اساسا او را با بازگشتهای فوقالعادهاش بهخاطر میآوریم. کافی بود 2 بازی پشتسرهم گل نزند تا بازیکنی که هرگز بهاندازه جایگاه و افتخاراتش محبوب نبود، مورد انتقاد قرار گیرد و در اوج انتقادها، دایی با گلهایش بازمیگشت. واکنشهای عصبیاش پس از گلهایی که میزد بیش از آنکه حکایت از شادمانی داشته باشد، با آن مشتهای گره کرده و عضلات منقبض شده، نشانه اثبات قاطعانه خویشتن بود.
حالا اما داستان کمی عوض شده. او در قامت سرمربی پرسپولیس پس از بهجا گذاشتن رکوردی که در تاریخ باشگاه سابقه ندارد، استعفا کرد و رفت. حرفهایش پس از بازی با صبا از دایی تازهای رونمایی میکرد. مردی که کمتر به یاد میآوریم اشتباهاتش را پذیرفته باشد، اینبار بدون فرافکنی با پذیرش مسئولیت شکست استعفا داد و رفت.
با این همه باز هم نتوانست بر وسوسه نشستن بر صندلی داغ مربیگری در تیمی بزرگ فائق آید و به درخواست بازیکنان و سرپرست موقت باشگاه، باز هم بازگشت. این را باید بازگشتی از جنس روزهای طلایی آقای گل فوتبال جهان بدانیم؟ در اینکه دایی بازگشته تا تواناییاش را بار دیگر به رخ بکشد، تردیدی وجود ندارد اما آیا با این کار، اشتباه دیگری را مرتکب نشده؟ در این رابطه باید سابقهاش را در نظر بگیریم یا تیم مریضی را که هیچ نشانی از پرسپولیس ندارد؟
میگویند بعد از بازی با صبا در حالی از بازیکنان خداحافظی کرده و حرف از رفتن زده که نتوانسته جلوی اشکهایش را بگیرد. تعدادی از بازیکنان نیز چنین حالی را داشتهاند و با التماس از او خواستهاند که نرود. گویی در باشگاه کمتر کسی موافق استعفای دایی بوده و او حالا بازگشته است؛ بازگشتی که در فضایی کاملا احساساتی رخ داده و شاید طولی نکشد که شهریار از این تصمیم پشیمان شود؛ روزی که ممکن است دیگر نشود این پرسپولیس بیمار را نجات داد.