فیلسوفان حرفهای در مواجهه با مسائل سنتی، تکنیک های جدیدی به کار می برند و به دستاورد های مهم و جدید نیز نائل می شوند.
در سال ۱۹۸۰ «تایم» خبر داد که علاقه به پژوهش های فلسفی در باب دین احیا شده است: « خدا در حال بازگشتن است.» به تدریج عده ای بیشتر از مردم در می یابند که مباحث مربوط به اعتقاد به خداوند مهم است.
مفهوم «فلسفه دین»، مفهومی جدید و متضمن فرق گذاری بین «فلسفه»و«دین» است که عمدتاً در غرب جدید رخ نموده است.
البته سابقه بعضی از مطالب، که ذیل عنوان «فلسفه دین» می گنجد، به تجزیه و تحلیل و اندیشه ورزی های فلسفی دوره باستان باز می گردد. چنان که در فلسفه اسلامی معمولاً به این پرسشها در بخش الهیات بالمعنیالاخص توجه شده است و فیلسوفان مسلمان سهم مهمی در بسط دین شناسی فلسفی داشته اند. فلسفه دین، ژرفکاوی فلسفی دین است، ولی معنای این دو کلمه و روش مطلوب و محتوای این رشته دستخوش مناقشات بسیار است.
دستاوردهای جدید در این زمینه بر دو نوع است: الف. ارزیابی عقلانیت یا معقولیت عقاید دینی با توجه به انسجام آنها و اعتبار براهین مربوط به توجیه آنها؛ ب. تحلیل توصیفی و روشن سازی زبان و عقیده و اعمال دینی با توجه خاص به قوانین حاکم بر آنها و زمینه آنها در حیات دینی.(۱)
در غرب پس از رنسانس، به ویژه در قرن اخیر، شاهد شکوفایی روز افزون تأمل فلسفی در مقولات دینی ( فلسفه دین) هستیم. هر چند برخی از نظریه های فلسفی اخیر صبغهالحادی دارد و ثمری جز دین زدایی نداشته است، ولی بسیاری از دستاوردهای فلسفه دین معاصر در خور تحسین و سزاوار دقت است:
۱. دین را می توان چنین تعریف کرد: «مجموعه ای از معارف که حول محور قدسی شکل میگیرند»؛ ۲.فلسفه دین ، تأمل عقلانی درباره دین است.
با توجه به این دو مقدمه در تأیید دیدگاه دوم می توان گفت:
۱. تامل فلسفی در باب یک سنتِ کاملاً متفاوت دینی به مشغله های ذهنی کاملاً متفاوت می انجامد؛ بدین جهت فیلسوفان غربی، بر خلاف همتایان هندوشان، سخت دلمشغول براهین له و علیه وجودی متعال و سازگاری و یا نا سازگاری خداوند و معجزاتش با سیطره قانون های طبیعتی بوده اند.
اما در سنتی همانند آیین بودا- که در آن مفهوم «معبود متعال» که با مخلوقاتش روابط شخصی فعال داشته باشد، جایی ندارد- این مسائل پدید نمی آید؛ بر عکس، فیلسوفان در چنین سنتی دلمشغول کوشش برای توضیح رابطه معبود یگانه خطا ناپذیرِ متعال با موجوداتی هستند که در جهان،مجلای تجلیات او به شمار می روند. آنها همچنین به بررسی استدلالهایی که بر ناواقعی بودن نهایی جهان حسی ارائه شده است، میپردازند.
۲. از جمله مباحث اصلی در فلسفه دین،که بقیه مسائل حول محور این مساله دور میزند، مساله خدا و اثبات آن است. با این حال، حتی این مساله، میان تمام ادیان مشترک نیست. شاید بتوان گفت تنها چیزی که مشترک بین ادیان است، فقط «مفهوم خدا» است؛ زیرا مفهوم خدای یهودی- مسیحی و خدای هندو با مفهوم خدای دین اسلام تفاوت زیادی دارد.
به همین دلیل است که بعضی از فیلسوفان دین، همانند «جان هیک» در کتاب «فلسفه دین»، وقتی بحث خدا را مطرح می کند، تذکر می دهد که این مفهوم از خدا ، بر آمده از خدای سنت یهودی- مسیحی است.
۳. اعتراف بعضی از فیلسوفان دین مغرب زمین به این که مباحث موجود در فلسفه دین فعلی، مباحثی بر آمده از سنت یهودی- مسیحی است:
الف. آلستون می گوید: این گونه دعاوی ( دعاوی مطرح در فلسفه دین) از سوی همه ادیان مطرح نشده است، بلکه منحصراً در ادیان خاصی مطرحند و اگر چه می توانیم همه گونه دعاوی از این دست را در هر دین خاصی پیدا کنیم، اما مضمون ویژه از هر دین تا دین دیگر کاملاً متفاوت است و این برای سمت و سویی که فلسفه ورزیِ پدید آمده در قبال هر دین اتخاذ کرده است، پیام های مهمی خواهد بود.(۲)
ب. اسمارت در جواب «برایان مگی» که از او پرسید: آیا در حوزه دین عملا « دین» را به معنای دین مسیحی فرض نمی کنند؟ می گوید: در این کشور [انگلستان] بسیاری از نویسندگان این فن مایلند این دو مقوله را یکی فرض کنند. این معنا درباره مکتوبات مندرج در مقالات جدید در عرصه کلام فلسفی هم صادق است. فکر می کنم فیلسوفان دین به معنای خاصی مایل نبوده اند کار خود را بدان شیوه ای که فیالمثل در فلسفه عام متداول است انجام دهند. (۳)با توجه به این مطالب به نظر می رسد وظیفه فیلسوفان دین مسلمان این است که به مسائلی بپردازند که بر آمده از سنت اسلامی است تا زمینه گسترش فرهنگ و اندیشه اسلامی در جهان کنونی فراهم آید.
پینوشتها:
۱.ر.ک:دین پژوهی،دفتردوم،ترجمه بهاءالدین خرمشاهی،ص ۲۷۱؛ ۲.مجله نقدونظر، سال دوم،شماره اول،ص۸۲،مقاله «فلسفه دین»،نوشته ویلیام آلستون ،ترجمه:علی حقی.؛ ۳.ر.ک: کلام فلسفی(مجموعه مقالات)،مجموعه نویسندگان،ترجمه سلطانی ونراقی،ص۳10-۳09.