1- واژه نامه: برای نویسندهها واژهها مصالح کار هستند. مثل بنّاها که با چیدن آجرها روی هم خانه میسازند، نویسندهها با چیدن کلمهها کنار هم جمله میسازند و جملهها در کنار هم یک متن را میسازند که آن متن یا داستان است یا شعر یا چیزی تو مایههای همین نوشتهای که دارید میخوانید. بنابراین یک نویسنده باید واژههای زیادی بلد باشد تا زبان اثرش، یکنواخت و تکراری و ملالآور نباشد. روی میز هر نویسنده حتماً یک فرهنگ لغت هست.
2- فرهنگنامه علمی: کنار میز یک نویسنده، یک قفسه کتاب ایستاده که پنج طبقه دارد. توی طبقه بالایی یک ردیف فرهنگنامه هست که همیشه به کار میآید. شخصیت داستان نویسنده بیماری «آسم» دارد. او نمیداند این بیماری چه علایمی دارد. میرود سراغ فرهنگنامه و کلمه آسم را پیدا میکند. شخصیت داستانی نویسنده واقعی میشود و خواننده او را بهتر و بیشتر باور می کند. نویسندۀ داستان از پدیدآورندۀ فرهنگنامه تشکر میکند.
3- فرهنگنامه ادبی: نویسنده برای این که خوب بنویسد، باید خوب بخواند. گاهی هنگام خواندن به کلمهای برمیخورد که برایش علامت سئوال ایجاد میکند. «ناتورالیسم» دقیقاً چه معنایی دارد؟ دستش را که دراز کند، میرسد به یکی از فرهنگنامههایی که برای این واژه یک عالمه مطلب نوشته است.
4- کتاب کوچه: شاید آن چیزهایی که در بالا گفتم توی اتاق هر نویسندهای پیدا شود که در مواقع ضروری به سراغ آنها میرود. اما نویسنده یک صندوقچه هم دارد. این نویسنده که من دارم از سوراخ کلید اتاقش به او نگاه میکنم، گاهی بیدلیل و بیعلت یک فرهنگنامه را باز میکند و ساعتها آن را ورق میزند و مثل یک رمان آن را میخواند. در صفحههای این کتاب چند جلدی، ضربالمثل، تعبیر خواب، قصه و متلهای زیادی هست که او را با فرهنگ مردم سرزمینش آشنا میکند و هر بار که به آن سرمیزند، چیزهای تازه یاد میگیرد. این فرهنگنامه که آرامش اتاق او را آرایش داده،«کتاب کوچه» نام دارد و نویسنده از فراهم آورنده این فرهنگ بزرگ هم تشکر میکند که اورا از اتاق دنج به کوچه و میان مردم برده است.
پایان: نویسنده وقتی مدرسه میرفت از یک بخش کتاب فارسی خیلی خوشش میآمد. در آخر هر درس کلمههای جدید درس معنی میشدند. نام این بخش این بود: «کلمهها و ترکیبهای تازه».