بعد برفها را کپه میکردیم و سرسره درست میکردیم، از یک طرفش پله میگذاشتیم و از آن طرفش سر میخوردیم پایین! هوا که تاریک میشد میچپیدیم تو اتاق! آنجا دیگر نمیگذاشتند ورجه وورجه کنیم! هشت تا بچه قد و نیم قد بودیم! اصلاً جا نداشتیم که تکان بخوریم! میچسبیدیم تنگ هم کنار کرسی و نون بیار کباب ببر بازی میکردیم! اما آرام، نباید آرامش بزرگترها را به هم میزدیم! یک بازی دیگر هم داشتیم، که اگر قول میدادیم سر و صدا نکنیم، اجازه میدادند، بازی کنیم. آن هم یهقل دوقل بود! یویو هم داشتیم که نوبتی بازی میکردیم و گاهی سر نوبت دعوایمان میشد! این بود که مادرم با یویو مخالف بود و همیشه آن را از دستمان قایم میکرد!
خوش به حال کودکیهای مادربزرگ، ما که تا این موقع سال فقط یک برف دیدیم! تازه، وقتی هم میبینیم، برف زمان مادربزرگ کجا و برف زمان ما کجا؟میخواهم بگویم بازیهای ما کجا و بازیهای زمان مادربزرگ کجا؟ اما میبینم اگر از بازیهای کامپیوتری هم بگذریم، باز هم بازیهای امروزی کمجاذبه نیستند. درست است که آنقدر برف کم میبارد که دیگر نمیشود از روی بام روی برف پرید، اما بعضی شبها، وقتی همه دور هم جمع میشوند و هیچ راهی ندارند غیر از اینکه سه یا چهار ساعت را کنار هم بگذرانند، بازیهای جالبی انجام میشود! بازی مورد علاقه ما وقتی شش یا هفت نفر هستیم، رازبازی است: همه دور هم مینشینند و هر کس، روی یک کاغذ جملهای درباره خودش مینویسد! بعد این کاغذها توسط یک نفر خوانده میشود و بقیه باید با توجه به شناختی که از اعضای گروه دارند، حدس بزنند که هر جمله متعلق به چه کسی است.
بازی دیگری هم هست که خیلی بیشتر مشهور است: پانتومیم! دو گروه جدا میشوند. یک گروه سوژهای طرح میکند و این سوژه را به نمایندهای از گروه دیگر میگویند، این نماینده باید سوژه را با حرکات پانتومیم اجرا کند. هر گروهی که زودتر سوژه گروه مقابل را حدس بزند، برنده است!
اما اسم فامیل بازی دیگری است که از بچگی تا بزرگی ادامه داشته است! بسته به نوع دوستیها میتوان گزینههای دیگری به اسم فامیل اضافه کرد. مثلاً در گروه ما چون شاعر و طبع شاعری بالاست، ما گزینه شعر را هم به باقی گزینههای اسم فامیل اضافه کردهایم! در کمبود برف و یویو و یه قل دوقل، ما هم راههای خودمان را برای سرگرم شدن داریم!