پس از دوران دفاع مقدس، مجموعه فاخری از فرماندهان جنگ و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و علمی کشور نقاشی کرده که در موزه شهدا نگهداری میشود. در عرصه هنرهای تجسمی کشور توانسته تندیس افتخار دریافت کند و چهرهاش بهعنوان هنرمند نقاش، تمبر شده است و در حال حاضر بیشتر وقتش به تدریس در دانشگاه میگذرد. صحبت ما از شیوه نقاشیاش شروع شد و بعد به فضای آموزشی دانشکدههای هنری و نوگرایی هنرمندان جوان رسیدیم، گریزی هم به نقاشیهای دیواری زده شد و... .
- در مجموعه نقاشیهای شما که دقت میکنیم 3فضای متفاوت مشاهده میشود؛ دوره اول کاملا رئال و عینیگراست، دوره دوم بیشتر حالت نمادین دارد و دوره سوم فضای کارهایتان آبستره و جدیدتر شدهاند، چرا؟
شیوهای که من از ابتدا دنبال میکردم رئال بود. مثل خیلی از نقاشهای دیگر، بعدش به سبک نمادین و سمبولیسم رسیدم چون احساس میکردم در سبک سمبولیسم و استفاده از نمادها، میشود نشانههایی پیدا کرد که بیننده را به معنای عمیقتری هدایت میکند؛ یعنی بیان، غیرمستقیم و هنریتر میشود. اخیرا هم کارهایم آبسترهاش بیشتر و مقدار زیادی انتزاعیتر شده اما همچنان آن رنگها، فرمها، بافتها و خطوطی که در کارهایم مورد استفاده قرار میگیرد به نوعی اکسپرسیونیسم نمادین است. بخش اعظمی از کارهایم بهنوعی حال و هوای ایرانی اسلامی دارد؛ من معتقدم میشود امروزی و مدرن نقاشی کرد که بوی ایرانی و حال و هوای ایرانی داشته باشد؛ اینجوری نباشد که من یک کاری انجام بدهم که از نظر تکنیکی خیلی قوی باشد ولی مشخص نباشد که این را یک ایرانی نقاشی کرده یا مثلا یک نقاش انگلیسی یا فرانسوی. بهنظرم باید این تفاوت کاملا احساس شود. بنابراین فکر میکنم برای رسیدن به یک فضای نوین در نقاشی معاصر، ما احتیاج داریم که این جنبههای هویتگرایی و استفاده از نمادهای ایرانی و اسلامی را لحاظ کنیم.
- در دانشکدههای هنری فهم مدرنیستی از نقاشی تدریس میشود و هنرمندان جوان در نقاشیهایشان بیشتر دغدغههای شخصی دارند. این نگاه بیشتر از کجا آمده است؟
متأسفانه معضلاتی در عرصه هنر بهصورت عام وجود دارد که یک بخش آن به فضای آموزشی هنر در کشور بر میگردد. در بخش آموزش، سرفصل دروسی که وزارت علوم به دانشکدهها ابلاغ کرده آن چیزی نیست که استادها تدریس میکنند و خروجی آموزشی که استادها در دانشگاهها تدریس میکنند آن چیزی نیست که تبدیل میشود به آثاری که در جشنوارهها و نمایشگاهها دیده میشود. این نشان میدهد که دانشجوها و هنرمندان جوان ما مبانی آموزشی و درسیشان را از دانشگاهها میگیرند اما آنچه به بیان شخصی و احساسی و عاطفیشان مربوط میشود و آنچه میخواهد اندیشهشان را در قالب آثار هنری تجلی دهد، ممکن است از جای دیگری دریافت کنند. الان دسترسی به فضای مجازی و اینترنتی به جوانها کمک میکند تا نمونههایی را که در خارج از کشور توسط هنرمندان غربی ارائه میشود، با اندک تغییراتی در قالب آثار ایرانی در نمایشگاهها ارائه دهند و اینجا همان وضعیتی که شما در سؤالتان مطرح کردید، رخ میدهد.
نکتهای که وجود دارد اینکه ما در فضای هنری2بخش عمده داریم؛ یکی کار فیگوراتیو است و یکی هم انتزاعی و آبستره. مدت زیادی- شاید بشود گفت 2دهه - جریان هنری کشور به سمت هنر انتزاعی میرفت، رگههایی قبل از انقلاب وجود داشت که به سمت و سوی هنر مدرنیته و انتزاعی پیش میرفت که حاصل آن مکتب سقاخانهای شد و در ادامه آن هنر انتزاعی تا 2دهه اشراف داشت. اما اخیرا شاید بشود گفت که حدود 8سالی است که جریان فیگوراتیو اکسپرسیونیسم در برنامههای هنری هنرمندان ما خیلی حاکم شده؛ در آموزشهایشان، در نمونههایی که ارائه میدهند و در نمایشگاههایی که برگزار میکنند. این بهنظر من بعضی وقتها به سمت هنر درشتنمایی و زشتنگاری میرود. مثلا نمونههایی را ما میبینیم در آثار هنرمندان که بسیار سیاهنمایی است؛ یعنی یکی از عوامل اصلی در هنر که زیباییشناسی است نادیده گرفته میشود و فقط هنرمندان جوان ما بهدنبال این هستند که اثری بیافرینند که نو باشد و قبل از آنها کسی این کار را به این شکل و به این شیوه ارائه نکرده باشد و این خطری است که من فکر میکنم الان متوجه نسل جوان ما شده که بایستی به هرحال از مراکز دانشگاهی جلوی آن گرفته شود.
- همین نوگرایی در آثار هنرمندان جوان که شما اشاره کردید، متأسفانه عمدتا تقلیدی است و کمتر خلاقیت و ابتکار را در آثار میبینیم. در این خصوص داوران جشنوارهها چقدر میتوانند کمک کنند تا آثار هنرمندان بیشتر سمت و سوی ایرانی و اسلامی پیدا کند؟
ببینید، اتفاقا نکتهای که وجود دارد این است که بههرحال ما انتظار داریم آنچه در دانشگاه تدریس میشود، در فرایند آموزش تبدیل شود به یک اثری که نیاز جامعه را برطرف کند؛ یعنی اگر جشنواره یا بیینال برگزار میشود، انتظار داریم آثاری که به آنها راه پیدا کرده آثاری باشد که نشانههای بار فرهنگی یک ملت با فرهنگ و با تمدن غنی را داشته باشد. من تصورم این است که جشنوارهها و بیینالها میتوانند با برنامهریزی صحیح و با حضور اساتید پیشکسوت و هنرمندان مطرح کشور بهعنوان کسانی که میتوانند شاخصهای هنر امروز را ارائه بدهند، جهتدهی کنند؛ یعنی اگر نمونه اثری در یک بیینالی بهعنوان یک اثر برگزیده انتخاب میشود، معنیاش این است که این اثر آن ویژگیهای لازم برای برگزیده شدن را دارا بوده است. پس هنرمند جوان در پی این خواهد بود که برای رسیدن به این معیارها و شاخصها این اثر را الگوی خودش قرار دهد. بنابر این فکر میکنم از این طرف هم داوران و صاحبنظران ما در بخش انتخاب آثار میبایستی در نوع انتخاب آثار تجدید نظر کنند، چون مسئولیت اینها بهمراتب سنگینتر و سختتر از کاری است که در یک گالری یا یک نمایشگاه معمولی انتخاب میشود.
- قدری هم از نقاشیهای دیواری بگویید؛ برای تأثیرگذاری بهتر و بیشتر نقاشیهای دیواری بر مخاطب از چه عناصر بصری باید استفاده کرد که عمیق و هنری باشد؟
بهنظرم نقاشیهای دیواری بهدلیل اینکه با مخاطب عام و حتی خاص سروکار دارد، باید بهگونهای انجام شود که سلیقه و توقع مخاطب را بالا ببرد؛ یعنی وقتی که فردی نگاهش میافتد به یک نقاشی دیواری، ضمن اینکه اثر به او یک حظ بصری میدهد بتواند محیط فرحبخشی برایش ایجاد کند.
درعین حال نقاشی دیواری باید حاوی یک پیام و نکات هنری هم باشد که بتواند توقع و سلیقه و سواد بصری مخاطب را ارتقا ببخشد. من گاهی میبینم در نقاشیهای دیواری از نمونههای نابجایی استفاده میشود که زمان و مکان اصلا در آنها لحاظ نمیشود؛ بهخصوص فضا. یا در جاهایی از سطوح رنگی آبستره و انتزاعی استفاده میشود یا فرمهای انتزاعی به کار میرود که این فرمها با معماری محیط اصلا سازگاری ندارد. نکته مهم دیگر اینکه در کشوری که دیرینه فرهنگی و مذهبی و دینی دارد و بهخصوص بعد از انقلاب که نمادها و نشانههای برجسته و بزرگی براساس رویدادهای تاریخی عظیم و مهم برایش ایجاد شده، بایستی از عناصر زیباییشناسانه هنری استفاده شود. باید به سمتی برویم که مخاطب جذب شود. اینها مسائلی است که بهنظر من سازمان زیباسازی شهرداری و شورای نظارت بر اجرای نقاشیهای دیواری بایستی با دقت نظر بیشتری این موارد را ملاحظه بکنند. اگر چه حقا و انصافا کارشان در بسیاری از زمینههای بصری قابل تقدیر است ولی باید نظارت دقیقتری صورت بگیرد.