تغییر ساختارهای سینمایی براساس ضرورتهای روز 10 سال پیش نیز به ذهن سیاستگذاران سینمایی رسیده بود و وجه تمایز سیاستگذاران فعلی و آن زمان صرفنظر از تفاوت ماهوی در نوع نگرش به سینما، اراده ایجاد این سازمان است که در دولت فعلی با تمام انتقاداتی که به نوع نگرش آن به سینما وارد است این اراده ستودنی است.
فرسودگی و از حیز انتفاع خارج شدن مراکز سینمایی طی 20 سال گذشته با ورود رقبای جدید در حوزه فناوریهای رسانهای و فضای سایبری و... بیش از گذشته لزوم تغییرات را به سیاستگذاران گوشزد کرده است و حال که این اتفاق در شرف انجام است حداقل باید به فال نیک گرفت.
چابکی و پویایی این سازمان از منظر کاهش بوروکراسی و مشکلات دیوانسالاری در مدیریت فرهنگی و هنری امریاست لازم اما پیشدرآمد این تغییر شکلی و سازمانی، ضرورت تغییر در نوع نگرش سیاستگذاران به سینما از منظر توجه به سرمایههای فرهنگی و هنری (هویتسازان هر کشور) در میان انبوه رسانههای رقابتی در عصر حاضر است؛ عصری که بهشدت در حال پیشروی در حوزههای فرارسانهای است که فقط با هویتسازان یک کشور میتوان این عصر را مدیریت کرد.
(منظورم از عصر فرارسانهای، عصر حکومت رسانههای شخصی بر رسانههای دولتی و شرکتی و... است. در این عصر شخص بهمثابه یک رسانه میتواند تمام قواعد حاکم بر رسانههای مرسوم فعلی را درنوردد و خود تمام قد در فضای سایبری با رسانههای دیگر رقابت کند! هماکنون شاهد بروز این فرایند در شبکههای مختلف سایبری هستیم و به نوعی بهسوی بیهویتی در رسانهها نیز پیش میرویم!)
سیاستگذاران سینمایی با درک این عصر چارهای ندارند که با سرمایههای این سینما ضروریات این فرایند را حمایت نمایند و ضمن وفاق و تعامل با سرمایههای فرهنگی و سینمایی کشور (از این سرمایهها الان بهعنوان پدرخواندههای سینما نام برده میشود!) سیاستهای سینمایی خود را در این کارزار با این سیاست بیمه کنند. رنجش و دوری سرمایههای فرهنگی از سیاستگذاران فرهنگی کشور که در حال وقوع است (اگر نگاهی به ترکیب شورایعالی سینما و هیأت انتخاب و داوری جشنواره بیندازید، متوجه این انشقاق میشوید!) میتواند اثرات مخربی بر نسل سایبری (که بهشدت بهسمت بیهویتی در حالگذار است!)
که ناظر بر گفتمان حاکم بر سیاستهای سینمایی است بگذارد و در میان این گفتمان غالب، فقط علفهای هرز رشد و نمو خواهند داشت! که نظارهگر این رشد در میان بهاصطلاح فیلمسازان و فرصتطلبانی هستیم که با سوءاستفاده از این فضا دست به تولید فیلمهای سیاسی (البته سیاست از منظر این افراد فرصتطلب!) میزنند و غافل از این معنا هستند که معنای سیاست یعنی همان تدبیر و خرد! و همچنین فرصتطلبانی که براساس منافع خود حاضرند در هر دولتی رنگ عوض نمایند و داعیهدار وفاق و همدلی در ظاهر باشند و در خفا فرهنگ و هنر را جهت منافع دنیای خود ذبح نمایند!
علی ایحال جلوگیری از ادامه این فضای پر سوءتفاهم میان دولت و سرمایهها و حافظههای فرهنگی کشور باعث افزایش اثرگذاری ضرورتهای تغییر ساختارهای سینمایی خواهد شد و این همان پیش درآمدی است که درصورت عدماجرای آن، تغییر در شکل ساختارهای سینمایی، دردی از سینما دوا نخواهد کرد! ارتقای سطح فرهنگ و هنر کشور در تعامل با سرمایهها و حافظههای فرهنگی و هنری بهدست میآید نه در تقابل با این هویتسازان.