بهخصوص روابط آدمها! توی زمستون همه با هم صمیمیترن و بیشتر وقتها که هوا سرده برای اینکه گرم بشن، همه کنار یه بخاری یا شوفاژ جمع میشن و مثل بیشتر وقتها که هر کس یه جای خونه است، نیست.
یادمه وقتی هوا سرد بود و برف میبارید و نمیشد رفت بیرون بازی کرد، ما جمع میشدیم توی خونه و از سرما میرفتیم کنار شوفاژ و بازی میکردیم. بازیهایی که شاید بیشتر روزهای سال به یادشان نبودیم، چون وقتی میشد بریم توی حیاط بالا و پایین بپریم و دنبال هم کنیم، چه نیازی به بازیهای نشستنی بود؟
اما واقعاً بازیهای نشستنی هم عالم خودشون رو داشتند و حسابی بهمون کیف میدادند. مثل انواع و اقسام «منچ» و «مار و پله» که باید هی تاس میریختیم و از هم جلو میزدیم تا زودتر برنده بشیم و چه حالی داشت وقتی شیش میآوردیم و باید جایزه میریختیم! شیش یه حسی مثل قهرمانی به آدم میداد!
بعضی وقتها هم «دَبِرنا» بازی میکردیم. دبرنا اینجوری بود که یه دونه یا چند تا کارت مقوایی به هر کسی داده میشد که روش توی چند ردیف چند تا از عددهای بین 1 تا 99 نوشته شده بود. یه نفر هم مهرههایی رو از یه کیسه بیرون میکشید و میخوند و اگه عددی که میخوند، توی کارت بازیکن بود، اعلام میکرد:«من دارمش.» بعد هم هر کس زودتر همه عددهای یه ردیفش تموم میشد، با خوشحالی فریاد میزد: «دَبِرنا!» که یعنی برنده شد.
مونوپولی (که به اسم ایروپولی در ایران بیشتر شناخته شده) هم خیلی خوب بود و خوبیش این بود که ساعتها طول میکشید و حسابی وقتمون رو پر میکرد. مونوپولی در واقع یه شهر با یه سری خیابون بود که بازیکنها مثل منچ تاس میریختن و روی این خیابونها قرار میگرفتن و میتونستن این خیابونها رو با پولی که بازی بهشون داده، بخرن و بعد که یه محله رو خریدن، میتونستن توش خونهسازی کنن و هر بازیکنی که توی این خیابونها میافتاد باید کلی اجاره به صاحب خیابون پرداخت میکرد. در واقع مونوپولی بازیای بود که باعث میشد فکر اقتصادیمون تقویت بشه و حسابی ما رو درگیر خودش میکرد.
اما الان که به نوجوونهای این روزها نگاه میکنم، شباهت زیادی به دوران ما ندارن! وقتی هوا سرده و بیرون نمیرن، کنار شوفاژ جمع نمیشن و بازیهای نشستنی نمیکنن؛ تکتک کنار کامپیوتر میشینن و بازیهای کامپیوتری میکنن!