ترجمه آثار فلسفیاسلامی به زبان فارسی، غریبتر و مظلومتر از خود فلسفه اسلامیدر ایران معاصر است. شگفتانگیزاست کهباوجوداینهمه داعیه داردرفلسفهاسلامی، هنوز هیچ ترجمه قابلقبولیاز بسیاری از متون فلسفهاسلامی دردست علاقهمندان نیست.
بههمیندلیلخبر انتشارترجمهفارسی متنمهمیمانند «تهافت التهافت»ابنرشدفینفسه میتواندخبر دل انگیزیباشد. ایننوشتهنقدی استبراینترجمه. مشخصات کتابشناسی این اثر چنیناست. تهافت التهافت،ابن رشد،ترجمه و توضیح: دکتر علی اصغر حلبی،انتشارات جامی،1385.
این سخن درستی است که وجه غالب تفکر در سنت ایرانی اسلامی، ادبیات است و نه فلسفه رسمی. به همین دلیل زیستکنندگان در این سنت، حکمت و فرزانگی را بیشتر در امثال نظامی ، ناصرخسرو ، مولانا و حافظ جست وجو می کردهاند تا امثال بوعلی و میرداماد و صدرا.
اهل این سنت به زبان مادریشان میاندیشیدهاند و ورود جامعه غیرفرهیخته به جهان عقل ورزیهای فنی به دلیل همین مشکل زبان و نیز وجود اصطلاحات، با دشواری روبه رو بوده است. فارسی کردن آن اندیشه ها از راه بازگردان متون عربی به زبان فارسی در همین جا اهمیت می یابد. دکتر علی اصغر حلبی و گروه معدود دیگر گویا در پی چنین ضرورتی است که ترجمه فارسی بخشی از این میراث را وجهه همت خود کرده اند. ترجمه فارسی «تهافت التهافت» سومین اثر ایشان در این حوزه است.
دکتر علی اصغر حلبی پیش از ترجمه فارسی «تهافت التهافت» ابن رشد، دو اثر از ابوحامد غزالی را نیز به فارسی برگردانده بود: «تهافت الفلاسفه» و «قواعد العقاید» . بنابراین قاعدتا باید بتوان ایشان را با میراث فلسفی و کلامی ابن رشد و غزالی آشنا دانست.
مقدمه او بر ترجمه فارسی «تهافت الفلاسفه» و نیز «تهافت التهافت» ابن رشد گواه آن است که انگیزه او از ترجمه مدح یا ذم این دو اندیشمند نبوده است. به ویژه مقدمه او بر «تهافت» غزالی معلوم می کند که ضمن اعتقاد به ستودنی بودن غزالی منتقد، اما به تأثیر بی تردید او در پی ریزی سنت عقل ستیزی در فرهنگ اسلامی نیز اذعان می کند و همین نکته او را از دیدگاه مدح آمیز صرف نسبت به غزالی (زرین کوب، همایی) و یا دیدگاه قدح آمیز مبتنی بر نقد شخصیت (زکی مبارک، عارف تامرو، درمیان خودیها، دکتر یثربی) جدا می کند.
اگرچه حلبی دست کم در باب غزالی و ابن رشد بیشتر یک مترجم است تا صاحب نظر در فلسفه و کلام اسلامی و ناگفته پیداست که ترجمه غزالی یا ابن رشد به هیچ روی به معنای «غزالی پژوهی» و« ابن رشد پژوهی» نیست، اما مقدمه مفصل دکتر حلبی بر ترجمه «تهافت» ابن رشد میکوشد تا این ترجمه را از حد و اندازه یک ترجمه صرف فراتر ببرد که البته توفیقی نمی یابد. از این مقدمه شصت صفحه ای، چهل صفحه آن هیچ ربطی به غزالی یا ابن رشد و«تهافت» آن دو ندارد. بیست صفحه باقی مانده نیز اگرچه عنوان« ابن رشد اندلسی» را دارد، ولی در آن اشاره ای به محتوای «تهافت التهافت» نشده است.
مثلا آوردن سؤال و جواب غزالی و ابن رشد در باب قدم عالم در صفحات ده و یازده مقدمه که عین آن ها در متن کتاب هم آمده است کاملا بیجاست. یا مثلا بیان فواید تحصیل فلسفه (صص 25-22) کوچک ترین ربطی به ماجرای دو تهافت ندارد.
حق این بود که مترجم در مقدمه اش به سیر حوادثی می پرداخت که در ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام به نگارش دو تهافت انجامید. دیگر این که در مقدمه می بایست گزارشی از محتوای «تهافت» ابن رشد و نیز روش مترجم آورده می شد. بنابراین نبود این مقدمه، ضرری به کتاب نمی رساند.
دکتر حلبی با این سه ترجمه، در معرفی غزالی و ابن رشد (در حوزه ترجمه فارسی) بر دیگران فضل تقدم دارد، ولی شیوه او در بازگردان فارسی نشان می دهد که تقدم فضل ندارد. مسئله این است که ترجمه در هر موضوعی قبل از هر چیز یک کار زبانی است. این فعالیت زبانی، چیزی جز آشنایی مترجم با زبان مبدا و مقصد و آگاهی از موضوع ترجمه است.
ترجمه در این جا (یعنی همان سایه گردانی زبانی) شأنی جدا از متن ترجمه شده هم دارد، یعنی هر ترجمه جدای از آن که محتوای متن اصلی را گزارش میکند، تشخصی هم برای خود دارد. در ترجمه دکتر حلبی این ویژگی زبانی لحاظ نشده است.
نثر مترجم در مقدمه این ترجمه البته نشان می دهد که او روان نویس و حتی گاه زیبانویس است، اما وقتی سخن ابوحامد و ابن رشد را به فارسی برمیگرداند، زبانش لحن خشک و تحت اللفظی به خود می گیرد. به نظرم اشکال کار در این جاست که ایشان واحد ترجمه را در کارشان کلمه لحاظ کرده اند و نه مفهوم. بهتر بود مترجم در این جا از ظاهر عبارات می گذشت و فقط مفهوم را بر می گرداند.
خطر دوری از امانت در ترجمه (که البته مفهومی دوپهلو و مغالطه انگیز و تا حدی بی معنا دارد) کمتر از خطر در افتادن به ترجمه قالبی نیست. حرف این است که یک فارسی زبان عربی ندان که آشنایی اجمالی با میراث فلسفی و کلامی دارد، با خواندن ترجمه دکتر حلبی، از شرح و بیان های دیگر برای فهم معنا بی نیاز نمی شود. مترجم می گوید: «تهافت التهافت کتابی دشوار است و نویسنده آن اگرچه دانشور بوده، اما بیان ساده و لطیفی نداشته است». (ص۵۹). عین همین داوری را با اطمینان بسیار می توان درباره ترجمه دکتر حلبی هم روا داشت و بر برخوردار نبودن ترجمه فارسی از بیان ساده و لطیف قاطعانه صحه گذاشت.
بله، درست است که به قول دکتر حلبی،« تهافت التهافت» کتاب دشواری است، اما حرف این است که این دشواری در واقع بخشی از پروژه ترجمه چنین کتابهایی است و این توانایی زبانی مترجم است که اجازه نمی دهد خواننده فارسی زبان هم این دشواری را احساس کند. فلسفه آشنایانی که عربی هم بلدند، میتوانند از اصل کتاب استفاده کنند و متن فارسی قاعدتا به کار این گروه نمی آید، اما عربی ندانان علاقهمند به کلام و فلسفه که آشنایی کمتری با این میراث دارند، با این ترجمه نمیتوانند در جریان ماجرا قرار گیرند.
بله، یک نکته مسلم است و آن این که کسانی که نثر دشوار کسی مثل ابن رشد را تمام و کمال در نمییابند، با مراجعه به چنین ترجمههایی میتوانند قدری بیشتر مطلب را فهم کنند، اما آیا این ترجمه فقط برای چنین گروهی نوشته شده است؟
گویا دکتر حلبی، ابن رشد و غزالی را به گونهای غریب فهمیده است. نزاع غزالی و ابن رشد در واقع بخشی از ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام است که باید آن را در زمینه ویژه اش فهمید. این آگاهی تاریخی قطعا به ارائه ترجمهای اصیل تر و حتی شیواتر یاری خواهد رساند.
در غیر این صورت ترجمه کردن فقط سوژه ای خواهد شد برای یک طبع آزمایی و در نهایت، عرضه کاری مکانیکی و فنی. یک نمونه بیاورم: دکتر حلبی در مقدمه ترجمهاش می گوید:« سیمون ون دنبرگ در ترجمه این کتاب به انگلیسی، بسیار رنج کشیده و زحمات او در این راه حقیقتا عظیم و طاقت فرساست و اگر ترجمه او و حواشی روشنگر او نمی بود، فهمیدن و فهمانیدن کتاب ابن رشد برای این ناتوان هم دشوار می بود». (ص 60). آیا واقعا برای فهمیدن و فهمانیدن کتاب مهمی مثل «تهافت التهافت»، هیچ منبعی در اختیار ما نیست تا مجبور باشیم به حواشی ترجمه انگلیسی آن رجوع کنیم؟
خوانندگان ترجمه «تهافت التهافت» از مترجم محترم آن سپاسگزارند که ترجمه این کتاب را برای احترام به حقیقت و علم و فلسفه پذیرفته است. این خوانندگان هم مانند دکتر حلبی به این حقیقت معترفند که در این کشور دیوار فلسفه چنان کوتاه است که پردازندگان به آن هرگز طرفی نبستهاند و نخواهند بست. (ص 59)، اما این را هم بگوییم که طرف بربستن از این میراث باشکوه و ارجمند برای ما که انواع حجابهای تاریخی و زبانی میان ما و او حائل افکنده است، منوط به آن است که بازنوشتها و تقریرهایی رسا، سلیس و امروزین که ضمنا از بیان ساده و لطیفی هم برخوردار باشد از این میراث مکتوب فراهم شود.