شمار زیادی از تحولات اجتماعی و سیاسی را میتوان نمونههای چنین فرضی تلقی کرد؛ انقلابهای اروپای شرقی و آمریکای لاتین و کشورهای به جای مانده از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سابق عموماً از این دستهاند. برخی دیگر از این تحولات نهتنها پاسخی تاریخی به یک تغییر و تحول عمیق اجتماعی و سیاسیاند، بلکه برآیندی از یک تفکر و اندیشه تاریخساز هستند؛ وقوع انقلاب اسلامی ایران عینیترین نمونه از این دسته است.
به باور بسیاری، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تنها پاسخی تاریخی به یک ضرورت داخلی نبود، بلکه پاسخی به نیازهای خارج از مرزهای جغرافیایی ایران نیز ارزیابی میشد. از اینرو گفتمان کلان چنین تحولی در حصار جغرافیایی مرزهای ایران متوقف نماند و بر تارک اندیشه و آموزه، راهی خارج از مرزهای سرزمین ایران شد؛ پیامبر و پیغامرسان چنین نهضتی نیز نهفته در آرمانها و ایدهآلهای آن بود. گفتمان کلان انقلاب اسلامی در ایران بر انگارههایی از عدالتخواهی، ظلمستیزی، دینمداری و نفی هرگونه سلطه و سیطره استوار بود. تبیین و تثبیت چنین گفتمانی نیز سبب شد تا وحدانیت «استقلال» و «آزادی» عملاً در رهیافتهای اسلامی آن رنگی حقانی بهخود بگیرد. بازتعریف چنین آموزههایی در اندیشه الهی معمار و طراح آن، یعنی حضرت امام خمینی(ره) انگارهای شد تا به تعبیر خود امام « انقلاب اسلامی از نظر پیروزی بر دشمن هنوز به پایان نرسد». طنین این اندیشه و آرمان در طول 3 دهه اخیر بارها بازتابیافته تا این روزها فصل مشترک این گفتمان در انقلابهای دمینووار خاورمیانه عربی و شمال آفریقا قابل رصد کردن باشد.
گفتمان رهایی بخش انقلاب اسلامی
گفتمان کلان انقلاب اسلامی بر استوانهای از رهیافتها و رهاوردهای فرهنگی و فلسفی استوار بود؛ پایههای چنین استوانهای از جنس اندیشه دینی، فرهنگ اسلامی و ارزشهای اسلامی بود؛ از اینرو به ثمر نشستن مجاهدتهای مبارزان مسلمان در قالب انقلاب اسلامی در ایران ترجمان آرا و ایدههایی بود که خیزش و خروش جنبش رهاییبخش را در کشور اسلامی و جهانسومی به همراه داشت. البته نباید نادیده انگاشت که ظهور و بروز این گفتمان در بحبوحه کشاکشهای دوابرقدرت شرق و غرب بود؛ ابرقدرتهایی که عملاً دنیا را در 2جبهه کمونیسم و امپریالیسم بین خود تقسیم کرده بودند. وقوع انقلابی اسلامی اما مبتنی بر خواست و اراده مردمی و بدون وابستگی به هیچ کدام از این دو جبهه، الهام بخش خیزشهای رهاییبخش در دنیا شد. پس لرزههای انقلاب اسلامی ابتدا در همسایه شرقیاش شنیده شد؛ چنانکه اتحاد جماهیر شوروی سابق برای مهار جنبش اسلامی افغانستان، با چکمه و اسلحه این کشور را اشغال کرد و در کشور همسایه غربی یعنی عراق کودتای صدام با چنین انگارهای شکل گرفت، سپس در آن سوی دنیا و در آمریکای لاتین، رژیم وابسته به آمریکا در نیکاراگوئه سرنگون شد. در لبنان و فلسطین مردم وقوع انقلاب اسلامی را جشن گرفتند و جنبش اسلامی خود را با الهام از انقلاب اسلامی آغاز کردند. جنبشهای رهاییبخش اسلامی در مصر، تونس، الجزایر، سودان، عربستان و ترکیه با چنین گفتمانی احیا شده و جانی دوباره گرفتند.
الگوپذیری انقلابهای عربی از انقلاب اسلامی
جمهوری اسلامی برخاسته از غلیان غیرت انقلابی مردمی بود که خواهان نفی سلطه و سیطره بیگانگان بر سرنوشت خود بودند؛ سرنوشتی که پیش از این و در طول چندین سده در دربارها و سفارتخانههای غربی و شرقی تعیین میشد. حکومتهایی که سرسپرده و ابزار دست منافع و مطامع قدرتهای خارجی بودند از حفاظت و حراست منافع ملی ایران همواره عاجز بودند؛ از این دیدگاه انقلاب اسلامی پاسخی تاریخی و نه یک واکنش جغرافیایی بود که در بازه شرق یا غرب قابل تعریف باشد. عدالتخواهی و استقلالطلبی آن رویکردی بود که مسیر توسعه و ترقی جامعه ایرانی را در عدموابستگی و تعهد رفتاری و گفتاری به قدرتهای سلطهطلب خارجی جستوجو میکرد؛ قدرتهای سیطرهجویی که در گذشته تاریخ ایران با راهبردهای یکسان، اما تاکتیکهای متفاوت تنها مصالح و منافع خود را در نظر میگرفتند و مبادرت به تاراج داشتههای ملت ایران میکردند. از پرتغال و اسپانیا در عصر صفوی تا روسیه و انگلیس و فرانسه در عصر قاجار و آمریکا و شوروی در دوران حکومت پهلوی و کوران جنگ سرد، گذشتهای از وابستگی به قدرتهای خارجی را گویاست؛ گذشتهای که مملو از وابستگی به شرق و غرب است. شکلگیری انقلاب اسلامی در اوج کوران تقابلهای بلوک شرق و غرب پارادایمی از جهتگیری کلی ارزشهای مذهبی و اسلامی است. این ارزش حفاظت و حراست از منافع و مصالح مردم ایران را تنها در دست خود آنها متصور است. بر این مبنا نهضتی که 33 سال پیش توانست به پیروزی دستیابد، امروزه بهعنوان الهام بخش جنبشهای مردمی مبتنی بر بیداری اسلامی است.
قدرت منطق انقلاب اسلامی
در چرایی و چیستی و راز مانایی و پویایی خیزشهای سیاسی و اجتماعی میتوان گفت که هر چه میزان فکر، اندیشه و نگاه یک نهضت، انقلاب و یک شخص، الهام بخش باشد، آن فکر و اندیشه میتواند مانایی و پویایی بیشتری را تجربه کند؛ اتفاقی که در مورد نهضت انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) محقق شده و نمود یافته است. این اندیشه و فلسفه سیاسی و اجتماعی توانسته با رسوخ و نفوذ به اعماق باور و اعتقاد ملتها با قدرت منطق و نه منطق قدرت، جریان بیداری اسلامی را راهبری کند. انعکاس و صدای پای چنین منطقی پس از 3دهه در کشورهای عربی به گوش میرسد و دیده میشود. به واقع و با بازخوانی سیر تاریخشناسی رویدادهای منتهی به انقلاب اسلامی 1979 ایران، میتوان زمینه نشانهها و رگههای همپوشانی آن رویداد شگرف را با تحولات 2011 خاورمیانه به خوبی یافت:
1- سلطه و سیطرهپذیر بودن حکومت تحت لوای حکمرانان ابدی
2- فقدان بارز هویت ملی و تحقیر مردمی و ستیز عریان با دین اسلامی عموم مردم
3- ظلم و فساد و تبعیض آشکار نظام دیوانسالار و خاندان حکومتی و سلطنتی
این شاخصها، هرم سهگانهای است که غلیان غیرت مردم را به جوش و خروش آورده و در طول سالها و دههها شکاف عمیقی را بین ملت و حکومت شکل بخشیده است. در طول این سالها حاکمان حکومتهای مطلقه تونس، مصر، اردن، بحرین، الجزایر، یمن، لیبی و... مانند ایران سال 1357 هیچگاه صدای عدالتخواهی و اسلامگرایی مردم را نشنیدند. این حاکمان تنها هنگامی گوشی شنوا یافتند و اعلام کردند که «من پیام انقلاب شما را شنیدم» که موسم طرد آنان از سوی مردم فرا رسیده بود.
اما اکنون مردم کشورهای عربی با اتحاد و انسجام، صدای انقلاب خود را با الهام از انقلاب اسلامی نه تنها به گوش حاکمان فراری و در شرف فرار خود، که به گوش تمام مردم دنیا رساندهاند. حسن قناعت لی، رئیس انجمن اهلبیت(ع) استانبول، بر این باور است که تأثیرات انقلاب اسلامی ایران بر جهان اسلام و جهان عرب به حدی است که سیاستمداران و جامعهشناسان غرب به آن اعتراف میکنند؛ چرا که پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 و تفکرات امام خمینی(ره ) به دنیا شکل تازهای بخشید و حرکت نوینی را در جهان پدیدار کرد که اتحاد مسلمانان مهمترین ثمره آن بود. این خیزش از یک طرف بهعنوان آلترناتیوی دربرابر امپریالیسم جهان ظهور کرد و از طرف دیگر به مسلمانان با یک تفکر نوین انگیزه بخشید. سنگ بنای چنین تفکری بیش از 3 دهه پیش بنیان نهاده شده بود؛ زمانی که این اندیشه اسلامی در کلام امام خمینی(ره) با درک و تحلیل عمیق وی از تحولات آتی و اینکه این نهضت اسلامی در حصار زمان و مکان متوقف نماند و وی سخن از صدور انقلاب اسلامی داد. امام نه تنها این مسئله را بارها مورد توجه قرار داد، بلکه با تأکید بر آموزههای رهاییبخش اسلامی، دیگر ملتهای اسلامی را به بیداری اسلامی دعوت میکرد.
ایشان در فرازی از جلد 15صحیفه خود در صفحه 285 با مورد خطاب قرار دادن ملتهای مصر و عراق اظهار میدارد که ملت مصر باید این مطلب را بداند که اگر قیام کند برخلاف این توطئهها، همانطوری که ایران قیام کرد، آنجا هم پیروز خواهد شد. ملت مصر از حکومت نظامی نترسد و به او اعتنا نکند و همانطور که ایران حکومت نظامی را شکست و به خیابانها ریخت، آنها هم بشکنند و به خیابانها بریزند و این تفالههای آمریکا را بیرون بریزند. ملت مصر ننشینند تا این قدرت از بین رفته دوباره دست و پای خودش را جمع کند و نفوذ خودش را بر ملت تحمیل کند.
امروز روزی است که ملت مصر باید قیام کند. امروز روز ضعف دولت است و قدرت ملت. باید قدرت را نشان دهد و اعتنایی به این حکومت نظامی برخلاف همه موازین نکند و بشکند این حکومت نظامی را و به خیابانها بریزد و این دولتی را که میخواهد با سرنیزه با اسلام مخالفت کند و به صراحت میگوید که هرکس که به اسلام وفادار باشد او را سرکوب میکنیم، از بین ببرد.