دیپلماسی دربردارنده عناصر فرهنگی و بازتابی از فرهنگ ملتهاست. آیا نوروز میتواند بهعنوان مؤلفهای در دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران مورد نظر سیاستگذاران باشد؟ این نوشتار سعی دارد بهطور مختصر به این سؤال پاسخ دهد.
دیپلماسی فرهنگی محور و اساس دیپلماسی عمومی است. از طریق فعالیتهای فرهنگی است که تصورات یک ملت از خودش بازنمایی میشود. دیپلماسی فرهنگی بهگونهای دقیق و ظریف و از راههای قابل پذیرش و قابل محاسبه دقیق میتواند شاخصهای امنیت ملی هر کشور را بهبود بخشد.دیپلماسی فرهنگی به ساختن بنیادی از اعتماد با دیگر مردمان که به وسیله آن سیاستگذاران بهتدریج بتوانند به توافقات سیاسی، اقتصادی و نظامی دست یابند، کمک میکند. دیپلماسی فرهنگی مؤثر نیازمند کوششی درازمدت برای فتح قلبها و اذهان مردمان در هر جای دنیاست.
دیپلماسی و پیوند ناگسستنی آن با فرهنگ به صور گوناگون در تاریخ خود را نشان داده است. در عین بدیهی بودن این گزارهها، این واقعیت نسبتا جدید است که هیچگاه مانند امروز، دیپلماسی و فرهنگ تا این اندازه به هم گره نخورده بوده است. دیپلماسی فرهنگی در کمتر برههای از تاریخ مناسبات دیپلماتیک مانند دهه اخیر مدنظر قرار گرفته است. علت این موضوع از حاشیه به متن آمدن گفتمان فرهنگ در مباحث استراتژیک و دیپلماتیک دنیای بعد از جنگ سرد است. فروپاشی نظام دو قطبی ، اهمیت تفاوتهای فرهنگی که قبلا در دوران جنگ سرد تحتالشعاع رقابت دو ابرقدرت قرار میگرفتند را باز روشن کرد و این به نوبهخود چالشهای جدیدی برای هر کدام از بازیگران روابط بینالملل و در مرحله نخست برای دولتها بهعنوان متولیان و سکانداران دیپلماسی به همراه آورد.
سهم نوروز در فهم بینالاذهانی
در غرب نمونههای زیادی از آیینها، از جمله اعیاد مذهبی و جشنهایی که با اهداف نزدیکی فرهنگ برپا میشود، در راستای دیپلماسی فرهنگی بهکار گرفته میشود؛ برای نمونه میتوان به جشن کریسمس و ژانویه در سال نو مسیحی اشاره کرد. در سراسر جهان مسیحیت، این جشنها و آیینها گرامی داشته میشود. با وجود اینکه جهان مسیحیت شامل یک دین و مذاهب گوناگون است، کشورها، تمدنها و فرهنگهای گوناگونی را در سراسر گیتی دربرمیگیرد.
ادوارد تایلر، مردمشناس انگلیسی و بنیانگذار مکتب انسانشناسی فرهنگی، در تعریف فرهنگ میگوید: فرهنگ مجموعهای شامل معارف، معتقدات، هنرها، صنایع، تکنیکها، اخلاق، قوانین، سنن و بالاخره تمامی عادات و رفتار و ضوابطی است که انسان بهعنوان عضو یک جامعه، آنرا از جامعه خود میگیرد و در تلاش برای انتقال آن به جوامع دیگر(تعهد) برمیآید.
بر این اساس، مبادله مؤلفههای فرهنگی از نظر تاریخی ابتدا در میان افراد بود. پس از افراد به گروهها تسری مییافت. بعد از گروهها به اجتماعات و از اجتماعات به جوامع و از جوامع به کشورها سرایت کرد. پس مبادلات فرهنگی همواره وجود داشته و سطوح آن اعم از محلی، ملی، منطقهای، بینالمللی و جهانی قبض و بسط پیدا کرده است. زبان و متأثر از آن گفتوگو، نخستین و سادهترین ابزار فرهنگی است. اگر به عرصه جهان نگاهی بیفکنیم مشاهده میکنیم که نزدیکترین روابط میان کشورها و مردمانی برقرار است که زبان مشترک دارند.
فقدان زبان مشترک (هم از نظر تکلم و هم از نظر بار معنایی) مانع برقراری ارتباط، گفتوگو، فهم متقابل و پرهیز از تضاد و تقابل میشود. شاید به همین دلیل باشد که بهرغم توسعه وسایل ارتباط جمعی بهعنوان ابزار پیامرسانی، هنوز اکثر جوامع انسانی در کشورهای مختلف از فهم معانی و مضامین یکدیگر ناتوان هستند. آنچه در پرتو وسایل ارتباط جمعی حاصل شده، فهم مشترک در پرتو نمادها و نشانههاست. حتی نمادها و نشانهها هم نتوانستهاند فهم بینالاذهانی ایجاد کنند. ناکامی در فهم بینالاذهانی ناشی از قصور و ضعف در وسایل ارتباط جمعی نیست، بلکه مشکل از بار معنایی واژهها، نمادها، نشانهها و نسبت آنها با فرهنگ جوامع و ملتها ناشی میشود. هر چه فرهنگها در فاصله دورتری از هم قرار گرفته باشند و نسبت به هم ناآشنا و ناهمبسته باشند، میزان خطا در درک معانی واژهها، نمادها و نشانهها بیشتر میشود.
به همین دلیل کشورهایی که از واژهها، نمادها و نشانههای مشترک بیشتر برخوردارند، دارای روابط فرهنگی و به تبع آن روابط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بیشتری هستند.امروزه عامل فرهنگ در قبض و بسط مناسبات کشورها در عرصه بینالمللی بسیار مهم است و دنیای کنونی عرصه تعامل و تهاجم فرهنگها با یکدیگر و علیه یکدیگر است. تلاش کشورهای مختلف برای بهرهگیری از اتباع کشور خود در سایر کشورها، تمایل دیپلماتها برای یافتن مقولات فرهنگی مشترک چه در حال و چه در گذشته برای ایجاد ارتباط نزدیکتر با همتایان خود در هنگام مذاکره، بهرهگیری کشورها از مشترکات فرهنگی (واژه، نمادها و نشانهها) برای تلطیف و توسعه روابط، توجه کشورها به نهادینه کردن همکاریهای فرهنگی در قالب موافقتنامه و یادداشت تفاهم و... همه جلوهای از اهمیت فرهنگ در دیپلماسی و روابط بینالملل را به نمایش میگذارد.
نوروز عاملی برای دیپلماسی فرهنگی
سؤال اصلی این است که نوروز میتواند بهعنوان مؤلفهای در دیپلماسی فرهنگی برای کشورمان مطرح باشد. باید در نظر داشت که نوروز در سالهای اخیر توجه بسیاری از محققان در سراسر حوزه فرهنگ را بهخود معطوف کرده است. این توجه از یک سو از نقشی که نوروز در سیاست ناسیونالیستی و استقلال یافتن کشورهای تاجیکستان، آذربایجان و کشورهای آسیایمیانه و تعارضات قومی در افغانستان دارد نشأت میگیرد و از سوی دیگر ناشی از جهانی شدن و اهمیت یافتن آیینهای قومی در فرایندهای جهانی از جمله مهاجرت اقوام ایرانی به غرب است. اما با وجود گستردگی نسبی این مطالعات، اغلب آنها یا از منظر ادبی است و به ستایش نوروز و بهار اختصاص دارد یا از منظر تاریخی است و به ریشههای تاریخی و اسطورهای آن میپردازد.
نوروز یکی از عناصر فرهنگ ایرانی است که در چند دهه اخیر توانسته بیش از هر زمانی در تاریخ گذشته به خارج از مرزهای سرزمین ایران فرهنگی یعنی آسیای مرکزی، هند و کشورهای شبهقاره، گسترش یابد. این فرایند را میتوان فرایند جهانی شدن مجدد نوروز نامید. زیرا پیش از این نیز در دورهای از تاریخ نوروز گستره جهانی داشته است.
اگر چه نوروز از جهاتی، جشنی منطقهای و سرزمینی شناخته میشود و بیش از هر چیز با نام سرزمین ایران پیوند خورده است اما در واقعیت همواره گسترهای بیش از سرزمین ایران داشته است. قلمرو فرهنگی نوروز بر چندین منطقه همکاری اقتصادی نیز انطباق دارد که از آن جمله میتوان به سازمان کنفرانس اسلامی، سازمان همکاری شانگهای، بخش وسیعی از اوراسیا و سازمانهای مرتبط با آن، سازمان همکاری اقتصادی(اکو) و مهمتر از همه قلمروی 3کشور ایران، افغانستان و تاجیکستان اشاره داشت. توانمندیهای نهفته در جوهره نوروز برای جلب همکاری در چارچوب دیپلماسی فرهنگی برای ایران بهعنوان خاستگاه نوروز بیش از همه و بیشتر از گذشته فراهم است. برگزاری نشستها و همایشها میتواند در بهرهگیری از نوروز برای نزدیکتر کردن ملل منطقه و همگرایی ملل و اقوام حوزه نوروز یاری رسان باشد.