اگر بچهها، قرار است ما را نبینند و جا بگذارند در واقع ما را کشتهاند. بهتر است از تولید فرزند صرف نظر کنیم.
چرایی و چگونگی هر دو مرگ موضوع این یادداشت نیست. پرسش این است، وقتی جاده ناهموار و غیرفنی میسازیم، وقتی اتومبیل غیراستاندارد میسازیم، منصفانه نیست در اتومبیل ناقص الخلقه و جاده کژ و مژ برانیم. از هر دو صرف نظر کنیم. بهتر از این است که بهخاطر رسیدن به چند کیلومتر آنسویتر، چند صد متر این سویتر، پایان زندگی، خون رنگ آهنپارهها و جادههای تبله کرده شود.
- چه باید کرد؟
- پاسخ جدی نیست، اما میتواند تأسفانگیز باشد. از مسافرت جادهای صرف نظر کنیم و از وزارت راه بخواهیم جادهسازی را متوقف کند و از پلیس راه هم بخواهیم وقتی جادهها، جاده نیستند راه بر عبور آنان در جادهها سد کند و ما و اتومبیلهایمان فقط در خیابانهای بنبست و در راهبندانها به خمیازه زندگی برسیم.
- چه باید کرد؟
- پاسخ جدی نیست، اما میتواند تأسفانگیز باشد. پول جادهها را بدهیم، هواپیما بخریم و فرودگاه دایر کنیم؛ چون حمل و نقل هوایی کمخطرتر از جابجایی جادهای است!
متاسفم به چنین استدلالی متوسل میشوم. اما وقتی مرگ طبیعی دورتر از مرگ جادهای، ترس به جان ما میریزد، وقتی از تهران تا کرج رفتن هم تن ما را میلرزاند، واقعاً راه دیگری وجود دارد؟!
پاسخ البته مثبت است ولی امیدواری برای حل آن ناچیز و نازل است. لطفاً جادهها را تحت نظر سازمانهای جهانی بسازید.
وقتی اتومبیل 4 میلیونی را 7 میلیون میفروشید، با خواهش و شرمندگی عرض میکنم لطفاً یک میلیون تومان کمتر سود ببرید، اتومبیلها را مجهز کنید تا وقتی میخواهیم از روی یک شاه توت بگذریم، اتومبیل چپ نکند. ترمزها، ترمز باشند، اجازه بدهید شاه توت بمیرد نه ما، عیبی دارد؟ لطفاً ما را کمی، فقط کمی، دوست بدارید.
مرگ نزدیکتر از زندگی به ماست، شما لطفاً آن را تشدید نکنید.