوید «من» و همه میگفتند «ما».
اما از زمانی که آمدند به انقلاب سیستم بدهند نگاهشان به غلط، نگاه اجتماعی بود و نه الهی، در این سیستم جایگاه «من»مطرح شد و همه چیز را به هم ریخت.
در حالی که در سیستم الهی«من»وجود ندارد و هر چیزی بر حول محور الهی میچرخد. بنابراین، چنین تحلیل اشتباهی باعث شد هنر انقلاب نابود شود. یعنی آن چیزی که می توانست به یک حرکت نوین بینجامد، شکل نگرفت و هنرمندان پراکنده شدند.
در مورد حوزه اسراف شد و هنرمندانش به شکل نامناسبی خرج شدند. حوزه میتوانست پایگاه قوی برای تحلیل و نمونهسازی شود.
اکنون در هر رشته هنری 3-2 هنرمند نخبه از حوزه هنری حضور دارند. پس حوزه، نخبه داشت ولی به دلیل راهبری غلط، نتوانست کاری به پیش ببرد. چون در حوزه مدیریت، تحلیل درستی از هنر وجود نداشت.
مبنای اولیه حوزه که هنرمندان رشتههای مختلف جمع شدند، خوب بود ولی سپس به ناکجا آباد رفت.
- این به ناکجا آباد رفتن هنرمندان حوزه آیا ناشی از تغییر مدیریت آنجا بود و یا خود هنرمندان ترجیح دادند مستقل شوند و در مسیر مشترک حوزه قرار نگیرند؟
ما براساس فطرتمان یکسری حرکتها را انجام میدهیم. وقتی میگوییم هنر انقلاب،یعنی براساس یک ساماندهی انقلابی، حرکتی به وجود میآید که دولتها به خود نسبت می دهند. گاهی نیز این حرکت، فردی است. یعنی بسیاری از هنرمندان به شکل فردی بر پایه تفکر الهی و فطرتشان عمل میکنند.
این مسئله نه فقط در مورد هنرمندان دینی، حتی در مورد هنرمندانی که ادعای دینداری هم نمیکنند، مصداق دارد. چون براساس فطرت خود کار میکنند.
خداوند که منتظر چیزی نمیشود. او فطرت بشر را تحریک میکند تا رو به جلو برود. یعنی کار هنر انجام شده و خیلی از اتفاقات هم افتاده است. شما هم در حیطه نقاشی و هم در عرصه سینما میبینید که چند اثر خوب داشتهایم ولی این حرکتها ناشی از همان فطرت است.
یعنی نتیجه حرکتی خود جوش بودهاند. ولی اگر تحلیلگران ما و آنهایی که اهل سیاستگذاریاند، تفکر درستی داشتند، همین سیستم، گسترش پیدا میکرد.
پس ما چه کردیم؟
ما درست نگاه نکردیم و همانطور که گفتم پس از رحلت امام تحلیلهایمان قشری و صنفی شد و گفتند انقلاب را فلان گروه و فلان کسان به وجود آوردند.
- چگونه میتوانیم این فطری بودن هنر را تعریف کنیم و مثلا بر اساس این تعریف، آثار هنرمندی را نقد کنیم و یا برای مدیریت هنری برنامهریزی نماییم؟
وقتی تفکر درستی اشاعه نشود، خیلیها به بیراهه میروند. خیلی از هنرمندان ما راهشان را درست رفتهاند ولی خودشان و به طور فطری رفتند؛ و گرنه متفکرین ما و کسانی که ادعا میکنند این انقلاب، زیر بنای فرهنگی دارد، هیچ کاری صورت ندادند تا تاثیرگذار باشد.
صرف اینکه شما به هلیکوپتر بگویید بالگرد که انقلاب فرهنگی نیست؛ البته واژه دوم هم زیباست و نمیخواهم آن را تخطئه کنم، ولی میخواهم بگویم باید تحلیلی درست و براساس مبانی انقلاب ارائه کرد. پس باز میگویم که سیاستگذاران هنری نگاه غلطی به انقلاب دارند لذا سیاستگذاریشان هم اشتباه میشود.
این سخن امام که انقلاب ما انفجار نور بود، به عنوان یک تمثیل و کلام شاعرانه نیست بلکه یک دیالوگ کاملا رئال است.
انفجار، یعنی اینکه یک نقطه نورانی میشود و تا جایی که جان دارد اطرافش را در طول زمان روشن میکند.
ما همچنان در معرض تشعشع آن نور هستیم. چرا پرونده نقاشان انقلاب را میبندیم؟ چون بر مبنای یک تحلیل اجتماعی میگوییم زمانی بحران اجتماعی بود، مردم حرکتی کردند و چند جا را آتش زدند و گروهی را به سقوط کشاندند، همه چیز تمام شد. پس حالا یک موزه درست کنیم و آثار هنرمندان آن زمان را هم در آنجا بگذاریم.
در حالی که این تحلیل درستی نیست. چرا ما مقطع زمانی قایل میشویم؟ هنرمند انقلاب یعنی هنرمندی که در میان انفجار نور به حرکت خود رو به جلو و در قالب هنر ادامه میدهد.
انقلاب، براساس مباحث اجتماعی تعریف شده بود نه براساس شریعت و فلسفه وجودی دین، خواست الهی و حرکت به سوی کمال بود. هر کس دراین نور کار کند، هنرش انقلابی خواهد بود.
یعنی اگر من تابلویی بکشم که مخاطبم را به سوی کمال ترغیب کنم، هنرمند انقلابم.
- آنچه گفتید به گذشته مربوط میشد آینده چه میشود؟ مثلا نظر شما درباره ارتباط نسل جوان با آثاری که شما اعتقاد دارید ناشی از هنر انقلاب است، چیست؟
مثالی میزنم. تصور کنید که ما اکنون درباره داستان امیر کبیر صحبت میکنیم و پس از مرور آن دوره در نهایت میگوییم عجب شاهان ظالمی. ولی از آن الهام نمیگیریم تا حرکتی کنیم. در واقع تاریخ برایمان تمام شده است.
دلیلش هم همان دادن تحلیل اجتماعی است که به آن اشاره کردم. پس ایراد کار کجاست؟ من میگویم نگاهتان را اصلاح کنید و تحلیلی برای هر عنصر بیابید که درجایگاه رفیع و درحد حرف الهی باشد.
در خصوص نسل جوان مدام میگویند در مورد انقلاب به آنها اطلاعرسانی نشده است.
تلویزیون به عنوان یک رسانه ملی اکنون کارش به جایی رسیده که دیگر نمیداند چه باید بکند، چون هر چه فیلم در مورد انقلاب داشته در این سالها پخش کرده و حالا حتی به پخش مکثهای نیم ساعته که مثلا مردم در بهشت زهرا منتظر ورود امام (ره) بودند، اقدام میکند. ولی میبینیم که باز اتفاقی نمیافتد و همچنان گفته میشود به جوانان در مورد انقلاب خوب اطلاعرسانی نمیشود.
در صورتی که صرف داشتن اطلاعات دردی را درمان نمیکند. این نگاهمان است که باید تغییر دهیم.
- مدیران هنری در این چندساله مدعیاند که بخشی ازهنرمندان از چارچوب اعتقادی خارج شده و به نوعی با نظام هماهنگ نیستند. آیا اساسا هنرمند باید در یک چارچوب خاص فعالیت کند؟
همچنانکه پیش از این گفتم، از وقتی که تقسیمبندیها و نظام دادن در بخشهای مختلف شروع شد، کار خراب شد.
در حال حاضر، سیاستمداران، هنر را فقط در چارچوب سیاسی میبینند و به نظر من عدهای از سیاستمداران، به عمد نمیگذارند مباحث هنری به خصوص سینما حل شود تا بتوانند در مقاطع مختلف سیاستشان از آنها استفاده کنند.
اگر هنرمندان ما به سازماندهی منطقی و عقلی برسند، در آن سازمان، سیاستمدار دیگر نقشی نمیتواند داشته باشد و هر کاری هم نمیتواند بکند، چون هنرمند، جلویش میایستد.
پس تا زمانی که نظام هنری ما به هم ریخته است، سیاستمداران میتوانند از هنر به نفع خود بهرهبرداری کنند.
بارها پیش آمده که یک نقاش، تابلویی کشیده و سیاستمداری به آن اعتراض کرده که این توهین به نظام، حکومت و.. است و برای خودش برداشت سیاسی میکند.
به هر حال از آنجا که در هنر ما پایه تفکری درستی نداریم، تحلیل هنری هم نداریم. یک آقای مدیر هنری میگوید: هنر یعنی مولوی، دیگری میگوید: هنر یعنی بیان درد اجتماعی و مدیری دیگر از هنر به عنوان راه بازکردن برای سیاست اجتماعی تحلیل میدهد.
در نتیجه، آئیننامهها، اساسنامهها و مدیران هنری متزلزل و بیثباتاند و هیچ کس پشت هیچ چیز را امضا نمیکند.
هنرمندان نیز نتوانستند یک آئیننامه تبیین کنند. برای مثال، بیینالهای ما اکنون یک آئین نامه دقیق ندارند و به همین علت است که هر سال با مشکل و جنجال روبهرو میشویم.
- با این اوصاف چه چشم اندازی را پیش روی پویایی و تاثیرگذاری هنر انقلاب میدانید؟
هر چند که ما در بحث هنر، صادقانه عمل نکردیم، اما هنوز دیر نشده و میتوانیم تحلیلهایمان را درباره انقلاب اصلاح کنیم. به شرط آنکه اینقدر روی مبانی اجتماعی و انقلاب قشری حرکت نکنیم.
به هر حال چون جنس انقلاب از نور بوده، نور الهی میتواند ناخالصیها و زشتیها را پاک کند. اگر تحلیل و تفکر ما هیأتی نباشد، مسائل حل میشوند.
شما میبینید هنوز هم تا بحث عاشورا میشود، آن را صرفا یک حرکت سیاسی و اجتماعی میدانند در حالی که عاشورا یک حرکت الهی بوده است.
- به نظرم در رابطه بین مدیر و هنرمند، فضای هنری نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است که شما کمتر در صحبتهایتان به آن عنایت داشتهاید. این بیتوجهی به ساخت و توسعه فضاهای فرهنگی را چگونه ارزیابی میکنید؟
متاسفانه سیاستگذاران ما قدرت سازندگی و یا نابودی هنر را فهم نمیکنند. الان پولی که به سینما تزریق میشود، به اندازه پول یک موشک هم نیست.
نمیگویم نباید موشک ساخت اما میگویم همانطور که لزوم ساخت موشک را فهم کردهایم، در مورد هنر هم فهم کنیم که عمق نفوذ و نیز دامنه تأثیرگذاری هنر بسیار عظیمتر از عمق نفوذ موشک است.
مثلا میگویندآنقدر میلیارد تومان داریم برای هنر هزینه میکنیم؛ در صورتی که این مبلغی نیست وقتی ما ادعا داریم انقلابی که کردهایم، مبنای فرهنگی دارد.
بنابراین، موزههای ما، نمایشگاههای ما و سالنهای سینمای ما هیچیک در خور این انقلاب نیستند. هیچکدام از بحثهای صنفی هنری درست نیستند؛ نه به خاطر اینکه پول و بودجه نیست، بلکه به این دلیل که سیاستگذاران ما لزوم هنر را درک نمیکنند و تا زمانی هم که این فهم حاصل نشود، هیچ راهی نیست و هیچکدام از دعواهای صنفی این مملکت، کمبودهای مالی و تکنیکی هنرمندان حل نخواهد شد. هیچ سمینار و جلسهای هم فایده ندارد.
ولی به محض اینکه سیاستمداری بیاید که لزوم هنر را فهم کند، همه اینها بهسرعت حل میشود.
ما در طول انقلاب مدیر داشتهایم که فهیم بوده و با سرعت توانسته اوضاع را جمعوجور کند.
الان در ازای هر یک تومان که مدیران هنری برای هنر خرج میکنند، منت میگذارند و فکر میکنند هنرمندان آدمهاییاند مثل معتادان که وبال جامعهاند و زندان هم دیگر راهشان نمیدهد و بالاخره باید یکجوری شکمشان را سیرکرد! من میگویم اصلا برای هنر خرج کنید میخواهیم پول را دور بریزیم. این پول برای هنر است.