با مخالفان قطبی اصرار دارند که اگر او در انتخاب ترکیب اصلی تیم و تعویضهایش اشتباه نمیکرد، ایران میتوانست کره را شکست دهد. آنها برتری فوتبال کره بر فوتبال ایران که در نیمه اول این بازی کاملا محسوس بود را نمیپذیرند و معتقدند یک مربی بزرگتر میتوانست از این بازی برنده خارج شود.
اما سؤال اساسی این است که یک مربی بزرگ خارجی چقدر میتواند این تیم را که همه داشته فوتبال ایران بود متحول کند؟ آیا مثلا اگر زاکه رونی به جای قطبی روی نیمکت ایران مینشست، تیم ملی میتوانست فوتبال روانی را که ژاپن در نیمه نهایی مقابل کره به نمایش گذاشت و این تیم را شکست داد، تکرار کند؟ پاسخ این سؤال قطعا منفی است. زاکه رونی پس از جام جهانی 2010 به نیمکت ژاپن اضافه شد و در مدت 6 ماهه حضورش تا قبل از شروع جام ملتهای آسیا تنها4 بازی دوستانه را تجربه کرد.
این مدت کوتاه برای پیاده کردن چنین نمایش هماهنگی قطعا کافی نیست. نباید فراموش کرد که ژاپن پیش از آمدن زاکه رونی هم در جام جهانی عملکرد فوقالعادهای داشت و توانست کامرون و دانمارک را با همین بازی هماهنگ به زانو در آورد. مهمترین نکته در پیاده کردن این فوتبال، ابزاری است که سرمربی ایتالیایی در اختیار دارد. بازیساز اصلی تیم ژاپن کیسوکه هونداست که یکی از پدیدههای جام جهانی بود و حالا آرسنال و لیورپول بهدنبال او هستند. هاسبه، دیگر هافبک کلیدی و کاپیتان ژاپن هم در تیم ولفسبورگ یکی از بازیکنان کلیدی است. کاگاوای 21 ساله در فصل جاری پدیده اصلی دورتموند و بوندس لیگا بوده است.
به کمک چنین بازیکنانی است که ژاپن توانست کرهجنوبی را به عقب براند و پرس سنگین این تیم را که مقابل ایران دیده شد، خنثی کند. این بازیکنان که حالا در سطح بینالمللی هم مطرحند، خروجی فوتبال ژاپن است که سالها روی فوتبال پایهاش برنامهریزی کرده و باشگاههایی دارد که برای تیمهای پایه شان برنامه دقیقی دارند. تنها در چنین وضعیتی است که استخدام مربی بزرگی مثل زاکه رونی میتواند مؤثر باشد.
فوتبال ایران اما پس از جام ملتها به این فکر افتاده که با استخدام یک مربی بزرگ خارجی، فاصلهاش را با فوتبال ژاپن و کره کم کند؛ درحالیکه هیچ برنامهای برای متحول کردن فوتبال پایه و اهمیت دادن به فوتبال باشگاهی- بهعنوان اساس فوتبال هر کشور- وجود ندارد. در چنین شرایطی مربی بزرگ خارجی برای رسیدن به قدرتهای فوتبال آسیا کافی نیست.