سه‌شنبه ۱۲ دی ۱۳۸۵ - ۱۶:۰۳
۰ نفر

احسان ناظم بکایی: آن اوایل که هنوز به قابلیت‌های روجلد رفتن کاوه مظاهری پی نبرده بودیم، یک فکری تو سرمان افتاد.

حالا که آدم فتوژنیک برای روی جلد رفتن نداریم و اکثر قریب به اتفاق بچه‌ها، درب و داغون هستند، از پتانسیل عظیم خوانندگان استفاده کنیم. چون بزنیم به تخته، تمام خواننده‌های همشهری‌جوان، فتوژنیک مادرزاد هستند.

بنابراین از شمارة43 بالای فرم اشتراک، فرم جدیدی زدیم با تیتر: «فقط فتوژنیک‌ها بخوانند». در این فرم، از همة آن‌ها که احساس خوش‌تیپ بودن می‌کردند، خواستیم تا علاوه بر پر کردن فرم، 2 قطعه عکس خودمانی بدون رتوش برایمان بفرستند. همین‌طور گفتیم که اصلا عکس پرسنلی 4×3 که طرف مثل عصا قورت‌داده‌ها به دوربین زل می‌زند به دردمان نمی‌خورد.

در همین فرم تذکر داده بودیم که داوطلب‌ها باید هرگونه حرکت ژانگولری را که محمدرضا دوست‌محمدی می‌خواهد رویشان انجام بدهد، با روی باز بپذیرند و به‌شان برنخورد.

البته قرار بود جوایزی هم به کسانی که جرأت می‌کنند و عکس‌شان را می‌فرستند، بدهیم که عبارت بود از سفر تصویر برگزیدگان همراه با جلد به مناطق مختلف تهران و شهرهای ایران، ملاقات از طریق جلد با کارگردانان سینما و تهیه‌کننده‌هایی که به بازیگر نیاز دارند، آمدن افه توسط افراد برگزیده در حضور ساکنان محل و خویشاوندان و هدیه‌ای تو مایه‌های ساعت دیواری.

همان‌طور که انتظار نمی‌رفت، تعداد زیادی از خوش‌تیپ‌ها با اعتماد به نفس فراوان، عکس‌های خودشان را فرستادند. اما همان‌طور که انتظار می‌رفت، خیلی‌ها مواردی را که جزو شروط ذکر کرده بودیم، بی‌خیال شده بودند و به غیر از عکس‌های پرسنلی 4×3 و رتوش شده، چیز دیگری برایمان نفرستادند.

البته مابین این تصاویر که یک سری با نامه و یک سری با ای‌میل به دفتر آمد، در چند نمونه، جوان‌های خوش‌ذوق با کارهای فتوشاپی که بلد بودند کارهای جالبی کرده بودند؛ مثلا خودشان را روی کاناپه تکثیر کرده بودند و از این‌جور کارها.

اما مشکلات از جایی شروع شد که دوست‌محمدی، مدیرهنری مجله می‌خواست از چهره‌های فتوژنیک برای روی جلدها استفاده کند. وقتی تماس می‌گرفتیم و می‌گفتیم بیایید، می‌گفتند امروز وقت نداریم.

وقتی می‌آمدند، می‌دیدیم اینی که جلوی ماست اصلا ربطی به عکس ندارد و فشار زندگی باعث شده تا صورت و تیپ و قیافه طرف کاملا متلاشی شده باشد. به هر حال، رتوش زیادی هم بعضی موقع‌ها، نتیجة عکس می‌دهد.

اگر این دو مرحلة بالا به خوبی پیش می‌رفت، مشکل بعدی راضی کردن طرف برای بلایی بود که دوست‌محمدی می‌خواست سر او بیاورد. همان‌طور که می‌دانید، دوست‌محمدی همه‌جور بلایی سر سوژه می‌آورد، مثل، کاغذ پیچ کردن، جایگزینی چکش به جای کله و خلاصه کارهایی که آدم عاقل حاضر به انجام آن نیست.

خدا را شکر، اکثر آن‌هایی هم که متقاضی روی جلد رفتن بودند، می‌خواستند با تریپ گلزار عکس بگیرند و اهل کله معلق زدن و این حرف‌ها نبودند.

از بین همة این فتوژنیک‌ها، فقط دو تا روی جلد رفتند. یکی جلد شمارة 47 که دربارة خانة دانشجویی بود و جوانی پتو پیچ شده، نشسته بود و دورش سفرة نیمرو و آفتابه بود.

البته خود چهرة عزیز، از این‌که در جوارش آفتابه‌ای گذاشته شده، دل خوشی نداشت و گفت که دیگر روی جلد ما نمی‌رود.

جلد دیگری که از چهرة فتوژنیک استفاده شد، شمارة51 بود که مربوط به ورزش‌های رزمی بود. محمدرضا دوست‌محمدی از او خواسته بود با عصبانیت به دوربین نگاه کند و شبیه مشت‌زن‌ها، مشتش را گره کند.

آن وقت به جای انگشت‌ها، چاقو و قیچی و این‌جور چیزها گذاشته بود. این چهره هم بعدها از این‌که این‌قدر او را خشن نشان داده بودیم، شاکی شد.

با این وضع، پروژه عملا به بن‌بست رسید. چون این جنگولک بازی‌ها به گروه خونی برخی عزیزان که فکر می‌کردند آخر هفته باید به اروپا بروند تا در شوهای تبلیغاتی آن‌جا بازی کنند و خیلی کلاس می‌گذاشتند و می‌گفتند ال‌جی برای تبلیغ‌اش قبل از بهرام رادان با ما تماس گرفته بود، نمی‌خورد.

از طرفی دوست‌محمدی هم حاضر نبود از طرح‌های محیرالعقول خودش دست بکشد. بنابراین در کمتر از دو ماه و خیلی بی‌سروصدا از شمارة 50، این فرم را حذف کردیم.

به هر حال این شکست تقصیر هیچ‌کس نبود، چون خیلی‌ها نمی‌دانستند ما چه بلاهایی سر روی جلدهایمان می‌آوریم. ما خودمان هم معنی درست و دقیق فتوژنیک را تا موقعی که این گزارش فتوژنیک‌ها را تنظیم کردیم نمی‌دانستیم.

الان هم که معنی‌اش را از دوست‌محمدی پرسیده‌ایم، توهم فتوژنیکی برمان داشته است. «تصویر بانمک و جذاب داشتن؛ این مسأله ربطی به خوش‌قیافه بودن ندارد.» این چیزی است که دوست‌محمدی دربارة فتوژنیکیّت می‌گوید.

اما شاید برای خوانندگان نسوان این مطلب جالب باشد که بدانند بین این همه پسری که با اعتماد به نفس کامل، عکس‌های خودشان را برایمان فرستادند، دو سه تا دختر خانم  هم دلشان را به دریا زده بودند و عکس‌هایشان را برایمان فرستاده بودند که این نشان‌دهندة حضور جمعیت نسوان در عرصه‌های مختلف است.

با این‌که الان 50 شماره است دیگر آن فرم را نمی‌زنیم هنوز هم چند تایی پایه هستند و عکس‌شان را برایمان می‌فرستند و از طریق تلفن، پیگیر مسائل فتوژنیکی خودشان هستند.

خلاصه این ماجراها در پاییز و زمستان سال پیش گذشت تا این‌که پاییز امسال و برای شمارة94 که دربارة سی‌دی‌های حریم خصوصی بود، دوست‌محمدی دوباره طرح استفاده از چهره‌های جدید را مطرح کرد.

ابتدا قرار بود روی جلد، عکس یک خانم باشد که در محل چشمش، یک سوراخ کلید، همراه با چشم یک فضول گذاشته شود. (ما که گفتیم طرح‌های دوست‌محمدی، غیرعادی است!) پنج خانم ابراز تمایل کردند.

دو نفرشان تا ماجرا را فهمیدند، جا زدند و سه تای بقیه هم وقتی طرح را دیدند، یادشان آمد بچه‌شان را روی گاز جا گذاشته‌اند. در نهایت، مثل همیشه به نیروهای داخلی متوسل شدیم و از محمد امیرپور استفاده کردیم.

به هر حال در این صد شماره، دوست‌محمدی سعی کرده از خود بچه‌های نشریه برای روی جلد استفاده کند، چون هم در دسترس هستند، هم می‌دانند دوست‌محمدی چه بلایی می‌خواهد سرشان بیاورد و به‌شان بر نمی‌خورد.

اگر او از آن‌ها بخواهد از طبقه ششم آی‌تک بیرون بپرند، چون او را می‌شناسند این کار را می‌کنند. (هر چند خود دوست‌محمدی می‌گوید این فروتنی بچه‌ها را می‌رساند، اما این کارها چه ربطی به فروتنی دارد؟)

این سوژة فتوژنیک هر چی نداشت این را داشت که باعث شد تعدادی از جوانان که عکس بعضی‌هایشان را دور و اطراف این مطلب می‌بینید، استعدادشان شکوفا شود و کارهای بامزة فتوشاپی بکنند و دوست‌محمدی هم فهمید دنیا دیگه مثل کاوه مظاهری نداره!


به‌نظر شما این‌ها یک نفر هستند؟!


با رتوش- بی رتوش

مدیر هنری مجله می‌گوید کار این رفیقمان خیلی خوب است و شاید یک روزی طراح جلد خودمان بشود


مدیر هنری این دو دوست را هم رویش نشده دعوت کند


معلوم نیست کدام‌یکی‌شان می‌خواسته برود روی جلد!

 


خلاقیت و ابتکار را دارید؟

دوست محمدی می‌گوید: «این آقا، قد بلند و صورت خوبی دارد و خیلی کارش درست است که رضا گلزار خواسته کنار او عکس بیندازد!

 چند بار خواستیم از او دعوت کنیم،‌اما ترسیدیم فقط بخواهد عکس‌های همین مدلی بگیرد.»

 

بدون شرح، واقعا بدون شرح!

کد خبر 12331

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز