بعد از ظهر آخرین روزهای دی ماه امسال، ماموران پلیس پایتخت، در جریان قتل زن جوانی در یک آرایشگاه زنانه در جنوب تهران قرار گرفته و راهی آنجا شدند.
بررسیهای اولیه نشان میداد مقتول، صاحب آرایشگاه بوده که بر اثر خفگی به قتل رسیده و عامل جنایت بدون برجا گذاشتن سرنخی از خود متواری شده است.
ماموران در بررسی محل جنایت به این نتیجه رسیدند که قتل از سوی فردی آشنا صورت گرفته و تحقیقات برای شناسایی او را آغاز کردند.
برادر قلابی
پرس و جو از همسایهها، پلیس را به مرد جوانی رساند که ظاهرا برادر مقتول بود و بعد از شکستن شیشه آرایشگاه وارد آنجا شده و با جسد روبهرو شده بود.
این مرد بعد از حضور در اداره آگاهی به ماموران گفت: بعد از اینکه خواهرم آرایشگاهش را راهاندازی کرد، مدام به او سر میزدم اما روز حادثه وقتی به آنجا رفتم، هرچه زنگ زدم کسی جوابم را نداد. از آنجا که نگران شده بودم، شیشه را شکستم و بعد از باز کردن در ورودی، وارد آرایشگاه شدم اما در کمال ناباوری جسد خواهرم را دیدم که روی زمین افتاده بود.
اظهارات این مرد در حالی بیان میشد که ماموران متوجه موضوع مشکوکی شدند. فامیلی این مرد با فامیلی مقتول تفاوت داشت و حال آنکه مرد جوان مدعی بود که برادر مقتول است. او در توضیح این ماجرا به ماموران گفت که مقتول خواهرخواندهاش است و به همین دلیل فامیلیهایشان با هم تفاوت دارد.
اعتراف به جنایت
ماموران که به مرد جوان مشکوک شده بودند، بازجویی از او را ادامه دادند و وی وقتی دید چارهای جز بیان حقیقت ندارد به قتل زن جوان اعتراف کرد.
او گفت: من در یک فروشگاه کار میکنم و چند ماه پیش، وقتی مقتول برای خرید به آنجا آمده بود، با او آشنا شدم. مدتی از آشنایی کاری ما گذشته بود که متوجه شدم او از همسرش جدا شده و همراه دختربچهاش زندگی میکند. از آنجا که به وی علاقهمند شده بودم تصمیم گرفتم به وی پیشنهاد ازدواج بدهم. این بود که چندین بار به محل کارش رفتم اما او از من خواست دیگر به سراغش نروم. چون او نمیخواست همسایهها برداشت بدی کنند، خودم را بهعنوان برادرش معرفی کردم و او هم به ناچار گفت که خواهرم است. بعد از مدتی به وی پیشنهاد ازدواج دادم اما او گفت که برای فکرکردن به این پیشنهاد، نیاز به زمان دارد. من هم موافقت کردم و چند ماه منتظر ماندم اما مقتول هیچ جوابی نداد.
به همین دلیل، روز حادثه برای گرفتن جواب نهایی به آرایشگاهش رفتم. او در حال وضو گرفتن بود و چادر نماز سرش بود. از او خواستم به پیشنهادم جواب دهد اما او مدعی شد که نمیتواند با من ازدواج کند. با شنیدن این جمله، دنیا روی سرم خراب شد. تصور میکردم او فرد دیگری را برای ازدواج درنظر گرفته و به همین دلیل شروع به جر و بحث با وی کردم. وقتی درگیریمان بالا گرفت با چادرش او را خفه کردم و از محل متواری شدم.
متهم ادامه داد: با عجله خودم را به مغازهام رساندم اما میدانستم که بهزودی پلیس در جریان این جنایت قرار میگیرد. به همین دلیل بار دیگر به محل آرایشگاه رفتم و درحالیکه وانمود میکردم نگران خواهرم هستم، از همسایهها سراغ او را گرفتم. پس از آن هم با کمک تعدادی از همسایهها، در آرایشگاه را شکستیم و وارد آنجا شدیم تا نشان دهم در جنایت هیچ نقشی نداشتهام.
سرهنگ حاجیزاده، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران، با بیان این خبر گفت: بعد از اعترافات متهم، بازپرس شعبه 4 دادسرای جنایی تهران برای او قرار بازداشت صادر کرد و تحقیقات تکمیلی در خصوص این پرونده ادامه دارد.