در چنین شرایطی، هنرمندان براساس فضای معنوی همسو با فرهنگ اسلامی، کیان هنر انقلاب اسلامی را پی نهادند. در حقیقت، هنر انقلاب را بایستی یکی از دورههای درخشان فرهنگ و هنر در تاریخ ایران بهشمار آورد. هنرمندان این دوره با برداشتی ماهرانه از مبانی هنر کهن ایرانی ـ اسلامی، منطبق با مبادی نوین هنرهای معاصر پا به عرصه وجود نهادند تا براساس عناصر هنر ایرانی و فضای معنوی همسو با فرهنگ اسلامی، شاکله هنر انقلاب اسلامی را پینهند درباره هنر انقلاب با دکتر مرتضی گودرزی (دیباج) به گفتوگو نشستیم. گودرزی 48 ساله، نقاش و پژوهشگر هنر، فارغالتحصیل دوره دکتری فلسفه هنر از دانشگاه ادینبورگ انگلستان و از محققان نامآشناست. وی در حال حاضر مدیر مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری است. فرارسیدن سی و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بهانهای شد برای گفتوگو با او که پژوهشهای گوناگونی در باره هنر انقلاب انجام داده است.
- در بررسی هنرهای تجسمی ایران هنگامی که به دوره معاصر میرسیم با عنوانهایی همچون نوگرایی در هنر، هنر مدرن، هنر نو و از این دست نامها مواجه میشویم. بهنظر شما انقلاب اسلامی ایران در روند این نوگرایی چقدر تأثیرگذار بوده است؟
وقتی سخن از هنر معاصر میشود، بازهای است که تا دوره قاجار را دربرمیگیرد. ما آنچه نوگرایی در عرصه هنر مینامیم، در دوره قاجار بیشتر معنا پیدا میکند. گرچه جرقههای نوگرایی در هنر معاصر ایران در دوره صفویه زده شد.
در دوره قاجار با ظهور بعضی از شخصیتهای هنرمند مثل صنیعالملک و برخی دیگر، یک جریان نوگرا در عرصه هنرهای تجسمی ما بهویژه در بخش نقاشی و هنرهای تصویری که شامل گراورها، گرافیک به معنای امروزی آن و کاریکاتور است شکل میگیرد. بعضی از این هنرمندانی که در دوره قاجار ظهور کردند، بهدلیل ارتباط با غرب یا سفر به اروپا، یا تحتتأثیر سیاحان غربی که به ایران میآمدند و گسترش ارتباطهای فرهنگی بهنوعی این زمینه را شدت بخشیدند. گرچه ما ارتباط با غرب داشتیم ولی آنچه بهعنوان یک غربزدگی کنشمند اتفاق میافتد از دوره قاجار اوج میگیرد و ادامه پیدا میکند تا دوره پهلوی. پس از انقلاب اسلامی این جریان در عرصه هنر تبدیل به یک گویش شد؛ گویشی که در عرصه هنر معاصر ایران تحت عنوان هنر نو یا نوگرایی در هنر اتفاق افتاد که عمدتا خودش را در عرصه نقاشی نشان داد.
- پس از انقلاب اسلامی این نگاه نوگرایانه چگونه ادامه پیدا کرد؟
با جریان انقلاب اسلامی نوگرایی 2مسیر جداگانه را طی کرد؛ آنهایی که با انقلاب میانهای نداشتند موقتا تا سالها بهصورت فعالیتهای انفرادی و در گالریهای شخصی یا خانههای خودشان، در داخل یا در خارج از کشور بهصورت کمرمقی به فعالیت ادامه دادند. برخی از آنهایی هم که عمدتا به حوزه اقتصاد هنر متصل بودند، سعی کردند برای عرضه آثارشان به شکل بینالمللی، خودشان را به بازارهای جهانی برسانند و نمایشگاههایی را در خارج از کشور برگزار کنند تا بتوانند آثار خودشان را به فروش برسانند که رساندند. دسته دوم کسانی بودند که ضمن حفظ اصالت، با انقلاب و جریان انقلاب و نسبت به آن همراهی داشتند و خود را در افق انقلاب همراه و همگون و یکسو میدیدند. این گروه سعی کردند در ظهور انقلاب در قالب و ساختار و آثار هنری خودشان تغییرات خاصی ایجاد کنند تا بتوانند در ساختار با مخاطبین خودشان ارتباط بگیرند و در عرصه محتوا هم بتوانند با مردم و مخاطبین خودشان سخن بگویند.
مجموعه این تغییر رویکردها منجر به این شد که اینها آثاری بیافرینند که یکی از جنبههای آن جنبه مردمی و بهاصطلاح پاپیولار بود که مردم هم بتوانند با آثار ارتباط معنایی و مفهومی پیدا کنند. اینها که تقریبا تحت عنوان هنرمندان انقلاب، یا نقاشان انقلاب نام برده میشوند، در سالهای آغازین انقلاب با آن همراهی کردند و آثاری را حین انقلاب و زمان دفاع مقدس با نگاه انقلابی نسبت به جنگ خلق کردند. اگرچه پس از جنگ این رگه خاص یا ژانر خاص هنری کمرنگ شد اما هرگز کامل از بین نرفت. این ژانر نمونهای است که ما بهعنوان هنر انقلاب از آن نام میبریم.
- انقلاب اسلامی چه تأثیری در جریان نوگرایی گذاشت؟
تأثیرش این بود که بخشی از گرایش اصیلی که در هنر نوگرای ما بود را از لحاظ محتوا و از نظر ارتباط با مردم به سمت انقلاب سوق داد. ازسوی دیگر انقلاب باعث شد که در گستره کمی، جمعیت و فعالان هنری افزایش یابند چون سیستمهای رسمی کشور برای راهاندازی نهادها یا سیستمهای خصوصی و غیرخصوصی از هنر انقلابی حمایت میکردند و به هنرمندان این عرصه بها میدادند. همین موضوع باعث شد در بخش آموزش و تولید و عرضه، بهویژه تأکید میکنم در آموزش و عرضه با یک کمیت تقریبا انفجاری روبهرو شویم. یک اتفاق دیگر که بازهم در عرصه هنرهای تجسمی صورت گرفت تغییر و تحول در کاریکاتور بود. نقاشی و کاریکاتور هر دو در حوزه هنرهای تجسمی قرار میگیرند اما کاملا متفاوتند. آنچه در کاریکاتور پس از انقلاب اتفاق افتاد حقیقتا روند رو به رشدی داشت و دارد. کاریکاتور همواره چه به لحاظ کمی و چه به لحاظ کیفی روند رو به رشدی داشته است.
شاید بتوانیم به جرأت بگوییم که حضور کاریکاتور ایران به لحاظ بررسیهای هنرمندانه و متغیرهای هنری و به لحاظ کمی و ظهور چهرههای جدید و جوان از حدود 60 سال پیش تا به امروز حتی بدون درنظر گرفتن انقلاب اسلامی، روندی کاملا رو به جلو داشته است. درخشش هنرمندان کاریکاتوریست ما چه در جشنوارههای بینالمللی داخلی و چه خارجی موید این نکته است. حقیقتا ما در عرصه کاریکاتور، اگر نگوییم یک مکتب 100در صد ایرانی، دستکم به یک مکتب منطقهای نزدیک شدهایم.
آنچه برای ما بهعنوان بررسیکنندگان یا تحلیلگران عرصه هنرهای تجسمی اهمیت دارد، این است که کاریکاتور ما ویژگیهایی دارد که میتوانیم به آن اتکا کنیم، چون هم توانسته خوب از پس محتوا بربیاید و هم در فرم توفیق داشته باشد. کاریکاتور ما در محتوا خودش را خیلی خوب با جریانهای معاصر چه در عرصه انقلاب و دفاع مقدس چه در جریانهای دیگر تا امروز همراه کند. البته میتوانیم بهجرأت بگوییم که حضور مطبوعاتی، یا اجتماعی کاریکاتوریستهای ما در دهه اخیر قدری کمرنگتر از زمان ایام انقلاب و دفاع مقدس شده است.
- آیا تجربه هنرمندان انقلاب به نسل جوان این عرصه انتقال پیدا کرده است؟
هنر انقلاب در قالب یک مکتب نه، اما در قالب یک گرایش جدی و یا یک ژانر ویژه، خودش را در عرصه انقلاب نشان داد. گرچه ریشههای ظهور هنر با گرایشات انقلابی در پیش از انقلاب کاملا قابل مشاهده است ولی این روند در سالهای آغازین انقلاب بهویژه در دهه اول بهشدت پررنگ شد. اگر ما در پی انتقال این تجربه معناگرایانه در عرصه هنر به نسل جدید باشیم حتما باید بدانیم که سرنوشت این هنر و گرایش خاص که ما تحت عنوان هنر انقلاب با تمام زیرمجموعههایش مثل نقاشی انقلاب، گرافیک انقلاب، کاریکاتور انقلاب، مجسمهسازی انقلاب و... میشناسیم چه شده است. با یک بررسی تاریخنگارانه و قدری جستوجو و کنکاش اجتماعی و فرهنگی، میبینیم که انگار رمقی از این گرایش بهویژه در عرصه هنرهای تجسمی نمانده است.
این کمرمق شدن، بخشی بهدلیل این است که ما عده و عدهمان را از دست دادهایم. شاید بخشی از آن بهدلیل گستردگی جامعه از لحاظ کمی و کیفی باشد. فعالیتی که در 32 سال قبل معنا داشت و تأثیرگذار بود، امروز با اینهمه رقبای فرهنگی و تصویری جایگاه کمی پیدا کرده است. نگاه دیگر این است که واقعا بعضی از هنرمندان ما از دست رفتهاند. حالا این از دست رفتن یا به سبب مرگ طبیعی بوده یا به سبب مرگ جهانبینی و تغییر آن.
این تغییر جهانبینی ممکن است بهدلیل برخی از استنباطها و یا برداشتهای هنرمندان از محیط اطراف و تناقض میان خواستههای خود و محیط و آنچه تحولات فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی میدانند و میدانستند اتفاق افتاده باشد. به همین دلیل برخی از هنرمندان ما الان در خارج از کشور زندگی میکنند؛ هنرمندانی که تعداد بسیار فراوانی اثر در اینگونه آفریدهاند.