اواسط آذرماه امسال 21سرنشین یک لنج صیادی که برای صید ماهی از بندر چابهار راهی آب‌های آزاد شده بودند، گرفتار 12 دزد مسلح سومالیایی شدند که نقشه ربودن لنج را در سر داشتند.

گروگان های ایرانی - لنج


دزدان که سوار بر یک قایق تندرو بودند، با شلیک گلوله و تهدید سرنشینان لنج ایرانی، آنها را در آب‌های آزاد متوقف کردند و همه 21 سرنشین لنج را گروگان گرفتند. این گروگانگیری بیشتر از 2ماه ادامه داشت و در این مدت خدمه و ناخدای لنج، بارها و بارها مورد شکنجه دزدان مسلح قرار گرفتند اما سرانجام تمام شدن سوخت لنج صیادی، به کمک آنها آمد و این، شروع نقشه زیرکانه‌ای بود که ناخدای لنج برای فرار از دست دزدان طرح کرد.

واحد آثور، همان ناخدای 33ساله لنج است که به همراه 20 نفر دیگر در دام دزدان دریایی افتاده بود. او اهل بندر چابهار است و سال‌هاست که به کار صیادی مشغول است. او از ماجرای روزهای اسارت در بند دزدان دریایی می‌گوید و اینکه چطور او و همکارانش توانستند از دست آنها فرار کنند.

  • از روز حادثه بگویید. چطور شد که گرفتار دزدان دریایی شدید؟

30 آبان‌ماه با 21 خدمه برای ماهیگیری به دریاهای آزاد رفتیم. کار همیشگی ما همین بود. سال‌هاست که با لنج، صیادی می‌کنیم و آن روز هم به همراه خدمه راهی دریا شدیم. چون در آب‌های خودمان ماهی کم است، مجبوریم که به آب‌های آزاد برویم و معمولا هم 20 روزی طول می‌کشد تا به صیدگاه برسیم و برگردیم. وقتی به محل رسیدیم، تورها را به آب انداختیم. صید خوبی بود و نیمه شب 16 آذر با لنجی پر از ماهی راهی ایران شدیم. هنوز مسیر زیادی نرفته بودیم که دیدم یک قایق تایلندی ما را تعقیب می‌کند. هنوز خیلی به لنج نزدیک نشده بودند که شروع کردند به تیراندازی. حالا مطمئن شده بودم که گرفتار دزدان دریایی شده‌ایم. من هم سرعت لنج را زیاد کردم اما آنها تیراندازی می‌کردند و این کار، هم لنج و هم جان خدمه را به خطر می‌انداخت. تعقیب و گریز ما و دزدان دریایی 20 دقیقه‌ای طول کشید و با اینکه سرعت زیادی داشتیم، اما قایق آنها کوچک‌تر بود و خیلی سریع خودشان را به ما رساندند. من خیال تسلیم‌شدن نداشتم اما وقتی لنج را به رگبار بستند و یکی از تیرها به جلوی لنج خورد و تیر دیگر درست از بغل گوش من رد شد و به کابین خورد، فهمیدم که اگر به فرار ادامه دهم، ممکن است اتفاق بدی برایمان بیفتد. برای همین سرعت لنج را کم کردم تا اینکه متوقف شد.

  • بعد چه اتفاقی افتاد؟

خب، زمانی که در حال فرار از دست دزدان دریایی بودیم، با بی‌سیم به لنج‌های دیگر اطلاع دادیم که گرفتار آنها شده‌ایم. تعدادی از لنج‌ها هم به کمک ما آمده بودند که با تیراندازی دزدان دریایی روبه‌رو شدند. تیراندازی در دریا خطرناک است و ممکن است حتی باعث غرق شدن لنج‌ هم بشود. برای همین لنج‌های دیگر جرات نکرده بودند بیشتر نزدیک شوند و به درخواست من از محل دور شدند.

  • بعد از توقف شما، عکس‌العمل دزدان دریایی چه بود؟

قایق آنها حسابی به ما نزدیک شد و دزدان دریایی، اسلحه به دست وارد لنج شدند. آنها به محض ورود، ما را به باد کتک گرفتند و بی‌سیم و ثریای (تلفن همراه ماهواره‌ای) ما را گرفتند. آنها همه چیز را برداشتند و حتی از دمپایی‌ها و کفش‌های ما هم نگذشتند. تصور کنید 12 مرد مسلح روی عرشه لنج چه وحشتی به دل ما انداخته بود. حتی نمی‌دانستیم چه نقشه‌ای در سر دارند و چه سرنوشتی پیش روی ماست. درست مثل گروگان با ما رفتار می‌کردند. آنها ما را با اسلحه به طرف پله‌ها هل دادند و با زور وارد قسمت پایین لنج کرده و در آنجا زندانی کردند.

  • در این مدت، شما را شکنجه هم کردند؟

به‌شدت ما را کتک می‌زدند. نمی‌گذاشتند روی عرشه بیاییم. شکنجه‌ها، هم روحی بود و هم جسمی. اگر کسی نصف شب می‌خواست به دستشویی برود، اجازه نمی‌دادند. وضعیت خیلی بدی بود. گاهی اوقات الکی شروع به تیراندازی می‌کردند. تا ما را از جهت روحی تضعیف کنند. ما نمی‌دانستیم که چه هدفی دارند و می‌خواهند با ما چه کار کنند و این مسئله حسابی زجرمان می‌داد. اینکه در یک کشور غریب در چنگال دزدان دریایی که حتی زبانت را هم نمی‌فهمند، گرفتار باشی، بسیار وحشتناک است.

  • چطوری با آنها ارتباط برقرار می‌کردید؟

آنها بیشتر به زبان انگلیسی، عربی و سومالیایی صحبت می‌کردند. یکی از آنها اردو بلد بود و نقش مترجم ما را ایفا می‌کرد. ما هم خوب بلد نبودیم اردو صحبت کنیم، اما دست و پا شکسته حرف‌هایی می‌زدیم و مترجم ما آنها را به دزدان می‌گفت.

  • در این مدت وضعیت غذای‌تان چطوری بود؟

ما برای هر سفر یک مقدار آذوقه با خودمان می‌بریم. وقتی خودمان را در دام دزدان دریایی دیدیم، نخستین کاری که انجام دادیم این بود که غذایمان را جیره‌بندی کردیم. برنج، کنسرو لوبیا و غذاهای دیگر مصرف می‌کردیم. با این حال مدتی بعد هر چه آذوقه داشتیم، تمام شد. برای اینکه زنده بمانیم، دست به کار شدیم و با قلاب از دریا ماهی می‌گرفتیم و می‌خوردیم.

  • انگیزه دزدان دریایی از گروگان گرفتن شما چه بود؟ اصلا آنها چرا به جای کشتی‌های باری، به شما حمله کردند؟

دزدهای دریایی معمولا لنج‌ها را برای دزدی و سرقت کشتی‌های بزرگ سرقت می‌کنند. آنها قایق دارند اما قایق‌هایشان خیلی کوچک است و با آنها نمی‌شود کشتی دزدید. لنج‌ها، هم بزرگ‌تر هستند و هم سوخت و آذوقه بیشتری دارند. در آب‌های آزاد هم بیشتر می‌شود با آنها حرکت کرد تا با قایق. در ضمن لنج‌ ما، لنج صیادی است و دزدان به این خاطر آن را سرقت کرده بودند که هنگام تردد در آب‌های آزاد، کسی به آنها شک نکند و به راحتی بتوانند به کشتی‌ها نزدیک شوند و نقشه سرقت آنها را عملی‌ کنند.

  • اگر آنها به لنج‌ شما نیاز داشتند، پس چرا شما و خدمه لنج‌تان را هم گروگان گرفتند؟

دزدان دریایی تصور می‌کردند که ما هم به آنها در دزدیدن کشتی‌‌های باری کمک می‌‌کنیم. یک جورهایی روی ما به‌عنوان نیروهای کمکی حساب کرده بودند، غافل از اینکه ما تحت هیچ شرایطی حاضر به همکاری با آنها نبودیم.

  • در مدتی که گروگان دزدهای دریایی بودید، آیا آنها دست به سرقت کشتی هم زدند؟

آنها لنج ما را برای سرقت کشتی‌های باری دزدیده بودند و برای همین چند بار نقشه سرقت کشتی‌های عبوری را اجرا کردند، اما موفق به دزدیدن کشتی‌ها نشدند.

  • چرا؟

چند تا دلیل داشت. در چند مورد از سرقت‌ها به خاطر اینکه سرعت لنج ما کمتر از کشتی‌ها بود، دزدان نتوانستند نقشه‌شان را عملی کنند. در یکی، دو مورد هم تا آنها خواستند خودشان را به کشتی برسانند، خدمه کشتی‌ها اقدام به بالا کشیدن نردبان کردند و از طرفی نردبان لنج هم کوچک‌تر از آن بود که بتوانند به وسیله آن وارد کشتی‌ها شوند. به همین دلیل بود که نقشه‌شان ناموفق شد.

  • چطوری از دست دزدها فرار کردید؟

بعد از اینکه چند روز در دریا بودیم، سوخت‌مان تمام شد. این، یعنی اول دردسر. چون لنج بدون سوخت به هیچ دردی نمی‌خورد. باید جایی توقف می‌کردیم تا سوختگیری کنیم و بهترین جا برای سوختگیری آب‌های سومالی بود. اما دزدان دریایی حرف ما را باور نمی‌کردند و تصور می‌کردند که ما دروغ می‌گوییم.

ما باید به آنها ثابت می‌کردیم که سوختمان تمام شده است. زمانی که دیدند ماهی‌هایی که در یخچال داریم، خراب شده و آنها را به دریا ریخته‌ایم، باورشان شد و به سمت سومالی به راه افتادیم. زمانی که به نزدیکی سومالی رسیدیم، آنها 12 نفر بودند اما بعد از چند روز کم کم تعداد آنها کاسته شد و به 7 نفر رسید؛ چرا که برخی از آنها به این نتیجه رسیدند که از لنج‌ ما چیزی دستگیرشان نخواهد شد و گروه را ترک کردند. آخر سر هم این 7نفر شدند 4 نفر. بعد از چند روز 4 دزد باقیمانده تصمیم گرفتند که برای به راه انداختن لنج، بروند و برای ما سوخت تهیه کنند. این طوری شد که 2 نفر دیگر از مردان مسلح از لنج خارج شدند و ما ماندیم و 2دزد مسلح. این، بهترین فرصت برای رهایی از دست آنها بود. باید 45 روز اسارت را به پایان می‌رساندیم. یک شب که یکی از گروگانگیرها به پایین عرشه آمده بود تا از ما بخواهد برایش کانال خاصی را در رادیو پیدا کنیم، همه چیز دست به دست هم داد که ما فرار کنیم. من به او گفتم باتری نداریم و اگر بخواهیم کانال رادیو را بگیریم، باید تمام چراغ‌ها را خاموش کنیم، چون باتری‌ها شارژشان کم است و نمی‌توانند هم چراغ‌ها را روشن نگه دارند و هم رادیو را.

در آن لحظه نیازی نبود نقشه‌ای را که در ذهن داشتم، به خدمه بگویم. آنها با شنیدن حرف‌های من از نقشه‌ام باخبر شده بودند. وقتی که با آن مرد رفتیم تا چراغ‌ها را خاموش کنیم، چند نفر از بچه‌ها، آهسته به‌دنبال ما آمدند. دزد دریایی چراغ‌ها را خاموش کرد و به سمت رادیو رفت. داشت با آن کلنجار می‌رفت و موج‌یابی می‌کرد که جلو رفتم و از پشت او را گرفتم. اسلحه‌اش کنارش بود که یکی از بچه‌ها آن را برداشت. اینقدر این کار را سریع انجام دادیم که همدستش که در قسمت دیگر لنج بود، متوجه هیچ‌چیزی نشد. حالا ما هم مسلح شده بودیم.

آرام به سمت گروگانگیر دیگر رفتیم و او را هم خلع سلاح کردیم و دست و پاهای آنها را بستیم. آرام و خیلی یواش به راه افتادیم و هیچ چراغی را روشن نکردیم تا کسی متوجه ما نشود. نمی‌دانم، شاید این فکر همه بود.

  • با موتور بدون سوخت چطوری توانستید در دریا حرکت کنید؟

من از قبل یک مقدار سوخت قایم کرده بودم که برای فرار از آن استفاده کردیم.

  • کسی در راه تعقیب‌تان نکرد؟

تا زمانی که ما در لنگرگاه بودیم، کسی متوجه ما نشد. حتی چند کیلومتری هم که دور شدیم هیچ چراغی روشن نشد، البته این را بگویم که خیلی آرام از بندر خارج شدیم و هیچ سر و صدایی نکردیم که کسی متوجه ما شود. اما فکر می‌کنم بعدش دنبال‌مان کردند.

  • با آن سوخت کم چطوری خود را به ایران رساندید؟

به سمت ایران که به راه افتادیم، می‌دانستیم آن سوخت کم ما را به هیچ جا نمی‌رساند. فقط خدا خدا می‌کردیم که لنج ایرانی ببینیم تا به ما کمک کند. با شنیدن صدای هر قایق یا لنجی به وحشت می‌افتادیم و می‌گفتیم که نکند دزدان برای نجات همدستان‌شان آمده باشند اما خدا با ما بود. فردای روز فرار چند لنج ایرانی را در مسیرمان دیدیم. آنها به ما سوخت دادند و ما بالاخره به ایران برگشتیم. خودمان هم باورمان نمی‌شد بتوانیم از دست آنان فرار کنیم. شاید این ماجرا بیشتر شبیه یک معجزه بود.

  • با دزدها چه کار کردید؟

وقتی به چابهار رسیدیم، هر دو دزدی که دستگیر کرده‌ بودیم را تحویل ماموران دادیم. آنها از دزدان دریایی سومالیایی بودند که به‌نظر می‌رسد کارهای مجرمانه زیادی در دریا انجام داده‌اند.

کد خبر 129202

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز